چرخه سوخت هسته ای: از استخراج اورانیوم تا تولید انرژی

چرخه سوخت هسته ای: از استخراج اورانیوم تا تولید انرژی

 
 

استخراج اورانیوم از معدن                                                                                               

اورانیوم که ماده خام اصلی مورد نیاز برای تولید انرژی در برنامه های صلح آمیز یا نظامی هسته ای است، از طریق استخراج از معادن زیرزمینی یا سر باز به دست می آید. اگر چه این عنصر به طور طبیعی در سرتاسر جهان یافت می شود اما تنها حجم کوچکی از آن به صورت متراکم در معادن موجود است.

هنگامی که هسته اتم اورانیوم در یک واکنش زنجیره ای شکافته شود مقداری انرژی آزاد خواهد شد.

برای شکافت هسته اتم اورانیوم، یک نوترون به هسته آن شلیک می شود و در نتیجه این فرایند، اتم مذکور به دو اتم کوچکتر تجزیه شده و تعدادی نوترون جدید نیز آزاد می شود که هرکدام به نوبه خود می توانند هسته های جدیدی را در یک فرایند زنجیره ای تجزیه کنند.

مجموع جرم اتمهای کوچکتری که از تجزیه اتم اورانیوم به دست می آید از کل جرم اولیه این اتم کمتر است و این بدان معناست که مقداری از جرم اولیه که ظاهرا ناپدید شده در واقع به انرژی تبدیل شده است، و این انرژی با استفاده از رابطه E=MC۲ یعنی رابطه جرم و انرژی که آلبرت اینشتین نخستین بار آنرا کشف کرد قابل محاسبه است.

اورانیوم به صورت سه ایزوتوپ مختلف در طبیعت یافت می شود. دو گونه اصلی آن اورانیوم U۲۳۵ و U۲۳۸ است که هر دو دارای تعداد پروتون یکسانی بوده و تنها تفاوتشان در سه نوترون اضافه ای است که در هسته U۲۳۸ وجود دارد. اعداد ۲۳۵ و ۲۳۸ بیانگر مجموع تعداد پروتونها و نوترونها در هسته هر کدام از این دو ایزوتوپ است.

برای به دست آوردن بالاترین بازدهی در فرایند زنجیره ای شکافت هسته باید از اورانیوم ۲۳۵ استفاده کرد که هسته آن به سادگی شکافته می شود. هنگامی که این نوع اورانیوم به اتمهای کوچکتر تجزیه می شود علاوه بر آزاد شدن مقداری انرژی حرارتی دو یا سه نوترون جدید نیز رها می شود که در صورت برخورد با اتمهای جدید اورانیوم بازهم انرژی حرارتی بیشتر و نوترونهای جدید آزاد می شود.

اما به دلیل “نیمه عمر” کوتاه اورانیوم ۲۳۵ و فروپاشی سریع آن، این ایزوتوپ در طبیعت بسیار نادر است بطوری که از هر ۱۰۰۰ اتم اورانیوم موجود در طبیعت تنها هفت اتم از نوع U۲۳۵ بوده و مابقی از نوع سنگینتر U۲۳۸ است.

کشورهای اصلی تولید کننده اورانیوم

  • استرالیا
  • چین
  • کانادا
  • قزاقستان
  • نامیبیا
  • نیجر
  • روسیه
  • ازبکستان

فرآوری:                                                                                                                               

سنگ معدن اورانیوم بعد از استخراج، در آسیابهایی خرد و به گردی نرم تبدیل می شود. گرد به دست آمده سپس در یک فرایند شیمیائی به ماده جامد زرد رنگی تبدیل میشود که به کیک زرد موسوم است. کیک زرد دارای خاصیت رادیو اکتیویته است و ۶۰ تا ۷۰ درصد آنرا اورانیوم تشکیل می دهد.

دانشمندان هسته ای برای دستیابی هرچه بیشتر به ایزوتوپ نادر U۲۳۵ که در تولید انرژی هسته ای نقشی کلیدی دارد، از روشی موسوم به غنی سازی استفاده می کنند. برای این کار، دانشمندان ابتدا کیک زرد را طی فرایندی شیمیائی به ماده جامدی به نام هگزافلوئورید اورانیوم تبدیل می کنند که بعد از حرارت داده شدن در دمای حدود ۶۴ درجه سانتیگراد به گاز تبدیل می شود.

هگزافلوئورید اورانیوم که در صنعت با نام ساده هگز شناخته می شود ماده شیمیایی خورنده ایست که باید آن را با احتیاط نگهداری و جابجا کرد. به همین دلیل پمپها و لوله هایی که برای انتقال این گاز در تاسیسات فرآوری اورانیوم بکار می روند باید از آلومینیوم و آلیاژهای نیکل ساخته شوند. همچنین به منظور پیشگیری از هرگونه واکنش شیمیایی برگشت ناپذیر باید این گاز را دور از معرض روغن و مواد چرب کننده دیگر نگهداری کرد.

غنی سازی:                                                                                                                        

هدف از غنی سازی تولید اورانیومی است که دارای درصد بالایی از ایزوتوپ U۲۳۵ باشد.

اورانیوم مورد استفاده در رآکتورهای اتمی باید به حدی غنی شود که حاوی ۲ تا ۳ درصد اورانیوم ۲۳۵ باشد، در حالی که اورانیومی که در ساخت بمب اتمی بکار می رود حداقل باید حاوی ۹۰ درصد اورانیوم ۲۳۵ باشد.

یکی از روشهای معمول غنی سازی استفاده از دستگاههای سانتریفوژ گاز است.

سانتریفوژ از اتاقکی سیلندری شکل تشکیل شده که با سرعت بسیار زیاد حول محور خود می چرخد. هنگامی که گاز هگزا فلوئورید اورانیوم به داخل این سیلندر دمیده شود نیروی گریز از مرکز ناشی از چرخش آن باعث می شود که مولکولهای سبکتری که حاوی اورانیوم ۲۳۵ است در مرکز سیلندر متمرکز شوند و مولکولهای سنگینتری که حاوی اورانیوم ۲۳۸ هستند در پایین سیلندر انباشته شوند.

اورانیوم ۲۳۵ غنی شده ای که از این طریق به دست می آید سپس به داخل سانتریفوژ دیگری دمیده می شود تا درجه خلوص آن باز هم بالاتر رود. این عمل بارها و بارها توسط سانتریفوژهای متعددی که به طور زنجیره ای به یکدیگر متصل می شوند تکرار میشود تا جایی که اورانیوم ۲۳۵ با درصد خلوص مورد نیاز به دست آید.

آنچه که پس از جدا سازی اورانیوم ۲۳۵ باقی می ماند به نام اورانیوم خالی یا فقیر شده شناخته می شود که اساسا از اورانیوم ۲۳۸ تشکیل یافته است. اورانیوم خالی فلز بسیار سنگینی است که اندکی خاصیت رادیو اکتیویته دارد و از آن برای ساخت گلوله های توپ ضد زره پوش و اجزای برخی جنگ افزار های دیگر از جمله منعکس کننده نوترونی در بمب اتمی استفاده می شود.

یک شیوه دیگر غنی سازی روشی موسوم به دیفیوژن یا روش انتشاری است.

در این روش گاز هگزافلوئورید اورانیوم به داخل ستونهایی که جدار آنها از اجسام متخلخل تشکیل شده دمیده می شود. سوراخهای موجود در جسم متخلخل باید قدری از قطر مولکول هگزافلوئورید اورانیوم بزرگتر باشد.

در نتیجه این کار مولکولهای سبکتر حاوی اورانیوم ۲۳۵ با سرعت بیشتری در این ستونها منتشر شده و تفکیک می شوند. این روش غنی سازی نیز باید مانند روش سانتریفوژ بارها و بارها تکرار شود.

 

رآکتور هسته ای:                                                                                                                

رآکتور هسته ای وسیله ایست که در آن فرایند شکافت هسته ای بصورت کنترل شده انجام می گیرد. انرژی حرارتی بدست آمده از این طریق را می توان برای بخار کردن آب و به گردش درآوردن توربین های بخار ژنراتورهای الکتریکی مورد استفاده قرار داد.

اورانیوم غنی شده، معمولا به صورت قرصهایی که سطح مقطعشان به اندازه یک سکه معمولی و ضخامتشان در حدود دو و نیم سانتیمتر است در رآکتورها به مصرف می رسند. این قرصها روی هم قرار داده شده و میله هایی را تشکیل میدهند که به میله سوخت موسوم است. میله های سوخت سپس در بسته های چندتایی دسته بندی شده و تحت فشار و در محیطی عایقبندی شده نگهداری می شوند.

در بسیاری از نیروگاهها برای جلوگیری از گرم شدن بسته های سوخت در داخل رآکتور، این بسته ها را داخل آب سرد فرو می برند. در نیروگاههای دیگر برای خنک نگه داشتن هسته رآکتور، یعنی جایی که فرایند شکافت هسته ای در آن رخ می دهد، از فلز مایع (سدیم) یا گاز دی اکسید کربن استفاده می شود.

برای تولید انرژی گرمایی از طریق فرایند شکافت هسته ای، اورانیومی که در هسته رآکتور قرار داده می شود باید از جرم بحرانی بیشتر (فوق بحرانی) باشد. یعنی اورانیوم مورد استفاده باید به حدی غنی شده باشد که امکان آغاز یک واکنش زنجیره ای مداوم وجود داشته باشد.

برای تنظیم و کنترل فرایند شکافت هسته ای در یک رآکتور از میله های کنترلی که معمولا از جنس کادمیوم است استفاده می شود. این میله ها با جذب نوترونهای آزاد در داخل رآکتور از تسریع واکنشهای زنجیره ای جلوگیری می کند، زیرا با کاهش تعداد نوترونها، تعداد واکنشهای زنجیره ای نیز کاهش می یابد.

حدودا ۴۰۰ نیروگاه هسته ای در سرتاسر جهان فعال هستند که تقریبا ۱۷ درصد کل برق مصرفی در جهان را تامین می کنند. از جمله کاربردهای دیگر رآکتورهای هسته ای، تولید نیروی محرکه لازم برای جابجایی ناوها و زیردریایی های اتمی است.

بازفرآوری:                                                                                                                           

برای بازیافت اورانیوم از سوخت هسته ای مصرف شده در رآکتور از عملیات شیمیایی موسوم به بازفرآوری استفاده می شود. در این عملیات، ابتدا پوسته فلزی میله های سوخت مصرف شده را جدا می سازند و سپس آنها را در داخل اسید نیتریک داغ حل می کنند.

در نتیجه این عملیات، ۱٪ پلوتونیوم، ۳٪ مواد زائد به شدت رادیو اکتیو و ۹۶٪ اورانیوم به دست می آید که دوباره می توان آنرا در رآکتور به مصرف رساند.

رآکتورهای نظامی این کار را به طور بسیار موثرتری انجام می دهند. رآکتور و تاسیسات باز فرآوری مورد نیاز برای تولید پلوتونیوم را می توان به طور پنهانی در داخل ساختمانهای معمولی جاسازی کرد. به همین دلیل، تولید پلوتونیوم به این طریق، برای هر کشوری که بخواهد بطور مخفیانه تسلیحات اتمی تولید کند گزینه جذابی خواهد بود.

 

بمب پلوتونیومی:                                                                                                                

استفاده از پلوتونیوم به جای اورانیوم در ساخت بمب اتمی مزایای بسیاری دارد. تنها چهار کیلوگرم پلوتونیوم برای ساخت بمب اتمی با قدرت انفجار ۲۰ کیلو تن کافی است. در عین حال با تاسیسات بازفرآوری نسبتا کوچکی می توان چیزی حدود ۱۲ کیلوگرم پلوتونیوم در سال تولید کرد.

کلاهک هسته ای شامل گوی پلوتونیومی است که اطراف آن را پوسته ای موسوم به منعکس کننده نوترونی فرا گرفته است. این پوسته که معمولا از ترکیب بریلیوم و پلونیوم ساخته می شود، نوترونهای آزادی را که از فرایند شکافت هسته ای به بیرون می گریزند، به داخل این فرایند بازمی تاباند.

استفاده از منعکس کننده نوترونی عملا جرم بحرانی را کاهش می دهد و باعث میشود که برای ایجاد واکنش زنجیره ای مداوم به پلوتونیوم کمتری نیاز باشد.

برای کشور یا گروه تروریستی که بخواهد بمب اتمی بسازد، تولید پلوتونیوم با کمک رآکتورهای هسته ای غیرنظامی از تهیه اورانیوم غنی شده آسانتر خواهد بود. کارشناسان معتقدند که دانش و فناوری لازم برای طراحی و ساخت یک بمب پلوتونیومی ابتدایی، از دانش و فنآوری که حمله کنندگان با گاز اعصاب به شبکه متروی توکیو در سال ۱۹۹۵ در اختیار داشتند پیشرفته تر نیست.

چنین بمب پلوتونیومی می تواند با قدرتی معادل ۱۰۰ تن تی ان تی منفجر شود، یعنی ۲۰ مرتبه قویتر از قدرتمندترین بمبگذاری تروریستی که تاکنون در جهان رخ داده است.

بمب اورانیومی:                                                                                                                  

هدف طراحان بمبهای اتمی ایجاد یک جرم فوق بحرانی ( از اورانیوم یا پلوتونیوم) است که بتواند طی یک واکنش زنجیره ای مداوم و کنترل نشده، مقادیر متنابهی انرژی حرارتی آزاد کند.

یکی از ساده ترین شیوه های ساخت بمب اتمی استفاده از طرحی موسوم به “تفنگی” است که در آن گلوله کوچکی از اورانیوم که از جرم بحرانی کمتر بوده به سمت جرم بزرگتری از اورانیوم شلیک می شود به گونه ای که در اثر برخورد این دو قطعه، جرم کلی فوق بحرانی شده و باعث آغاز واکنش زنجیره ای و انفجار هسته ای می شود.

کل این فرایند در کسر کوچکی از ثانیه رخ می دهد.

جهت تولید سوخت مورد نیاز بمب اتمی، هگزا فلوئورید اورانیوم غنی شده را ابتدا به اکسید اورانیوم و سپس به شمش فلزی اورانیوم تبدیل می کنند. انجام این کار از طریق فرایندهای شیمیایی و مهندسی نسبتا ساده ای امکان پذیر است.

قدرت انفجار یک بمب اتمی معمولی حداکثر ۵۰ کیلو تن است، اما با کمک روش خاصی که متکی بر مهار خصوصیات جوش یا گداز هسته ای است می توان قدرت بمب را افزایش داد.

در فرایند گداز هسته ای، هسته های ایزوتوپهای هیدروژن به یکدیگر جوش خورده و هسته اتم هلیوم را ایجاد می کنند. این فرایند هنگامی رخ می دهد که هسته های اتمهای هیدروژن در معرض گرما و فشار شدید قرار بگیرند. انفجار بمب اتمی گرما و فشار شدید مورد نیاز برای آغاز این فرایند را فراهم می کند.

طی فرایند گداز هسته ای نوترونهای بیشتری رها می شوند که با تغذیه واکنش زنجیره ای، انفجار شدیدتری را به دنبال می آورند. اینگونه بمبهای اتمی تقویت شده به بمبهای هیدروژنی یا بمبهای اتمی حرارتی موسومند.

 

 

دلیل نامگذاری پایتخت های مشهور را بدانید

دلیل نامگذاری پایتخت های مشهور را بدانید

 

توجه و دقت در نام و به عبارتی وجه تسمیه شهرها و مناطق مختلف جهان نشان می دهد که بیشتر اسامی شهرها به نوعی نشان دهنده قوم و یا نژاد غالب در آنجاست، و یا اینکه نشان دهنده وضعیت جغرافیایی و اقلیمی آنهاست. اما در این میان برخی از شهرها هستند که نام برخی از بزرگان و یا شخصیت های معروف و مشهور تاریخی را بر انها گذارده اند، برای نمونه نام «سائوپائولو» به عنوان یکی از بزرگترین شهرهای برزیل برگرفته از «پائولو قدیس» یکی از کشیشان مشهور کاتولیکی است.

در همین زمینه در گزارشی کوشیده ایم به بررسی تاریخچه نام برخی از شهرها و پایتخت های کشورهای مختلف دنیا بپردازیم.
 




 

نیویورک:

در حدود سال ۱۵۲۴ میلادی هنگامی که پای کاشفان اروپایی به قاره آمریکا باز شد، بیش از ۵۰۰۰ سرخپوست آمریکایی در منطقه نیویورک فعلی زندگی می‌کردند. درآن هنگام، کاشف معروف ایتالیایی «جیوانی دا ورازانو» که در آن زمان برای دربار فرانسه خدمت می‌کرد، منطقه نیویورک را به نام فرانسوی( نوئل آنگولیم) نامگذاری کرد. مهاجران اروپایی هم‌زمان با آغاز به کار کمپانی هلند در منطقه نیویورک، آغاز به سکنی گزیدن کردند. مهاجرت اروپائیان بخصوص هلندی‌ها به نیویورک باعث شد تا قسمت جنوبی منطقه منهتن را در سال ۱۶۱۴ میلادی (نیو آمستردام) بنامند. درآن زمان فرماندار مستعمره هلندی‌ها به نام «پیتر مینوئیت»، تمامی جزیره منهتن را از سرخ‌پوستان در سال ۱۶۲۴ میلادی با مبلغ ۲۴ دلار خریداری کرد .در سال ۱۶۶۴ میلادی، انگلیسی‌ها شهر نیو آمستردام را اشغال کردند و آن را به نام «نیویورک» و به افتخار پادشاه وقت بریتانیا، جیمز دوم که دارای لقب سلطنتی (دوک یورک و آلبنی) بود، نامگذاری کردند.


 




 
 

پاریس:

نام پاریس برگرفته از نام گروهی از افراد قوم گل(گُل، گال و گالیا منطقه‌ای در غرب اروپا است که امروزه فرانسه، بلژیک، غرب سوییس و بخش‌هایی از هلند و آلمان در آن قرار دارند) به نام پاریزی‌ها است. در دوره استیلای روم نام این شهر به «لوتشیا» تغییر کرد، اما در زمان یولیانوس پادشاه روم نام شهر دوباره به پاریس تغییر یافت. پاریس دارای القاب متعدد زیادی است، اما مهم‌ترین نام آن «شهر نور» (La Ville lumiere) است. این نام هم به مرکزیت این شهر در زمینه علم و تحصیلات و هم به پر نور بودن این شهر در شب‌ها برمی‌گردد.

 





 

پکن:

در جای شهر کنونی پکن در ابتدا شهری به نام (چونگدو) بود که مغول‌ها آن را سوزاندند و ویران‌کردند. «قوبیلای قاآن» در جای پکن کنونی شهری ساخت و آن را پایتخت خود کرد. آن شهر را در مغولی «خانبالِق» (به معنای شهرِ خان) و در چینی «دادو» به معنای پایتخت بزرگ می‌خواندند. در متون فارسی دوران مغول نیز این شهر به صورت خانبالق و خانبالغ ذکر شده است. پس از برپایی سلسله «مینگ» در سال ۱۳۶۸ میلادی، این شهر نام بِیپینگ (به معنای صلح شمالی) گرفت و در سال ۱۴۲۱ نامش به «بِیجینگ»، به معنای پایتخت شمالی (Beijing) تغییر کرد. پکینگ و پکن گونه‌های دیگری از نگارش همان واژه چینی بیجینگ اند.

 






 

تهران:

در مورد وجه تسمیه تهران اختلاف نظر زیادی وجود دارد، پاره‌ای از پژوهشگران(ران) را پسوندی به معنای دامنه گرفته‌اند و شمیران و تهران را بالادست و پایین‌دست خوانده‌اند. برخی دیگر تهران را تغییر شکل یافته (تهرام)به معنای منطقه گرمسیر دانسته‌اند، در مقابل شمیرام یا شمیران که منطقه سردسیر است و همچنین عدّه‌ای بر این باورند که سراسر دشت پهناوری که امروز تهران بزرگ خوانده می‌شود در میان کوه‌های اطراف، گود به نظر می‌رسید و بدین سبب(ته ران) نام گرفت. روستایی که پیش‌درآمد شهر تهران بوده‌است، پیش از اسلام نیز وجود داشته، امّا پس از اسلام به‌تدریج نام آن معرّب گردیده و از تهران به طهران تبدیل شده‌است. امّا جغرافیدانان معروف آن روزگار نیز به املای تهران اشاره نموده‌اند.

 




 
 
 
 

 

استانبول:

این شهر در ابتدا با نام بیزانتیوم یا قسطنطنیه (عربی‌شده کُنستانتینوپول ـ شهر کنستانتین ـ که به افتخار قیصر روم کنستانتین یکم بدین نام نامیده شد) شناخته می‌شد. در سال ۱۹۶ میلادی «سپتیموس سوِروس» امپراطور روم با حمله به بیزانتیوم آن را اشغال کرد و بسیاری از رومیان به این شهر مهاجرت کردند. تلاش امپراطور برای نامیدن این شهر به نام فرزندش «آگوستا آنتونینا» موفق نبود و مردم تا زمان تغییر نام شهر به «کُنستانتینوپُل» یا قسطنطنیه را برای آن بکار می‌بردند. از سال ۱۹۳۰ رسماً استانبول نامیده شد. نام استانبول که تا قبل از فتح آن به دست ترکان به رواج داشت، از نام «ایستیم پولی» که در زبان یونانی به معنی شهر یا مرکز شهراست، برگرفته شده است. در سال ۱۷۷۰ میلادی سلطان مصطفی سوم با ضرب سکه‌هایی که روی آن نام استانبول نقش بسته بود، به این نام رسمیت بخشید و جایگزین قسطنطنیه شد. در دوره جمهوریت و از روز ۲۸ مارس سال ۱۹۳۰ اداره پست ترکیه از تمامی کشورهای جهان خواست تا در مکاتبات خود از نام استانبول استفاده کنند. لازم به ذکر است که در دوره ای از حکومت عثمانی، نام «اسلامبول» به معنی شهر اسلام نیز بسیار کاربرد داشته است.

 






 

ابوظبی:

وجه تسمیه این امارت بعنوان پایتخت امارات متحده عربی به ابوظبی از آنجاست که به علت وجود آب شیرین در دوران قدیم، گله‌ای از (ظباء) یعنی آهو، قبل از ورود انسان به این منطقه در آنجا وجود داشته‌است. در سال ۱۷۶۱ قبیله بنی یاس بعد از پیدا کردن آب شیرین در منطقه ساکن می‌شوند و نام منطقه را به خاطر وجود آهو (ظباء) ابوظبی می گذارند.

 




 
 
 

ریاض:

ریاض، پایتخت عربستان سعودی از «الریاض جمع روضه وأرض المکان وأروض أی کثرة روضه» به معنای؛ گلزار و باغ است که آن را گلستان نیز می گویند. یعنی جایی که در آن آب باران جمع شود و پس از آن گلهای رنگارنگ وخوشبو بروید. از اینجا است نام الریاض آمده است. چرا که شهر ریاض در میان این دره‌ها واقع شده‌است، و در موسم باران و بهار سر سبز و سرشار از گل های رنگارنگ می‌شود، تاریخ نگار معروف (الهمدانی) در کتاب خود که به نام صفة جزیرة العرب معروف است، شهر «ریاض» را، حجر الخضراء به معنای سنگ سبز، نامگذاری کرده ‌است.

 




 



 

بغداد:

بَغداد واژه ای است به زبان پهلوی به معنای خُداداده. این واژه پیش از اینکه بر این شهر گذارده شود در اوستا به گونه صفت آورده شده بود. این واژه در اوستا به شکل «بغوداته» و به همان معنا در بخش‌هایی از اوستا از آن دسته وندیداد آورده شده‌است. در پارسی میانه این واژه باز به همان معنا و اینبار به ریخت بَغ‌دات آورده شده‌است. برخی دیگر از زبان‌شناسان عقیده دارند بغداد از دو کلمه «بغ» مخفف باغ و «داد» مخفف دادار به معنی ایزد و پروردگار تشکیل شده‌است و بغداد به معنی باغ خدا است. اگرچه در خصوص ریشه‌های ایرانی هیچ شبهه‌ای وجود ندارد ولی کلمه بغداد دو نوع ریشه اصلی متفاوت داشته‌است. قابل اطمینان‌ترین موردی که توافق بیشتری بروی آن گردیده لفظی است که از ترکیب فارسی پهلوی با نام «باگا» (بت، خدا) +داتا (معلوم مسلم) بوجود آمده که کلمه فارسی میانه«بگدات/بگداد» (داده شده توسط خداوند) از آن گرفته شده؛ و سرانجام به کلمه فارسی مدرن و عربی «بغداد» تغییر یافته‌است


مقاله ای جالب در مورد مغز انسان

مقاله ای جالب در مورد مغز انسان ...

مغز انسان

گاهی اوقات پیچیدگی مباحثی که در علوم انسانی مطرح می شـود آنقـدر زیـاد اسـت که نمی توان تنها با طرح چند
سوال کلی از تمام رازهای موجود پرده بـرداری نمود. شاید برای کسب اطلاعات موثق در یک زمیـنه خاص، لازم باشد
چندین مقوله مرتبط و در عین حال متفاوت را مـورد بـحث و بررسی قرار دهیم تا بتوانیم به یک جمع بندی عمومی در
مـورد مـوضوعی خاص دست پیدا کنـیم. تحـقیق و بررسی پـیرامون پـاره ای از مـباحث آنقـدر چـالش بــرانگیز است که
پاسخ به چند سوال سطحی و پیش پا افتاده کاری از پیش نـخواهد برد. از جمله عنوان های دشوار و پیچیـده عـلمی،
بررسی کنش و واکنش های موجود در ذهن و نحوه عملکرد مغز می باشد. به طور روزانه پرسش های متفاوتی در این مورد به ذهن هر بشری خطور می کند. از جمله این معماهای بی پاسخ می توان به موارد زیر اشاره کرد: عملکرد حقیقی مغز به چه صورت است؟ مغز چگونه می تواند کارهای متفاوتی را از لحظه ای به لحظه ی دیگر انجام دهد؟ اجزای داخلی این ارگان چگونه با یکدیگر ارتباط داخلی برقرار می کنند؟

این عضو چگونه داده هایی با کیفیت حسی را دریافت نموده و آنها را با دانش و تجربه ی منسجم و منطقی ما از جهان خارج مرتبط می سازد؟

چگونه این قبیل داده های حسی را با قضاوت های آگاهانه و اختیاری همراه ساخته و ما را قادر به استدلال و استنتاج می نماید؟

چگونه احساسات و عواطف را با داده های حسی در می آمیزد؟

مغز چگونه سلسله مراتب کارهایی که ملزم به انجام آن هاست را سازماندهی میکند؟ به عنوان مثال چگونه می تواند توجه ما را به مسئله ای جلب کند؟ سلسله مراتب متمرکز کردن فکر و توجه بر روی مطلبی خاص، بسته به چه ترتیبی در ذهن انجام میپذیرد؟ چه نیرویی در مغز وجود دارد که به ما این امکان را می دهد تا اشکال را از زمنیه ای که در آن قرار گرفته اند تشخیص دهیم؟

اگر به این سوالات با دقت بیشتری نظر بیفکنیم، قطعاً به این نتیجه می رسیم که باید با توجه بالاتری به واکنش های موجود در مغز نگاه کنیم. اگر بخواهیم به طور تفضیلی تر به بررسی عملکرد مغز بپردازیم می توانیم به طور اخص پرسش های ذیل را مطرح نماییم:

مغز چگونه میان رخدادهای ناپیوسته ارتباط ایجاد می کند، چگونه اعمال بالقوه ای را که فرد می تواند در مورد موضوع خاصی انجام دهد را در خود به تصویر می کشد؟ این تجربه ذهنی وابسته به چه منبعی است و از کجا تغذیه می شود؟ این استمرار و پیوستگی یکپارچه و شگرف از کجا نشات می گیرد؟

تصاویر مادی و غیر مادی به چه شکل و با استفاده از چه تجهیزاتی در ذهن ثبت میشوند؟ سازماندهی تصاویر ایستا و پویا در کدام بخش از مغز شکل می گیرند؟ چگونه است که حتی اگر سرمان را هم تکان دهیم و نگاهمان را به سمت دیگری معطوف کنیم، باز هم تصاویر قبلی که مشاهده نموده ایم در ذهنمان از پویایی اولیه ی خود برخوردار خواهند بود؟

فرایند رعایت ترتیب و توالی به چه نحوی در مغز رعایت می شود؟ چگونه می توانیم ترتیب رعایت کلمات و یا اعداد و ارقام را در ذهن خود به صورت ثبت شده داشته باشیم؟

مغز چگونه عملکرد

"حافظه ی کوتاه مدت" و "حافظه ی بلند مدت" را کنترل می کند، چگونه می توانیم ایده ای را در ذهن خود نگه داریم و بعد یادمان باشد که در مورد آن باید فکر کنیم؟ حافظه صرفاً به چه معنایی است؟ خاطرات در کجا ثبت می شوند؟ یاداوری چیست؟

مغز چگونه می تواند تمام وقایع حتی کوچکترین اتفاق هایی که در سال های بسیار دور برایمان رخ داده اند را در خود ثبت و ضبط کند؟

چگونه است که رد پایی از تمام وقایع در ذهن ما وجود دارد؟

(به ویژه اگر یادتان بیاید که دیروز برای نهار چه غذایی میل کرده اید؟)

و نهایتاً این ارگان شگفت انگیز چگونه می تواند به کلیه اطلاعات محرمانه ای که در خود ذخیره کرده، در هر زمانی که لازم باشد بدون نیاز به هیچگونه کد و یا رمز عبوری دسترسی آنی داشته باشد؟ اطلاعات در عین حالی که محرمانه هستند به همان اندازه هم در دسترس هستند

! تعجب آور نیست؟

زمان و اهمیت آن

با اتکا به پژوهش های جدید علمی، ثابت شده است که ذخیره سازی اطلاعات در مغز تنها با تکیه بر تعداد زیادی نرون

(سلول های عصبی مغزی) مقدور نخواهد بود. البته نقش این یاخته های عصبی در این مورد بخصوص به هیچ وجه قابل اغماض نخواهد بود اما به این صورت هم نیست که تنها با استفاده از نرون ها بتوان وقایع را با سرعت بالایی ارزیابی نمود و متعاقباً واکنش منحصر بفردی نسبت به آن از خود نشان داد. کاملاً واضح است که فعالیت نرونی یکی از شروط لازم برای فعال نگه داشتن عملکرد ذهنی هستند اما باید توجه داشت که به عنوان شرط کافی به حساب نمی آیند و فاکتورهای دیگری در این میان وجود دارند که نقش آنها کمرنگ تر از فعالیت های یاخته های عصبی مغز نیست. یکی از این عوامل موثر "بازه ی زمانی" است. کلیه فعالیت های مغزی با در نظر گرفتن زمان معنا پیدا می کنند. این زمان است که به کلیه ی عناصر ذهنی ما انسجام می بخشد و عکس العمل های مغز را سازماندهی می کند. بدون وجود این سازماندهی زمانی، کلیه فعالیت های فیزیکی و غیر فیزیکی از هم پاشیده می شوند. بد نیست بدانید که انسان ها تنها برای اینکه فقط زنده بمانند و هیچ کار دیگری هم انجام ندهند - مغزشان باید به صورت همزمان چندین کار متفاوت را با رعایت زمان، تنظیم و تعدیل نماید. برای درک دقیقتر این فرایند باید عنوان کرد که در مرحله ی اول، اطلاعات و داده ها منحصراً در هر نرونی کد گذاری می شوند و سپس کلیه ی این اطلاعات در یکجا جمع شده و برای بار دیگر یک کد کلی بر روی آنها گذاشته می شود. به عبارت دیگر می توان گفت که یک تکه ی کوچک داده، باید ابتدا در هر یک از نزون های مرتبط تحلیل و بررسی شود و سپس به طور کلی در امتداد رشته های عصبی قرار گرفته و مجدداً مورد ارزیابی واقع شود. این روند نوعی همکاری و انسجام همزمان را در مغز طلب می کند. می بایست مکانیزمی برای کنترل بی نقصی هر یک از حلقه های زنجیر رشته ی عصبی -همان نرون ها هستند- که سیگنال های متفاوت را تجزیه و تحلیل می کنند، وجود داشته باشد. نباید این فرایند را دست کم گرفت چراکه ذهن در هر لحظه با شلیک پیاپی اطلاعات همراه است و نه تنها باید اطلاعات را سازماندهی کند بلکه باید عملکرد بخش های مختلف داخلی خودش را نیز تنظیم نماید. مغز نه تنها موظف است که اطلاعاتی را که همین چند لحظه قبل دریافت نموده را به صورت یکپارچه در خود کدبندی نماید، بلکه باید بر روی اطلاعات فعلی تمرکز کرده و در عین حال سنسورهای خود را آماده ی دریافت سیگنال های بعدی نیز بکند.

پژوهش های اخیر در حیطه ی علم عصب شناسی حاکی از نوعی مرکزیت در فعالیت های مغزی هستند

. دانشمندان متعددی ادعا می کنند که به طور کلی مغز داده های مختلف را بر اساس یک بازه زمانی تحلیل و بررسی می نماید. این فرضیه با نام تئوری "الزام زمانی" جامعیت پیدا کرده است.

برخی از فعالیت های حیاتی رشته های عصبی موجود در مغز هستند که ما را ناخواسته به سوی یک چنین فرضیه ای هدایت می کنند

. تحقیق و بررسی در مورد تجربیات ذهنی با اتکا به وقایع گذشته خیلی راحت تر انجام می شود تا اینکه بخواهیم دانش خود را با در نظر گرفتن احتمالات آینده و بررسی واکنش ها و رخدادهایی که ممکن است در زمان های آتی با آن مواجه شود، بسنجیم. زمانیکه گیرنده های حسی به واسطه ی یک محرک خارجی برانگیخته می شوند، سیگنال هایی را به نرون ها می فرستند. این لحظه درست زمانی است که یک نرون به وسیله یک محرک خارجی برانگیخته شده است. اما یک چنین تحریکی هیچ گاه به خودی خود برای ایجاد یک نوع کنش بالقوه کافی نیست و تنها با اتکا به تحریک یک نرون نمی توانیم انتظار داشته باشیم که شاهد یک واکنش خارجی بالفعل باشیم.

فعال سازی موفق یک نرون در کنار چیدمان متداول وقایع، عکس العمل های معنادار را در فرد ایجاد می کند

. البته ناگفته نماند که کل پروسه ی ذکر شده در زمانی کمتر از ضریب ثانیه اتفاق می افتد. این مقوله را می توان با مثالی در مورد شمارش آرا بیشتر تفهیم نمود. برای شمارش صحیح آراء همیشه دو نفر در جایگاه ویژه ی شمارش قرار می گیرند. برای اینکه هر رای به عنوان یک امتیاز به حساب بیاید، در زمان شمارش هر دوی این افراد باید دست خود را بالا نگه دارند، در غیر اینصورت اگر تنها یکی از طرفین صحت رایی را تصدیق کند و دیگری چنین نظری نداشته باشد، آن رای به عنوان یک امتیاز به حساب نخواهد آمد. ارتباط فعالیت نرونی و چیدمان زمانی نیز به همین صورت است. به عبارت دیگر می توان گفت که نرون ها ردیاب هایی هستند که سیگنال ها را دریافت کرده و سپس با کمک چیدمان زمانی، وقایع منطبق و همرویداد را کشف می کنند و واکنش خارجی را شکل می دهند. به موجب این امر مبحث "زمان" در عملکرد مغز اهمیت بسیار زیادی پیدا می کند و می توان گفت که زمان عنصر انسجام را برای مغز به همراه دارد.

حال از جنبه ی دیگری به این مسئله می پردازیم؛ به این ترتیب که برخی از سیگنال های حسی در یک نقطه انشعاب سیناپسی مدوله شده و به سیگنال های دیگری که در زمان های مختلف به مغز ارسال شده اند می پیوندند

. به این ترتیب کلیه ی سیگنال های حسی این امکان را پیدا می کنند که در آن واحد با سایر سیگنال های موجود ارتباط برقرار کنند. از سوی دیگر سیستم عصبی مغزی نیز این امکان را پیدا می کند که میان داده های حسی، یکپارچگی برقرار کرده و علاوه بر کد گذاری موردی داده ها، آن دسته از اطلاعاتی را که در ارتباط با یکدیگر هستند را دسته بندی کرده و واکنش صحیحی از خود نشان دهد. بنابراین می توان گفت که در هر یک از این انشعاب های سیناپسی و در هر بازه ای که در آن رخدادی انتقال می یابد و میان فعالیت نرونی و چیدمان زمانی توازن ایجاد می شود، سیستم عصبی یک رای دریافت می کند! شاید قدری پیچیده باشد، اما فقط یک چیز می توان گفت: نتیجه ی آن یا دریافت است یا عدم دریافت. این امر بر لزوم تقابل و همسنجی 1)زنجیره ی داده سنجی و 2)چیدمان زمانی می افزاید و بازه زمانی را بیش از پیش پر اهمیت می کند. انشعاب سیناپسی را می توان به عنوان دریچه ی بسیار باریکی از احتمال در نظر گرفت که سیگنال های ورودی جدید قادر هستند به صورت تناوبی از آن "عبور" کنند.

اما مطلب مهمی که در این میان باید توجه خاصی به آن مبذول داریم این است که زمانبدی موجود در مغز را می توان از دو جنبه ی زمانبدی موضعی و زمانبندی کلی مورد بررسی قرار داد

. این امر سبب می شود که برقراری ارتباط میان بخش های مختلف مغز به مراتب آسان تر گردد. کوچک ترین خلل زمانی در محیط مغز، سبب عملکرد ناقص و پیدا شدن عیوب متفاوت در مغز می شود. ریشه ی بسیاری از بیماری های مغزی نیز عدم وجود زمانبندی مناسب است که فرایند ایجاد انسجام و یکپارچگی را از مغز سلب می کند. اما متاسفانه هیچ پژوهش و بررسی تا کنون نتوانسته است سیستم اصلی کنترل یک چنین زمانبدی منسجمی را در مغز معین کند و آنرا به عینیت برساند. در هیچ یک از تکنیک های شبیه سازی آزمایشگاهی که حتی "خیال" را در محیط لابراتور بازآفرینی کرده اند، باز هم نتوانسته این انسجام زمانی و یکپارچگی را به تصویر بکشند. گمان می رود که کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه نیازمند مطالعات بیشتری است.

یکی دیگر از عملکرد های شگفت انگیز مغز توانایی آن در ایجاد استمرار و پیوستگی بین وقایع مختلف است؛ بشر هنوز هم برای درک این عملکرد خارق العاده با مشکلات عدیده ای روبروست

. تنها تعریفی که دانشمندان برای این امر ارائه داده اند این است که اظهار می دارند مغز به گونه ای از تکرار و تجدید رخداد های مختلف تصویر برداری کرده و رویداد های باز تکرار شونده و پر بسامد را در خود ضبط می کند و فعالیت های آتی خود ر به مثابه آن سازماندهی می نماید. به اینگونه که اگر در آینده اتفاق مشابهی در زندگی فرد رخ دهد، مغز با استفاده از اطلاعاتی که در گذشته در مورد آن موضوع خاص در خود ذخیره کرده، به تحلیل و بررسی موردی پرداخته و واکنش منطقی از خود نشان می دهد. تکرار برای سازماندهی تجربه های حسی به عنوان جزئی لاینفک در نظر گرفته می شود. تکرار همچنین برای آن دسته از فعالیت هایی که مغز به واسطه آن موقعیت خود را از لحظه ای به لحظه ی دیگر حفظ می کند نیز اهمیت دارد. اگر این بخش از مغز دچا ر آسیب شود، فرد با مشکلاتی مواجه می شود که از آن به عنوان خلل در "مدیریت موقعیت ها" یاد می شود. مطمئناً این ساختارهای مولد مغز که وظیفه ثبت وقایع تکراری را دارند باید در ذات خود دارای ماهیتی پویا، نافذ و حاوی قابلیت تاثیر گذاری باشند. یعنی همانطور که این ساختار اطلاعات حسی و رخدادهای شناختی و منطقی را تحلیل و بررسی می نماید، باید قادر باشد که یک منبع تعدیل و تبدل داخلی را تغذیه کند تا بعداً بتواند تجربه ی سیگنال ذخیره شده را به عینیت نزدیک کرده و از آن یک عکس العمل خارجی ایجاد کند.این امر کلیت قابل توجهی را در داخل این سیستم ایجاد می نماید که سرشار از انسجام در انجام امور است.

هماهنگی فعالیت های مغزی

تکرار وقایعی که در مغز رخ می دهد وجود فضایی را طلب می کند که در آن منبعی برای ذخیره سازی سیگنال های مرجع وجود داشته باشد. این سیگنال های مرجع به عنوان قالب اصلی تحلیل اطلاعات مختلف به شمار می روند. تصور بر این است که یک سری سیگنال های اصلی وجود دارند که مغز با استفاده از آنها سایر سیگنال های متفرقه را ارزیابی می کند. درست مانند حروف الفبا که قالب زبان را تشکیل می دهند و با استفاده از چند حرف محدود می توان بی نهایت کلمه ساخت. در مغز به هر سیگنال اصلی یک کد داده می شود و سپس رشته های عصبی آنها را داده نگاری می کنند. این سیگنال های کد گذاری شده یک قالب اصلی را مغز ایجاد می کنند که عمده واکنش های مغزی از روی آن الگو برداری می شود. این قالب کلی بر پایه ی بازه زمانی استوار بوده و بر طبق آن از خود واکنش نشان می دهد، دارای یک ساختار موضعی است، همایند گرایی می کند، سیگنال ها را موضع یابی می کند، اطلاعات را به بخش های مورد نظر انتقال می دهد، و نهایتاً واکنش های ارادی و غیر ارادی را به مکانی که لازم است می فرستد. این قالب اصلی کد گذاری شده وظیفه ی هدایت و سنجش ارتباطات و تعاملات بخش ها و منطقه های مختلف مغز را به عهده دارد. در این مورد می توان مثال گروه ارکستر را بیان کرد. هر یک از نوازنده ها که ساز خاصی را می زنند، به نوبه خود کار منحصر بفردی را انجام می دهند و در بازده کلی کار نقش بی شائبه ای را بازی می کنند. وظیفه ی هر یک از نوازنده ها با بقیه ی افراد گروه متفاوت است، اما نتیجه کار زمانی مورد پسند واقع خواهد شد که میان آنها یک انسجام و هماهنگی وجود داشته باشد. به همین دلیل نیاز به یک رهبر ارکستر دارند تا فعالیت های کل گروه را به طور همزمان کنترل کرده و آنها را در مسیر درست هدایت کند. از سوی دیگر هر یک از این نوازنده های سازهای مختلف موظف هستند که خودشان را با یک الگوی کلی و ریتم و توازن عمومی که رهبر ارکستر به آنها القا می کند، مطابقت دهند. زمانی شاهد یک ساختار موزون و کارامد هستیم که تک تک اجزاء با یکدیگر همکاری داشته باشند. همین فرایند مشابه، در مغز هم جریان دارد. می توانیم به مغز نام "رهبر ارکستر مجازی" را اطلاق کنیم. مغز تنها ارگانی است که هم عملکرد سایر اعضا را کنترل می کند و هم می بایست سازماندهی کل اجزای تشکیل دهنده ی خودش را به عهده گیرد. تنها در این حالت است که مغز می تواند از عهده ی کنترل و هدایت بدن به خوبی برآید. حال اگر بخواهیم که جایگاه اصلی این رهبر ارکستر مجازی را در مغز جهت یابی کنیم، می توانیم رهبریت مرکزی آن را در "تالاموس"، این سامانگر مجلل، نقطه یابی کنیم.

این روزها پژوهشگران بر این باورند که تجربیات حسی مکرر و با فراوانی بالا قادرند هرگونه تجربه ی حسی جدید، قطعه های داده ای اطلاعات و کل فعالیت های منطقی و فعالیت های ویژه ی حرکتی را سازماندهی کنند

. همچنین گمان می رود که عوامل تکرار شونده ی با بسامد پایین مسئول فرماندهی و سازماندهی آن دسته از رویدادهایی هستند که تعداد دفعات تکرارشان پایین است اما به صورت دائمی در طول زمان تکرار می شوند و از استمرار بالایی برخوراد می باشند؛ مانند: کنش ور سازی عمومی بدن و فعال کردن ارگان ها، چرخه خوابیدن و بیدار شدن، و حتی عملکرد سیستم ایمنی بدن و سیستم غدد مترشحه داخلی.

همه روزه نقش فراگیر زمانبدی در فعالیت های مغزی از سوی محققان مورد توجه بیشتری قرار می گیرد

. "ردولفو لیناس" سال ها پیش در رساله ای در مورد این مطلب که "چگونه می توان آگاهی و هشیاری مغز را تشریح کرد" اظهار داشته است که:

"

تلاش برای دریافت این مطلب که مغز چگونه کار می کند، امری است که در نگاه اول خیلی بحث برانگیز به نظر برسد؛ چراکه مغز به عنوان یک مرکز فرماندهی به شمار می رود که سازماندهی کل سیستم های عمومی بدن را به عهده دارد. شاید یکی از بخش های سازماندهی سیستم عصبی مغزی، که تصور می شود به طور خاص بر روی عملکرد داخلی مغز کار می کند، پیوند تودردر توی غشای تالاموسی(مایع خاکستری مغزی) است. از دیگر مواردی که در اینجا از اهمیت ویژه ای برخودار می باشد این است که تالاماکورتیکال در چرخه ی نرونی دارای اثر متقابل می باشد.

از این گذشته ارتباط میان حلقه های ویژه و عمده ی تالاموسی حاکی از این امر است که این بخش از مغز نه تنها به عنوان یک دروازه ی عبور برای ورود و خروج اطلاعات به داخل مغز مشغول فعالیت است، بلکه تالاموس به عنوان قطب فرماندهی فعالیت های مغزی به شمار می رود که با استفاده از قشرمغزی

(کورتکس) با سایر کورتکس ها ارتباط برقرار می کند."

از سوی دیگر

"رودولفو لیناس" و "فیلوس ترانس ر.سوک لوند بیول" در رساله ی علمی دیگری تحت عنوان "اساس هشیاری نرونی " (29 نوامبر 1998) توضیح می دهند که:

ممکن است چه اتفاقی روی دهد اگر این برنامه زمانبدی شده ی منسجم مغزی با مشکل مواجه شود؟ ما تجربه جالبی را با مشاهده کودکان ژاپنی برای خود بدست آوردیم

. این کودکان در کلینیک تخصصی بیماری های مغزی بستری بودند. مشکل آنها بیماری هایی نظیر: صرع، تهوع و غش کردن پی تقریباً 5 ثانیه قرار گرفن در معرض نور تابان ریتمیک تلویزیون بود. تقریباً یک کودک از هر 5000 کودک به یک چنین مشکلی مبتلا می شود. البته دانشمندان هنوز به اتفاق آرا با این نظر موافق نیستند. آنها چیزهایی در مرود "غش نوری" می دانند و این امر برای مدت ها به این شکل مرسوم بوده است. در جمع بندی چیزی که در بالا گفته شد کاملاً واضح است که این موارد بچه های کوچک یک محرک خارجی ریتمیک نمی تواند به وسیله مغز تثبیت شود و در عوض تبدیل می شود به دامنه های نوسان بالا و بالاتر تا زمانیکه حمله شکل بگیرد و بیماری حالت شدید تری به خود بگیرد و کودک هشیاری خود را از دست بدهد.

با این توصیف می توان به طور کامل متوجه شد که ما تا چه حد فعالیت هایمان به حرکات ریتمیک ذهنمان وابسته است

. تا زمانیکه به سازماندهی قوی مشغول به کار است، هیچ مشکلی احساس نخواهیم کرد اما زمانیکه این مکانیزم از کار می افتد، واقعاً همه چیز خراب می شود و دیگر قادر به انجام هیچ واکنشی نخواهیم بود! البته چنین واماندهی ها و ناتواناهایی ذهنی از جمله پدیده های نادر پزشکی محسوب می شوند. اگر چنین وضعیت یکپارچه ی ذهنی و سیستم کنترل مغزی وجود نداشت، به طور کلی بقای انسان ها از میان می رفت. حتی ظریف ترین اختلال ها در زمانبندی می تواند مشکلاتی را با خود به همراه داشته باشد که در نگاه اول غیر قابل درک به نظر برسد و جبران آن نا ممکن باشد.

"

آنتونیو داماسیو" در کتاب خود اظهار می دارد که: "هر گونه نقص در مکانیزم زمانبندی به احتمال زیاد می تواند یکپارچگی و یا از هم پاشیدگی و فروپاشی جعلی مغزی را ایجاد می کند.با اتکا به این امر می توانیم اطلاعاتی در مورد این مطلب که وقتی افراد بر اثر ضربه ی مغزی دچار اغتشاش و سرگیجه می شوند، بسته به چه عاملی است. لازم به ذکر است که در برخی از علائم اسکیزوفرنی و سایر بیماری ها نیز نشانه هایی از آن دیده می شود." صفه 95

اخیراً

"دیوید مک کورمیک" که با تیم تحقیقاتی خود سال هاست به طور اخص در مورد تعامل میان کرتکس و تالاموس تحقیق و بررسی می کنند، تصریح می دارد که:

شواهد و مدارک جدید گویای این مطلب هستند که

"بی نظمی" باعث ایجاد تغییر و دگرگونی در عملکر نرمال حلقه ی تالاموکورتیکال شده و نهایتاً منجر به ایجاد انواع مختلف اختلالات عصب شناختی می شود. آیا رمز گشایی این آهنگ موزون و هماهنگ می تواند به ما کمک که متوجه شویم که اساس این اختلالات حرکتی، دردهای مزمن، و یا حتی اختلالات عصب شناختی نادر به چه صورت است؟

یک مدل جدید برای آسیب شناسی روانی

ملاحضات فوق الذکر می توانند به عنوان عرصه ی نوینی برای ارائه ی یک مدل کاملاً جدید آسیب شناسی روانی به شمار روند

. مدلی که با توجه به کمبودهای موجود در سیستم مغزی شکل می گیرد؛ این مدل توانایی های بیشتری نسبت به انواع مدل های داروشناسی مشابه خود دارد. در مدل های داروشناختی مغز هم به عنوان یکی دیگر از غدد درون ریز به حساب می آید. تئوری قدیمی بر این اصل استوار است که هر گونه اخلال و یا نقصی در ارگان های داخلی بدن (به ویژه غدد مترشحه داخلی) به دلیل کمبود و یا ازدیاد مواد تعدیل کننده ی عصبی ایجاد می شود. به همین دلیل سعی می کنند داروهایی را بسازند که به نحوی این کمبود یا ازدیاد را جبران کند. در آینده ای نه چندان دور چنین مدل های تک بعدی از عملکر مغزی که در آن چیزی پیچیده مانند سندرم تورت Tourette Syndrome بی پاسخ می ماند دیگری خبری نخواهد بود. و مدل های جدیدی که پیچیدگی پدیده شناسی وقایعی را که مغز در هر لحظه در حال تشریح و توضیح آنها ست را با هم منطبق می سازد جایگزین این مدل های تک بعدی می شود که که اعتیاد را به کسری دوپامین مصرفی و افسردگی را به کمبود مصرف سروتین نسبت داده می دهد.

در حال حاضر این مدل جدید در حال بررسی است

. در مورد مدل های تک بعدی پیشین همین بس که صرفاً جنبه ی تبلیغاتی داشته و تنها می توانند نظر بازار را به خود جلب کنند و بیشتر مورد استفاده ی شرکت های دارو سازی قرار می گیرند و هدفشان مجاب کردن بیماران و خانواده های آنهاست و هیچ اهمیتی به ارتباطی علمی و ایجاد سلامتی در بیماران نمی دهند. یک روانشناس بازاری ممکن است بگوید که شادابی و نشاط یک انسان از میزان دوپامینی تخمین زده می شود که در اطراف مغزش وجود دارد. اما در جایی دیگر یک پروفسور فیزیولوژی اعصاب که رویکردی علمی نسبت به مسائل دارد، در بررسی نقش پروزاک در مغز اظهار می دارد که درمان به وسیله ی پروزا را نمی توان به عنوان یک درمان قطعی در نظر گرفت، پروزاک فقط کاری می کند که مغز در حیطه ی کاربردی تر عمل کرده و در موقعیت بهتری قرار بگیرد. به منظور درک این مطلب باید سعی کنیم که مطالب بیشتری در مورد شیمی اعصاب موجود در مغز بدست آوریم. باید ببینیم که برنامه زمانبدی مغز به چه نحوی سازماندهی می شود و خاصیت بیو مغناطیسی آن به چه صورت است.

افول عملکرد مغز به عنوان یک سیستم کنترلی معمولاً به عدم توانایی در میزان کردن، تعدیل و سازماندهی اعمال مختلف نسبت داده می شود

. این افول هم می تواند به دلیل اختلال در دریافت داده هایی که به صورت مکرر و زنجیره وار به مغز ارسال می شوند پدید آید و هم به دلیل بروز اختلال در دریافت سیگنال های ناپیوسته و مجزایی که به صورت متناوب به مغز ارسال می وشند پدید آید.ایده ای که در زیر این فرضیه وجود دارد در حال حاضر مورد توجه کلیه کانون های علمی در سراسر جهان قرار گرفته است. البته باید اظهار داشت که پیشرفت های بالینی متعددی نیز در این زمینه بدست آمده است و تا کنون دانشمندان چندین مدل متفاوت را در مورد آسیب شناسی عصبی ارائه داده اند.

اما در این میان قشر گسترده ای از روانکاوهایی که به روان شناسی سنتی پایبند هستند در حال گرویدن به آخرین مدلی که در بالا به آن اشاره کردیمف هستند؛

در این خصوص

"جیمز گراتستاین" در مقدمه ای به "الن شورز" با نام "تاثیرات سازماندهی مغزی و خاستگاههای فردی" اینطور می نویسد که:

برای رسیدن به یک درمان قطعی به طور حتم باید اختلالات را در غالب اضطراب نیز بررسی کرد، مانند اختلالات استرسی، ترس، تشویش، مالیخولیا و اختلالات شخصیتی مانند عدم ثبات شخصیتی، وسواس، اسکیزوفرنی

(جنون جوانی) و خیلی بیماری های دیگر. هر چه علم به جلو پیش می رود، محققان بیشتر به این نتیجه پی می برند که دلیل ایجاد این بیماری ها از همین عدم وجود تعدیل و تنظیم مغزی نشئت می گیرند.

درمانی مطابق با مدل ارائه شده

در حال حاضر تشخیص داده شده است که علم پزشکی نیاز مبرم به تحقیق و بررسی در مورد سیستم تعدیل و نظم دهی مغزی - گیجگاهی دارد و همین عامل باعث شده که محققان را به این کار واداشته و به واسطه ی آن بتوانند داروهای بهتری را تولید و روانه بازار نمایند و همچنین در عمل های جراحی موفق تر و هدفمند تر عمل کنند. با این وجود باز هم تکنیک هایی هستند که به طور مستقیم مشکل عدم تنظیم مایع مغزی را نشانه می گیرند. در این تکنیک ها مغز را اموزش می دهند که خودش تونایی تنظیم کارهای خودش را به عهده بگیرد. شالوده ی بنیادین این تکنیک بر پایه این اصل استوار است که با وجود اینکه ممکن است در بسیاری از سیستم ها و مکانیزم ها نقایص و مشکلاتی پدید آید اما باز هم سیستم قادر به انجام کارهایی است که تا حدودی بازدهی مثبت در بر دارد. ما هیچ وقت بر این عقیده نیستیم که یک سیستم یا باید از عهده انجام تمام امور موفق بیرون بیاید یا اینکه بهتر است هیچ کاری انجام ندهد. اگر بتوانیم از مغز کوچکترین واکنشی را دریافت کنیم آنرا به عنوان یک موفقیت در نظر خواهیم گرفت. می توانیم بر روی همان واکنش ناچیر و ناقص کار کنیم و در دراز مدت عملکر آن را بهبود بخشیم. این درست همان فرضیه ای است که کل تحقیقات در مورد بازخورد عصبی بر روی آن استوار می باشند. ما واکنش های مداوم مغز را توسط نوار مغزی (EEG) نمونه برداری می کنیم و بعد سعی می کنیم که آنرا به چالش واداریم تا عملکر خود را به صورت مشخصی تغییر دهد و EEG بعدی متفاوت تر باشد.

در هر موردی که مغز توانست نسبت به آن موقعیتی که ما می خواهیم خودش را نزدیک تر کرده و واکنش درست نشان دهد، بیمار را تشویق کرده و به او پاداش می دهیم تا با این کار احتمال تکرار مجدد را افزایش داده باشیم

. از این اصل به عنوان "قانون تاثیر پذیری" تورندیکز یاد می شود و زیر بنای اصلی روانشناسی بالینی مدرن نیز بر روی همین اصل استوار است. به مرور زمان مغز رفتارهای جدید را یاد می گیرد و به مثابه آن ما شاهد آن هستیم که رفتارهای ارگانیسمیک هماهنگ تری را از خود بروز می دهد. شواهد بالینی بسیار زیادی پیدا شده اند که گواه کارامد بودن این رویکرد هستند. البته تحقیقات در این زمینه از وسعت زیادی برخوردار است اما موارد، مشابهت های زیادی با هم ندارند. محققان با توجه به تست های آموزشی EGG که واکنش مغزی را را در مراحل مختلف فرایند بهبودی ثبت می کنند،اطلاعات زیادی را بدست آورده اند. چنین تاثیرات بالینی به ما هشدار می دهد که باید چهارچوب بحث آسیب شناسی اعصاب را تغییر داده و راه درمانی را انتخاب کنیم که هماهنگ و سازگار با مشکل مغزی باشد که بیمار با آن دست و پنجه نرم می کند.

با این وجود هنوز هم در ک ما از سیستم عملکرد مغزی و نرم افزارهای موجود درمغز کامل نیست و تنها راه رسیدن به نتجیه کمک گرفتن از نرم افزارهای موجود در داخل مغز است

. این امر ما را هدایت می کند به سمت بازگشایی امکانات جدیدی که چیزی جز سلامتی درمان برخی از اختلالات درمان نشدندی و مشکل آفرین برای جامعه را در بر نخواهد داشت.

شواهد بالینی پیرامون تاثیر بخش بودن این رویکرد، در حال حاضر

80 مبحث مختلف بالینی را برای تحقیق و بررسی پیش روی محققان قرار داده اند. تاثیر پذیری و گنجایش مغز برای پاسخگویی به تکنیک های خود تعدیل سازی همچنین آموزش های EGG رنج وسیعی از اطلاعات را در مبحث روان شناسی بالینی در اختیار پژوهشگران قرار داده اند. چنین سودمندی های بالینی به عنوان آخرین منبع اتصال زنجیره ی بحثی است که ادعا می کند وقت آن رسیده است که چهارچوب علم آسیب شناسی روانی به عنوان اولین عامل عدم تعدیل در هم شکسته شود و دانشمندان را به تکاپوی یافتن راههای درمانی بیندازد که کاربردی تر باشند؛ و این شیوه ی نوین چیزی نخواهد بود جز تعلیم و آموزش مستقیم و پشتیبانی و تقویت مغز برای اینکه این قابلیت را پیدا کند تا خودش بتواند خودش را تعدیل و تنظیم کند.

. . . آفرین بر خدایی که بهترین آفریننده است

ده آزمايش برتر جهان ( زيباترين آزمايش هاي فيزيك در تاريخ )

در عصري كه ما زندگي مي كنيم آزمايشهايي كه چشمان جهانيان را خيره مي كند ازجمله آزمايشهايي كه براي يافتن توالي اجزاي يك ژنوم، شكافتن ذرات ريز اتمي در شتابدهنده ها و تجزيه وتحليل ستارگاني كه با ما ميلياردها سال نوري فاصله دارند نياز به ميليونها دلار سرمايه گذاري دارند و تجزيه وتحليل اطلاعات به دست آمده از ابزارهاي پيشرفته دراين آزمايشها ماهها به طول مي انجامد.
«رابرت كريز» عضو گروه فلسفه دانشگاه نيويورك در استوني بروك كه مورخ آزمايشگاه ملي بروك هيون هم هست، از فيزيكدانان خواست ده آزمايش برتر جهان فيزيك را نام ببرند. برخلاف انتظار عصر ما كه آزمايشهاي پيچيده توسط تيمهاي برجسته دانشگاهها و مراكز تحقيقات صورت مي پذيرد ده آزمايش برتري كه به عنوان زيباترين آزمايشهاي فيزيك در طول تاريخ انتخاب شد توسط ده فيزيكدان بسيار سرشناس انجام شده بود كه دستياران چندان زيادي هم نداشتند. ازهمه جالب تر اين كه اين آزمايشهايي كه در فهرست زيباترين آزمايشهاي فيزيك جاي گرفتند نيازي به كامپيوترهاي فوق پيشرفته بسيار مدرن نداشتند. اين ليست در مجله اين ماه Physics World به چاپ رسيده است . دراينجا به جاي آن كه به اين آزمايشها به ترتيب رتبه بپردازيم به ترتيب تقدم وتأخر زماني انجام اين آزمايشها، به اين ده آزمايش محبوب در فيزيك خواهيم پرداخت.

http://www.jazirehdanesh.com/files/physics/pages/physics_main.jpg

۱ـ اندازه گيري محيط زمين توسط اراتوستن رتبه هفتم را به دست آورد.

هنگام انقلابين [اصطلاح اخترشناسيSolstice] در ظهر روزي كه آفتاب در شهر آسوان مصر هيچ سايه اي ندارد به گونه اي كه نور خورشيد قادر است به طور مستقيم به ته يك چاه برسد، موردتوجه اراتوستن ـ كتابدار شهر اسكندريه در سه قرن پيش از ميلاد مسيح ـ قرار گرفت. اراتوستن در چنين روزي درست هنگام ظهر كه در آسوان سايه وجود ندارد در شهر اسكندريه سايه را اندازه گيري كرد، چاره اي نبود جز اين كه زمين را كروي درنظر بگيرد. چون سايه در اسكندريه نسبت به خط عمود هفت درجه بود. محيط هردايره ۳۶۰درجه است براساس اندازه گيري اراتوستن ميان اسكندريه وآسوان ۷درجه فاصله بود. [واحد اندازه گيري درآن زمان به جاي متر «Stadium» بود] با سفر ميان دوشهر اسكندريه وآسوان معلوم شد كه فاصله آنها براساس واحد اندازه گيري Stadium، ۵۰۰۰ است. به اين ترتيب هفت درجه از ۳۶۰درجه ۵۰۰۰ استاديوم اندازه گيري شده بود پس محيط زمين براساس محاسبات اراتوستن ۲۵۰۰۰۰استاديوم بود.

۲ـ آزمايش گاليله درمورد سقوط اجسام رتبه دوم را به دست آورد.


در اواخر دهه ۱۵۰۰ميلادي گاليليو گاليله Galileo Galilei كه كرسي استادي دانشگاه پيزا را داشت دانش متعارف زمان خود را زير سؤال برد . با انداختن دو شيء از بالاي برج پيزا كه وزنشان برابر نبود نشان داد كه شيءسنگين تر زودتر از جسم سبك تر فرود نمي آيد. اگر اين كشف را در دوران ارسطو انجام داده بود به قيمت شغلش تمام مي شد.

3-آزمايش گاليله با گوي هاي غلتان برروي سطح شيب دار رتبه هشتم را به دست آورد.

دراين آزمايش گاليله ثابت كرد كه مسافت با زمان به توان دو نسبت مستقيم دارد وسرعت [Velocity كه با علامت اختصاري Vنمايش مي دهند] در جريان آزمايش ثابت باقي مي ماند.


4ـ انكسار نور با منشور توسط نيوتن رتبه چهارم را به دست آورد.

ايساك نيوتن درسالي به دنيا آمد كه گاليله مرد. نيوتن فارغ التحصيل كالج تثليث كمبريج (سال ۱۶۶۵) بود. اين بار هم نيوتن دانش متعارف به جامانده از دوران ارسطو را زير سؤال برد. تلقي مردم از نور خورشيد مانند برداشت ارسطو بود ونور را خالص مي دانستند. با وجودي كه مردم رنگين كمان را ديده بودند. تا پيش از عبور نور از منشور وتجزيه آن به هفت رنگ حتي فكرش را نمي كردند نور متشكل از اين رنگها باشد.

۵ـ آزمايش كاونديش در مورد ميله و پيچش رتبه ششم را به دست آورد.

از تئوريهايي كه نيوتن در مورد گرانش داده بود يكي اين بود كه نيروي جاذبه ميان دوجسم رابطه مستقيم با جرم به توان دو و رابطه معكوس با فاصله به توان دو دارد. در قرن هجدهم، هنري كاونديش براي اندازه گيري قدرت گرانش آزمايشي انجام داد او يك ميله چوبي دومتري كه به دوسر آن دوكره فلزي نصب شده بود انتخاب و با سيم اين ميله چوبي را آويزان كرد. با همين وسايل ساده كاونديش موفق به اندازه گيري ثابت گرانشي gravitational Constant شد. اين آزمايش زمينه اندازه گيري جرم زمين هم بود.

۶ـ آزمايش تداخل ـ نور يانگ مقام پنجم را به دست آورد.


همه تئوريهاي نيوتن درست از آب درنيامد. او مي گفت نور از ذرات تشكيل شده است و به صورت موج منتشر نمي شود. در سال۱۸۰۳ توماس يانگ، درصدد برآمد به اثبات برساند نحوه حركت پرتوهاي نور به صورت موج است. او در پنجره سوراخي ايجاد كرد، همه پنجره ها را به دقت با پوششي ضخيم پوشاند بعد از يك آيينه براي تغيير جهت پرتويي از نور كه از طريق اين سوراخ وارد مي شد، استفاده كرد با استفاده از يك كارت كه عرض آن يك ميليمتر بود جلوي نيمي از سوراخ را گرفت در نتيجه به توالي نوارهاي سايه و روشن مشاهده كرد، اين پديده در صورتي قابل توضيح است كه پرتوهاي نور مانند امواج در يكديگر تداخل ايجاد كنند. بعدها اين آزمايش را با دوسوراخ انجام دادند و نتيجه واضح تري به دست آمد.

۷ـ آزمايش پاندول فوكو رتبه دهم را به دست آورد.

دانشمندان سال پيش پاندولي را به قطب جنوب بردند و مهر صحت بر آزمايش زدند كه در سال۱۸۵۱ توسط ژان برنارد لئون فوكو با يك پاندول آهني ۳۰كيلوگرمي آويزان از گنبد پانتئون انجام شد. فوكو به گوي يك پاندول سوزن گرامافون وصل كرده بود و روي زمين زير گوي حلقه اي از شن هاي مرطوب قرار داد. در مقابل حيرت همه نشان داد كه با وجودي كه حركت پاندول به جلو و عقب هدايت شده بود اما پاندول حركتي دوار انجام داد. يعني در واقع كف پانتئون در حال گردش بود و يا به عبارت بهتر زمين در حال چرخيدن حول محور خود بود. در پاريس هر ۳۰ساعت پاندول در جهت عقربه هاي ساعت يك دور را كامل مي كند. در نيمكره جنوبي اين گردش در خلاف جهت عقربه هاي ساعت است. همانطور كه دانشمندان معاصر نشان داده اند در قطب جنوب دوره گردش كامل پاندول ۲۴ساعت است.

۸ـ آزمايش قطره روغن ميليكان رتبه سوم را به دست آورد.

قرنها بود كه دانشمندان الكتريسيته را چه در مورد رعد و برق چه الكتريسته ساكن ناشي از تماس برس با موي سر مشاهده كرده بودند. در سال۱۸۹۷ تامسون فيزيكدان بريتانيايي پايه گذار اين دانش شد كه الكتريسيته از ذراتي به نام الكترون كه بار منفي دارند تشكيل شده است. رابرت ميليكان آمريكايي در سال۱۹۰۹ موفق به اندازه گيري بار منفي در الكترونها شد. براي اين كار از چندوسيله ساده استفاده كرد. با استفاده از افشانه هايي كه ادكلن را به صورت افشانه درمي آورند روغن را در يك محفظه شفافي افشاند كه دوطرف آن به دوسر يك باطري متصل بودند. به اين ترتيب يك سر محفظه مثبت و سرديگر آن منفي بود.
زماني كه نيروي گرانش با نيروي جاذبه الكتريكي كه قطرات روغن باردار را به سمت خود مي كشيد برابر مي شد قطره در ميان آسمان و زمين معلق مي ماند. در واقع در حالت عادي اين قطره به خاطر نيروي گرانش بايدپايين مي افتاد اما در اثر نيروي جاذبه الكتريكي در حال حركت به سمت قطب مخالف بود چون دونيرو برابر شدند اين قطره روغن از حركت بازايستاد. با همين وسايل ساده ميليكان موفق به اندازه گيري بار الكتريكي يك الكترون شد.

۹ـ آزمايش كشف هسته توسط رادرفورد مقام نهم را كسب كرد.


در سال۱۹۱۱ را در فورد و همكارانش با بمباران يك لايه بسيار نازك طلا با ذراتي به نام آلفا متوجه اين حقيقت شدند كه درصدي از اين ذرات منحرف و درصدي درست در جهت مقابل بازمي گردند به اين ترتيب رادرفورد موفق شد مدل قديمي آرايش هسته و الكترون را كه به «مدل كيك آلو» معروف بود به چالش بكشاند.

10ـ آزمايش ماكس پلانك و تئوري كوانتوم رتبه اول را كسب كرد.

در مورد نور نه حق به جانب نيوتن بود ونه يانگ نه مي توان نور را فقط ذرات فوتون دانست و نه امواج. در اوايل قرن بيستم ماكس پلانك و بعد آلبرت انيشتين نشان دادند كه نور به صورت بسته هاي بسيار كوچكي منتشر و جذب مي شود كه به آن فوتون مي گويند. در عين حال آزمايشهاي ديگر هم موجي بودن حركت نور را به اثبات مي رسانند.
براي اثبات در اينجا به جاي آزمايش از سوراخ يانگ و پرتوهاي نور از پرتوهاي الكترون استفاده ميشود. ذرات، براساس قوانين كوانتومي، پديده اي شبيه به نور در آزمايش تداخل يانگ از خود برجاي مي گذارند اگرچه اين آزمايش در سال۱۹۶۱ توسط كلاوس جانسون از توبينگن انجام شد اما در اين سالها ديگر يافته هاي دانش به قدري زياد و گسترده شده بود كه ديگر نمي توانست نامهايي ابدي مثل نيوتن و انيشتين در اذهان مردم دنيا بيافريند.

آشنايي با لايه هاي جو


آشنايي با لايه هاي جو

اتمسفر زمين را بر حسب چگونگي روند دما، اختلاف چگالي، تغييرات فشار، تداخل گازها و سرانجام ويژگيهاي الكتريكي به لايه‌هاي زير تقسيم كرده‌اند: 

1- تروپوسفر (Troposphere) 

2- استراتوسفر (Stratosphere) 

3- مزوسفر (Mesosphere) 

4- يونسفر (Ionosphere) 

5- اگزوسفر (Exosphere) 


1- تروپوسفر 

تروپوسفر پايين ترين لايه اتمسفر است كه خود از لايه هاي كوچكتري تشكيل شده است. 

وجه تمايز اين لايه با ديگر لايه هاي اتمسفر، تجمع تمامي بخار آب جو زمين در آن است؛ به همين دليل بسياري از پديده هاي جوي كه با رطوبت ارتباط دارند و عاملي تعيين كننده در وضعيت هوا به شمار مي آيند (از قبيل ابر، باران، برف، مه و رعد و برق) تنها در اين لايه رخ مي دهند. 

منبع حرارتي لايه تروپوسفر انرژي تابشي سطح زمين است. از اين رو با افزايش ارتفاع با كاهش دما مواجه خواهيم بود. 

ضخامت تروپوسفر، از شرايط حرارتي متفاوتي كه در عرضهاي جغرافيايي مختلف حاكم است تبعيت مي كند. اين ضخامت معمولاً از 17 تا 18 كيلومتر در استوا به 10 تا 11 كيلومتر در مناطق معتدل و 7 تا 8 كيلومتر در قطبها تغيير مي كند. 

2- استراتوسفر 

لايه استراتوسفر بر روي لايه تروپوسفر قرار دارد و ضخامت متوسط آن حدود 23 كيلومتر است. در 3 كيلومتر اول استراتوسفر، دماي هوا ثابت است اما در قسمتهاي بالاتر دماي هوا با ارتفاع افزايش مي يابد. 

در استراتوسفر به ندرت ابر تشكيل مي شود و تنها در شرايط ويژه اي ممكن است ابرهاي كوهستاني به نام ابرهاي مرواريدي در ارتفاع 21 تا 29 كيلومتري از سطح زمين ظاهر شوند كه علت وجود آنها حركات موجي شكل هوا از سوي موانع مي باشد. 

از ديگر ويژگيهاي مهم استراتوسفر وجود ازن در اين لايه است كه بخصوص در ارتفاع 20 تا 30 كيلومتري سطح زمين بر اثر واكنشهاي مختلف فتوشيميايي بدست مي آيد. مقدار ازن در اين لايه معمولاً روند فصلي دارد حداكثر آن در بهار و حداقل آن در پاييز مشاهده مي شود. 

3- مزوسفر 

در بالاي لايه گرم ازن لايه مزوسفر قرار دارد كه دما در آن متناسب با افزايش ارتفاع با آهنگ 3/0 سانتيگراد به ازاي هر 100 متر كاهش مي يابد به طوريكه دما در مرز فوقاني آن در ارتفاع 80 تا 90 كيلومتري به 80- درجه سانتيگراد مي رسد. و نتيجه اين دماي پايين انجماد بخار آب ناچيز موجود در اين لايه است كه باعث بوجود آمدن ابرهاي شب تاب مي شوند. اين ابرها درتابستان و در عرضهاي بالا ديده مي شوند. مزوسفر سردترين لايه اتمسفر تلقي مي شود. 

4 - يونوسفر 

از بخش فوقاني مزوسفر تا ارتفاع تقريبي 1000 كيلومتري اتمسفر زمين، بار الكتريكي شديدي حاكم است كه زاييده وجود يونها و الكترونهاي آزاد است. در حقيقت پرتوهاي پر انرژي خورشيد كه از فضاي خارج به طبقات بالايي اتمسفر وارد مي شوند باعث گسستگي پيوند يا يونيزاسيون مولكولها و اتمها مي شوند. بر اثر يونيزاسيون، الكترون آزاد مي شود و باقي مانده اتم به صورت يون در مي آيد؛ به همين علت اين لايه از جو را يونوسفر ناميده اند. 

شدت يونيزاسيون در تمام ارتفاعات يونسفر يكسان نيست؛ بنابراين لايه هاي متفاوت با تراكم الكترون و يون متفاوت با ارتفاعات مجاور خود در يونسفر وجود دارد؛ 

اين لايه ها در ارتباطات راديويي اهميت بسياري دارند. اين لايه ها عبارتند از لايه هاي D,E,F . 

5 - اگزوسفر 

شرايط موجود در يونوسفر در اين لايه نيز حاكم است؛ بدين معني كه گازها در اين لايه همچنان قابليت هدايت الكتريكي خود را حفظ مي كنند. سرعت ذرات در اين لايه بسيار زياد است و در مواردي به 2/11 كيلومتر در ثانيه مي رسد. 

اگزوسفر لايه گذار جو به فضاي كيهاني به شمار مي آيد كه بخش فوقاني آن را در ارتفاع بيش از سه هزار كيلومتري از سطح زمين برآورد كرده اند. 
 



سه پرسش سقراط از شخصی که می خواست شایعه پراکنی کند

هر زمان شایعه‌ای را شنیدید و یا خواستید شایعه‌ای را تکرار کنید

 این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید!

 در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود.

روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط میدانی راجع به یکی ازشاگردانت چه شنیده‌ام؟ سقراط پاسخ داد: لحظه‌ای صبر کن. قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تو می‌خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی. مرد پرسید: سه پرسش؟ سقراط گفت: بله درست است. قبل از اینکه راجع به شاگردم با من صحبت کنی، لحظه‌ای آنچه را که قصد گفتنش را داری امتحان کنیم.اولین پرسش حقیقت است. کاملا مطمئنی که آنچه را که می‌خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟ مرد جواب داد: نه، فقط در موردش شنیده‌ام.سقراط گفت: بسیار خوب، پس واقعا نمیدانی که خبر درست است یا نادرست. حالا بیا پرسش دوم را بگویم،   آنچه را که در مورد شاگردم می‌خواهی به من بگویی، خبرخوبی است؟ مردپاسخ داد: نه، برعکسسقراط ادامه داد: پس می‌خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی درمورد آن مطمئن هم نیستی بگویی؟ مرد کمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.سقراط ادامه داد: و اما پرسش سوم سودمند بودن است. آن چه را که می‌خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟ مرد پاسخ داد: نه، واقعاسقراط نتیجه گیری کرد: اگر می‌خواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند است، پس چرا اصلا آن را به من می‌گویی؟

مغایرتهای زمان •

 ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داريم؛ راحتی بيشتر اما زمان کمتر؛ مدارک تحصيلی بالاتر اما درک عمومی پايين تر ؛ آگاهی بيشتر اما قدرت تشخيص کمتر،ادعای بیشتر اما عملکرد کمتر داريم. متخصصان بيشتر اما مشکلات نيز بيشتر؛ داروهای بيشتر اما سلامتی کمتر داریم. • بدون ملاحظه ايام را می گذرانيم، خيلی کم می خنديم، خيلی تند رانندگی می کنيم، خيلی زود عصبانی می شويم، تا ديروقت بيدار می مانيم، خيلی خسته از خواب برمی خيزيم، خيلی کم مطالعه می کنيم، اغلب اوقات تلويزيون نگاه می کنيم. • چندين برابر مايملک داريم اما ارزشهايمان کمتر شده است؛خيلی زياد صحبت مي کنيم، به اندازه کافی دوست نمي داريم و خيلی زياد دروغ می گوييم. • زندگی ساختن را ياد گرفته ايم اما زندگی کردن را نه ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ايم و نه زندگی را به سالهای عمرمان؛ خانه تکانی می کنیم اماذهن تکانی نداریم. • ما ساختمانهای بلندتر داريم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما ديدگاه های باريکتر؛ بيشتر خرج می کنيم اما کمتر داريم، بيشتر می خريم اما کمتر لذت می بريم؛ ما تا کره ماه رفته و برگشته ايم اما قادر نيستيم برای ملاقات همسايه جديدمان از يک سوی خيابان به آن سو برويم. فضای بيرون را فتح کرده ايم اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته ايم اماتعصب راحفظ کرده ایم.خانه تکانی می کنیم ولی اندیشه تکانی نداریم. • بيشتر مي نويسيم اما کمتر ياد مي گيريم، بيشترحرف مي زنيم اّما کمتر به انجام ميرسانيم. • عجله کردن را آموخته ايم و نه صبر کردن را، درآمدهای بالاتری داريم اما اصول اخلاقی پايين تر. فرصت بيشتر اما تفريح کمتر، تنوع غذای بيشتر اّما تغذيه ناسالم تر؛ درآمد بالاتراّما طلاق بيشتر؛ منازل رويايی اّما خانواده های از هم پاشيده. • بدين دليل هيچ چيز را برای موقعيتهای خاص نگذاريد، زيرا هر روز زندگی يک موقعيت خاص است. در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشیدزندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است؛ از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید. هر روز، هر سـاعـت و هر دقيـقه خـاص اسـت و شمـا نميـدانيـد که شايـد آن مي تـواند آخـرين لحـظه عمـرتان بـاشد.

ابَرشغل هاي آينده

ابَرشغل هاي آينده

چكيده

dick.gifبتدريج که به ژرفاي عصر اطلاعات و دانايي نزديك مي‌شويم و مشاغل سنتي از بين مي‌روند، ما براي اين‌كه بتوانيم جاي مناسبي در بازار كار بيابيم و در «اقتصادهاي ابرانساني»بهره‌ور باشيم، بايد به سوي مهارتهايي برويم که قابل ماشيني‌شدن نباشند. در بسياري از موارد، افراد به دنبال شغلهاي موجود نخواهند رفت، بلکه آنها را با تعريف مسئله‌هايي که با مهارتهاي ابرانساني‌شان قابل حل باشد، ابداع خواهند کرد؛ مهارت‌هايي مانند اکتشاف، خلاقيت و تاثيرگذاري.
سه حوزه‌كليدي براي طراحي ابر‌شغلهاي آينده (HYPER JOBS) عبارتند از: انرژي، دست‌كاري مواد و احياي انسان.
در حوزه انرژي، بويژه ترويج اقتصاد بدون نفت و كسب‌وكار انرژي‌هاي جايگزين مي‌تواند دستمايه‌ طراحي ابرشغلها باشد. به بركت پيشرفت علم و فناوري، هيچ‌يك از صنايع آينده از دستكاري مواد در امان نخواهند بود و اين نيز به نوبه خود يعني انبوهي از فرصتها براي طراحي ابرشغلها. گذشته از همه اينها، ما انسانيم و بايد از كار و زندگي لذت ببريم و بنابراين، شادابي رواني يا بهبود آن نيز حوزه‌ وسيعي است كه در آينده ميزبان ابرشغلهاي جديد خواهد بود. اين ابرشغلها، افزايش شادابي رواني و حيات روحاني انسانها را نشانه خواهند گرفت و به انسانها كمك خواهند كرد تا توانمنديهاي ابرانساني‌شان را تقويت كنند.
نوشتاري كه پيش رو داريد، مي‌كوشد با تبيين ويژگيهاي ابرشغلها و حوزه‌هاي اصلي ظهور آنها، چهار اصل كليدي طراحي ابرشغل‌ها را نيز برملا كند.

روزگار مشاغل سنتي سپري شده است. اما گونه‌هاي بسيار جديدتر و بهتري از شغلها در شرف پيدايش هستند:‌ ابرشغلها. 
«ابرشغلها» به گونه‌هاي کاملاً جديدي از کار اطلاق مي‌شود. اين شغلها، مهارتها و تواناييهاي منحصربه‌فرد و غير قابل ماشيني‌شدن انسان را تقويت مي كنند، و پيشران جامعه جهاني در حال ظهور به شمار مي‌آيند. فناوري به خودي خود، «قاتل» مشاغل است. منظور اصلي از به‌کارگيري ابزارها، ماشين‌ها و سامانه‌ها اين است که کارها ساده‌تر، سريعتر و بهتر از آنچه که انسان بدون ‌ابزار مي‌تواند، انجام شوند. کارکنان يقه‌سفيد (آنهايي كه در دفاتر مركزي اداره‌ها و شركتها كار مي‌كنند) ممکن است خيلي نگران نباشند، اما مشاغل خدماتي آنها ـ که اتفاقاً نيازهاي فني و فکري پيچيده‌اي دارند ـ در معرض حملات تازه‌ي فناوري قرار گرفته‌اند.

 فناوري به خودي خود، «قاتل» مشاغل است.


ما هرروز نشانه‌هاي جديدي مبني بر نابودي مشاغل خدماتي در سازمانها و شرکتها دريافت مي‌كنيم:

  •  منشي‌هاي پاسخگوي تلفن با سامانه‌هاي تشخيص صدا و پاسخ،

  •  بليت‌فروشي فرودگاه‌ها با کيوسک‌هاي صدور بليت

  • ‌ و وظايف مديران مياني با نرم‌افزارهايي جايگزين مي‌شوند که روز به روز پيچيده‌تر مي‌شوند.


فکري‌ترين و فني‌ترين شغلها نيز در فهرست قربانيان قرار دارند. به‌عنوان نمونه، شغل‌هايي چون تدريس در دانشگاه و طراحي نرم‌افزار را در نظر بگيريد که از شغلهاي خوب و باکلاس دنياي امروز به شمار مي‌آيند. دانشگاههاي مفلس، هزينه‌ به‌كارگيري استادان را با استفاده از استاديارها و برنامه‌هاي آموزش از راه دوري که کارآيي علميِ مدرسان را افزايش مي‌دهند، پايين مي‌آورند. به زودي سامانه‌‌هاي آموزشي تمام‌رايانه‌اي، در بعضي از حوزه‌ها از راه مي‌رسند.

«کارکنان دانشي» هم‌چون طراحان نرم‌افزار نيز با انقراض به وسيله ماشين‌ها روبه‌رو هستند. طراحي نرم‌افزار احتمالاً بيش از ساير مشاغل فني قابليت خودکارشدن دارد.‌ ابزارهاي برنامه‌نويسي، پيوسته به‌گونه‌اي ساخته مي‌شوند که بهره‌وري برنامه‌نويسان را بالا ببرند. در مقايسه با گذشته، امروزه افراد کمتري براي نوشتن يك برنامه نرم‌افزاري معين لازم است. 
روندهاي اجتماعي نيز روي درآمد بالقوه طراحان نرم‌افزار تاثير مي‌گذارند. به‌عنوان مثال، «جنبش منبع باز» که روز به روز محبوبتر مي‌شود، هم‌اکنون پيش‌تازي مايکروسافت را در طراحي سيستم‌هاي عامل و نرم‌افزارهاي تجاري، مانند واژه‌پرداز، هدف قرارداده است. اين شرايط براي مردم، بسيار عالي است، اما برنامه‌نويسان منبع باز اغلب براي کارهايي که انجام مي‌دهند مزدي دريافت نمي‌کنند. آنها بدون دريافت دستمزد، روي برنامه‌هاي منبع باز کار مي‌کنند، چون شغل اصلي‌شان چيز ديگري است. سوال اين‌جاست که اگر جنبش منبع باز با همين شتاب جلو برود و شرکتهايي مثل مايکروسافت را هم درنوردد، چه آينده‌اي در انتظار شرکتهاي نر‌م‌افزاري خواهد بود؟

فرقي نمي‌کند در چه سطحي از آموزش و قدرت فکري باشيم … يقه سفيدها، آنطور که ما مي‌شناسيم و در ادارات و شرکتها مي‌بينيم، به گونه‌هاي در حال انقراض پيوسته‌اند

مشاغل ابرانساني، قاعده‌شکني خواهند کرد. در آينده، افرادي که در اين مشاغل قرار مي‌گيرند، تا جايي که بتوانند از نيروها و ظرفيت ماشين‌ها استفاده خواهند کرد تا بتوانند شايستگيهاي غير قابل ماشيني‌شدن‌ خود را تقويت کنند و تنها به کارهايي بپردازند که ماشين‌ها در آن حرفي براي گفتن ندارند.

ويژگيهاي ابرشغلهاي جديد

ويژگي اصلي و حياتي يک ابرشغل اين است که بايد به وسيله موجودي انجام شود که زنده است و زنده عمل مي‌کند؛ کسي که داراي شعور است و نسبت به اين شعور خودآگاهي دارد.

اگر مانند يک روبات عمل کني، ريسک جايگزين شدن با آن را پذيرفته‌اي.

دو گروه شغل را در نظر بگيريد: جراح و پرستار. در حال حاضر روباتي به اسم پِنه‌لوپه وجود دارد که در مواقع اضطرار مي‌تواند جاي پرستار کمکي را بگيرد. اين دستگاه در سال 2005 در يکي از بيمارستانهاي نيويورک با موفقيت آزمايش شد. با توجه به اين‌که بيمار، بي‌هوش است و تيم جراحي درخواستهاي کاملاً مشخصي دارد، شغل پرستار کمکي هشياري چنداني نمي‌خواهد. پنه‌لوپه براحتي مي‌تواند بدون هيچ‌گونه هوشياري از عهده‌ وظايف پرستار کمکي برآيد. 
کارهاي جراح نيز هشياري زيادي نمي‌خواهد. يک جراحي ساده را در نظر بگيريد که پيشامدهاي نامطلوبي که ممکن است حين آن به وجود آيند، از قبل شناخته شده‌اند. روبات‌ها متداولترين جراحان آينده خواهند بود و ما از امروز نشانه‌هاي آن را مي‌بينيم.

ابرشغلهاي نوظهور، چندان بر مهارتهاي ماشيني مثل تندشماري يا تصميم‌گيري قانون‌مند اتكا نخواهند داشت. به‌عکس، بر مهارتهايي متکي خواهند بود که وراي فناوريهاي ديجيتال امروز و شايد فردا هستند.

ابرشغلها بر پايه‌ي پنج «مهارت زنده» کليدي و سه مهارت کمکي شكل مي‌گيرند. مهارتهاي زنده عبارتند از:

1. اکتشاف: به معناي پيداکردن «چرايي»هاي علم، زندگي و کسب‌وکار. 
2. خلاقيت: يعني شکل‌دادن به چيزي نو در ذهن. 
3. پياده‌سازي: يعني چيدن ميوه‌هاي خلاقيت‌ در دنياي واقعي؛ يعني توانايي اجراي يك طرح يا نقشه. 
4. تاثيرگذاري: به معناي تعامل با ديگران در جهت الهام‌بخشي، جهت‌دهي، و توانمندسازي آنان؛ آنچه كه در حد عالي آن از يك رهبر انتظار مي‌رود. 
5. فعاليت‌هاي بدني: يعني تعامل هشيارانه با ابزارها يا بدن.

مهارتهاي کمکي که پشتيبان مهارتهاي کليدي به‌شمار مي‌آيند، عبارتند از:

1. مهارتهاي ذهني پايه: مثل ادراک، طبقه‌بندي و ابراز احساسات. 
2. تفکر نمادين و تفسير: شامل زبان، رياضيات و بكارگيري نشانه‌هاي علمي. 
3. مسئوليت‌پذيري: شامل هشياري جهاني، اخلاق و شعور مذهبي.

موفقيت شغلي در هزاره‌ جديد به اين بستگي خواهد داشت که افراد، زمينه‌هاي يادگيري خود را از جاهايي که فناوري الکترونيک و ديجيتال بهتر از پس آنها بر مي‌آيند، به زمينه‌هايي انتقال دهند که انسان خودآگاه در آنها قوي‌تر است.

صاحبان ابرشغلها بيشتر وقتشان را به احضار ارواح خواهند پرداخت_ کاري که در گذشته صرفاً براي افراد غيرمتعارفي مثل لئوناردو داوينچي و بنجامين فرانکلين به عنوان «کار» شناخته مي‌شد. آنها بيشتر و عميقتر از ديگران «آري‌»هاي اکتشاف، «چرا نه؟»هاي خلاقيت، و «يافتم… يافتم»هاي ارشميدسي را در ماجراهاي بي‌باکانه تجربه خواهند کرد. افرادي که به ابرشغلها رو مي‌آورند، بيشتر و عميقتر از ديگران با مردم ارتباط مي‌گيرند و در هدف‌هاي مشترکِ بهتر و جامعتري مشارکت مي‌جويند.

تغيير در شکل و ماهيت کار
مفهوم «شغل» به معناي سنتي آن مرده است. مردم عادت کرده بودند براي خود «شغلي» داشته باشند؛ اما حالا به دلايل مختلف مي‌خواهند هم‌زمان دو يا سه شغل داشته باشند. مردم عادت داشتند براي ديگران کار کنند و حالا بيشتر و بيشتر مي‌خواهند براي خودشان کار کنند و فروشنده‌ کالاها يا خدمات خودشان باشند. مردم عادت داشتند به عنوان «کارمند» براي رسيدن به هدفهايي تلاش کنند که «کارفرماها» تنظيم کرده بودند؛ حالا بيشتر و بيشتر مي‌خواهند خودشان هدفهايي را تعيين ‌کنند و يا در هدفهاي مشترکي سهيم شوند. نسل جديد به شدت روي مهارتهاي ابرانساني تکيه مي‌کند. 
در حالي که شرکتهاي بزرگ همچنان خالق شغلهاي جديدي ـ بر پايه‌ي مهارتهاي ابرانساني ـ خواهند بود، ديگر مانند گذشته، استخدام فلّه‌اي نخواهند داشت. در قرن بيست‌ و يکم، بيشتر افراد بايد بيرون از چتر ايمن سازمانها و شرکتهاي بزرگ، به دنبال راهي براي امرار معاش باشند.

ابرشغلها چه خواهند بود؟
شما چه دانشجو باشيد، چه کارمند و يا صاحب کسب‌وکار، کافي است اندکي آينده‌انديش باشيد تا با انبوهي از پرسشهاي حياتي در مورد شغل روبه‌رو شويد:

  •  جهان در پنج، ده يا بيست سال آينده به چه مشاغلي نياز خواهد داشت؟

  •  در ميانه قرن، از من يا فرزندانم انتظار چه مهارتهايي خواهد رفت؟

  •  به طور مشخص، چه شغلهايي پرطرفدار خواهند بود؟

  •  به بيان ديگر، مشاغل ما در ميانه قرن چه خواهند بود؟

گرچه دهها ميليون شغل‌ جديد و بهتر از مشاغل سنتي پديدار خواهند شد، اما خالق آنها شرکتها نخواهند بود، خود افراد آنها را ايجاد خواهند کرد. اينها شغلهايي نخواهند بود که کسي به شما پيشنهاد کند، بلکه خودتان بايد آن‌ها را «اختراع» کنيد ـ شغلهايي که در آنها شما مسئله‌اي حياتي را حل مي‌کنيد و يا کارهايي که تنها شما شايستگي انجام آن را داريد و ديگران در قبال آن به شما مزد خواهند داد. 
به‌طور مشخص، در بعضي از حوزه‌ها فرياد استمداد براي ارايه‌ راه حل با صداي بلند شنيده خواهد شد. اين حوزه‌ها درست همان جاهايي هستند که بيشترين شغلهاي پرطرفدار را خواهند داشت:

ابرشغلها در حوزه‌ انرژي 
امروزه بيشتر انرژي مصرفي ما از نفت به دست مي‌آيد، اما نفت بالاخره روزي تمام خواهد شد. بسياري اعتقاد دارند توليد جهاني نفت، هم اكنون به اوج خود رسيده، يا حداکثر تا بيست سال ديگر خواهد رسيد. 
در سالهاي آينده، قيمت نفت و تمام چيزهايي که با آن به‌كار مي‌افتند يا ساخته مي‌شوند، بسيار بالا خواهد رفت. کمبود سوخت، همه‌چيز را ـ از توليد گرفته تا تجارت و حمل‌ونقل ـ مختل خواهد کرد، چه رسد به اقتصاد جهاني و ثبات سياسي. توکيو، سائوپائولو، يا نيويورک را فقط يک هفته بدون برق، حمل‌ونقل، يا ارتباطات تصور کنيد_ اين اختلالهاي گسترده و گوناگون، نياز به مشاغلي مانند مشاغل پليسي، پزشکي اورژانس و مشاغل نظامي را تقويت خواهند کرد. نيازهايي هم هستند که کمتر مشهودند، مثل مهارکردن انفجارها، اپيدمي‌ها، غارتها و نتايج اجتماعي ـ رواني برآمده از اين‌گونه مشکلات. برخي مشاغل موجود مانند پژوهشگري و دانشگري در زمينه نانو يا مالکيت بانک‌ها و موسسات مالي ـ اعتباري نيز از تاثيرهاي منفي اين اختلالها برکنار نخواهند ماند، چراکه بدون نفت، اينترنت هم نخواهد بود و جايي که اينترنت نباشد، خيلي چيزهاي ديگر هم وجود نخواهد داشت.

يک زمينه مهم، که مي‌توانيم در آن به دنبال ابرشغلهاي طلايي و ثروت‌آفرين بگرديم، کمک به ترويج اقتصاد بدون نفت و شرکت در تلاشهاي گسترده‌ بين‌المللي براي ايجاد اقتصاد جهاني بدون نفت و حرکت به سوي «انرژي صوتي» است.

 انبوهي از ابرشغلها در اين زمينه‌‌ جديد صنعتي ظهور خواهند کرد. جداي از مشارکت مستقيم در کسب‌وکار انرژي‌هاي جايگزين، يکي از اولويتهاي هر ابرشغل ديگري، پشتيباني مالي از کسب‌وکارهاي ديگري است که مي‌خواهند جهان را از شر نفت خلاص کنند و به انرژي‌هاي تجديدپذير رهنمون شوند.

_ ابرشغلها در حوزه دستکاري مواد‌‌ 
تمام صنايع و بيشتر شغلهاي جديد، شامل دستکاري در مواد با استفاده از انرژي هدايت‌شده توسط هوش طبيعي است. ابرشغلها در حوزه‌ دستکاري مواد به برکت پيشرفت علم، فناوري‌ و دانش عمومي با سه تغيير انقلابي به پيش خواهند رفت:

1. ساختار دادن به ماده براي کار در سطوح ميکرو و نانو: يک انقلاب صنعتي تمام‌عيار و جديد در سطوح ميکروسکوپي و پايين‌تر از آن در حال آغاز است؛ جايي که در آن مي‌توان روي اتم‌ها يا مولکول‌هاي منفرد کار انجام داد. در پرتو اين انقلاب نوظهور، توليد فرآورده‌هاي صنعتي و غذايي و مراقبتهاي پزشکي دگرگون خواهد شد. همچنان که مشکلات بيشتري را ـ که با فناوري نانو قابل حل هستند ـ کشف مي‌کنيم، ابرشغلهاي تازه‌اي در حوزه ميکرو و نانو پديدار خواهند شد. در اين زمينه‌ها، شغلها لزوماً از پيش وجود ندارند و اين شما هستيد که از راه تعامل با پژوهشگران و فعالان اين حوزه، بايد شغلهايي را اختراع کنيد. 
-2 ارتقاي وضعيت جسماني انسان: ارتقادهنده‌ها‌ي مکانيکي کنوني، مانند لنزهاي چشمي، مواد پرکننده‌ دندان، دستگاههاي تنظيم‌ ضربان قلب و سمعک، احتمالاً در سالهاي آينده به سامانه‌هاي ديگري خواهند پيوست که تنها براي جبران کاستيهاي فيزيکي بدن طراحي نشده‌اند، بلکه براي توسعه‌ و ارتقاي وضعيت جسماني انسان ساخته شده‌اند. به عنوان مثال، لنزهاي چشمي و بافت مصـنوعي حلزوني که به عنوان رابط با شبکه جهاني اينترنت Bio-Microelectromechanical Systems ,Bio-Nanoelectromechanical Systems به کار مي‌روند، بدن را با نشاط نگه مي‌دارند و روند سالخوردگي را معکوس مي‌کنند. رايانه‌هاي «بيو‌نانو» که با هدف تقويت حافظه به بدن پيوند زده مي‌شوند و تواناييهاي شناختي ما را ارتقا مي‌دهند نيز در اين رده قرار مي‌گيرند. حوزه‌هاي تحقيقاتي زيست‌شناسي و مراقبتهاي پزشکي عميقاً با الکترونيک و طراحيِ نرم‌افزار، پيوند خواهند خورد. بهبود قابليتهاي زيست‌شناختي انسان، حوزه‌ وسيعي از فرصتهاي ابرشغلي را نويد مي‌دهد که مشتريان پروپاقرص فراواني خواهند داشت؛ فرصتهايي مثل مربي‌گري زيست‌ زيبايي، يک‌پارچه‌سازي بدن انسان و الکترونيک، برنامه‌ريزي براي ورزيدگي، و بهينه‌سازي ژنوم افراد. براي خلق ابرشغلهايي که آنها را مي‌جوييد، با کساني که مانند شما فکر مي‌کنند، شبکه شويد.
-3 پيکربندي دوباره‌ بوم‌شناسي انسان و کره زمين: دستکاري در مواد تا جايي پيش خواهد رفت که بتواند دو قاتل کشاورزي را براندازد: آلودگي و پراکندگي جمعيت. زمين دارد زباله‌داني کُشنده‌اي مي‌شود که به اشغال غريبه‌هاي ستيزه‌جو در‌ آمده است. چالش اين است که آن را تبديل به باغ روينده‌اي کنيم که توسط جامعه‌هاي سالم و هم‌سو و هماهنگ پرورش يافته است. اگر اقتصادهاي ملي امروز مي‌خواهند بر جا بمانند، لازم است مهار آلودگي در دهه‌هاي آينده به يک صنعت عظيم تبديل شود. بنابراين، شرکتها و صنايع بايد تشويق شوند به جاي اين مسموم‌سازي کره‌ زمين، فرآورده‌هاي صنعتي و غذايي و وسايل حمل‌ونقل را به‌گونه‌اي طراحي کنند که هماهنگ با طبيعت باشند. 
اين گامهاي ضد آلودگي، بايد با تدابير ضد از هم‌پاشيدگي، دست در دست جلو بروند. فروپاشي جامعه، آلودگيهاي اجتماعي‌اي ايجاد مي‌کند که با آلودگيهاي فيزيکي هم‌سانند و به گسترش آنها کمک مي‌کنند. فروپاشي جامعه پيامدهايي منفي چون بزهکاري، اعتياد و تروريسم را به دنبال خواهد داشت که به نوبه خود ضايعات و آلودگي‌هاي زيست‌محيطي را افزايش مي‌دهند. روستاهاي فقير هندوستان و آفريقا، و حومه‌هاي شهري آمريکا، همگي شديداً به طرح‌ريزيِ مجدد آگاهانه‌ نياز دارند.

_ ابرشغلها در حوزه‌ «احياي انسان»: براي اختراع يک ابرشغل و موفقيت در آن، اکثر ما بايد خودآگاه‌تر، هدف‌مندتر، و شادابتر از آني باشيم که در حال حاضر هستيم. به عبارت ديگر، ما بايد «انسان‌تر» شويم.
احتمالاً اکثر ما بر «شادابي رواني» يا بهبود آن، بيش از بقيه به عنوان يک هدف شغلي تمركز مي‌کنيم. ارتقاي شادابي ديگران هم‌اکنون نيز يک حوزه‌ شغلي وسيع را تشکيل مي‌دهد و به نظر مي‌رسد در سالهاي آينده نيز گسترش خواهد يافت، چرا که تقاضاي بسيار بالايي دارد. 
ارتقاي شادابي، حرفه‌هايي از اين دست را در برمي‌گيرد: آموزش، مربيگري، و البته پرورش فرزندان. اين حوزه هم‌چنين مشاغل روحاني، بازيگري در تئاتر و سينما، جامعه‌شناسي و روانشناسي را هم شامل خواهد شد. وقتي مشاغل کنوني در حوزه‌ ارتقاي شادابي و حيات روحاني انسان تبديل به ابرشغل شوند، آرايه کاملي از مهارتهاي ابرانساني ـ اکتشاف، خلاقيت، پياده‌سازي،‌ تاثيرگذاري و فعاليتهاي بدني ـ را براي خدمت هرچه بهتر به مشتري مورد استفاده قرار خواهند داد.
ارتقاي شادابي، اگر شغل اصلي نباشد، يک «شغل جنبي» براي هر ابرشغل خواهد بود، چراکه شادابي مانند اکسيژن براي بقاي هر واحد صنعتي، تجاري، آموزشي و … لازم است. 
همه ابرشغلها، از آموزش و مشاوره گرفته تا نمايش، هدف مشترکي را دنبال مي‌کنند: کمک به ديگران براي ارتقاي توانمنديهاي ابرانساني‌شان که عبارتند از:

_ فهميدن چرايي‌ها از طريق اکتشاف.
_ آفرينش ايده‌هاي نو از طريق خلاقيت.
_ تاثيرگذاري مثبت بر ديگران، به کمک مجموعه‌اي‌ از مهارتهاي اجتماعي که از شريک‌يابي و ارتباط تا مذاکره و رهبري را در مي‌گيرد. 
_ استفاده درست و بجا از «بدن» سالم خود و انجام کار از طريق فعاليتهاي گسترده‌اي چون باغباني، بازيگري، طبخ غذا و …

چگونه يک ابرشغل اختراع کنيم؟

هيچکس به شما ابر شغلي را پيشنهاد نمي‌کند. اين خود شما هستيد که آن را با کاوش در مشکلات و فرصتهاي تازه، اختراع مي‌کنيد. داستاني نقل مي‌كنيم از کسي که واقعاً اين کار را انجام داد. 
اوايل دهه 1990، يک کارشناس ارتباطات راه دور از کارش در شرکت اي‌تي‌ان دتي کناره گرفت و يک مشاور مستقل شد. اندکي بعد درآمدش سر به فلک کشيد. او از شهامت و انعطاف‌پذيري‌ تازه‌اي که به دست آورده بود لذت مي‌برد و متوجه شد که سخنرانيهايش خيلي پرطرفدارند. وقتي حباب فناوريهاي برتر ترکيد، همان‌طور که مشترياني مثل اي‌تي‌ان دتي و سيسکو ناگهان تغيير مسير دادند، درآمد او هم فرو افتاد، و ديگر کسي سخنراني او را به هيچ هم نمي‌خريد. حالا بايد چه كار مي‌کرد؟
به پيرامونش نگاهي انداخت و دريافت كه تعداد زيادي از همسايگان با ويروس‌ها و پيچيدگيهاي فزاينده‌ي سيستم‌هاي عامل، مشکل دارند. آنها از او مي‌پرسيدند که آيا مي‌تواند کمکي بکند؟ او بلافاصله يک شغل جديد را ديده بود: او مي‌توانست پزشک رايانه‌ها شود_ 
در اين داستان، چهار نکته جالب توجه وجود دارد.:

اول اين که آقاي مشاور به اين نكته پي برد كه در شرکتهاي بزرگ، انعطاف‌پذيري و امنيت خاطري که او مي‌خواهد، وجود ندارد. بنابراين، شغل کارمندي را رها کرد و به خوداشتغالي روي آورد. منتظر باشيد که اين اتفاق براي شما هم در آينده بيفتد: چتر حمايتي سازمان يا شرکتي که در آن کار مي‌کنيد، در آينده چندان قابل اطمينان نخواهد بود.

نکته دوم اين‌ است که وقتي آقاي مشاور با ركود كسب و كارش روبرو شد، دوباره از پايه شروع کرد و خلاقيتش را به کار انداخت. او پرسيد:

  •  «من چرا اينجا هستم؟

  •  در انجام چه کاري خوب هستم؟

  •  چه مشتريان جديدي به من نياز دارند؟»

 و به دنبال همين پرسشها بود که مسير شغلي جديدي را پيدا کرد.

همچنان که تحولات فني، اقتصادي، و اجتماعي سرعت مي‌گيرند، ما مجبور مي‌شويم مهارتهاي انديشيدن و بازآفريني‌مان را نيز نوتر کنيم. 
نکته‌ سوم اينکه شغل جديد او، شغلي از پيش شناخته شده و مصوب نبود_ در هيچ ديکشنري اقتصادي يا شغلي، شما پزشک رايانه را پيدا نمي‌کنيد. علاوه بر اين، وقتي در دو پايگاه داده‌ شغلي معروف ـ Monster.com و hotjobs.com ـ عبارت «پزشک رايانه» را جست‌وجو کردم، هيچ فهرست مستقلي پيدا نشد. اما وقتي همين عبارت را در گوگل جست‌وجو کردم، به 40400 صفحه رسيدم. اين نشان مي‌دهد که بسياري ديگر نيز به اين نياز پي برده‌اند و دارند به اين حرفه كشيده مي‌شوند. امروزه دورنماي فرصتهاي شغلي به قدري سريع تغيير مي‌کند که ديده‌بانهاي دولتي، و يا حتي شرکتهاي بزرگي را که معروف به ابداع شغلهاي جديد هستند، جا مي‌گذارد. بهترين فهرست مشاغل، موتورهاي جست‌وجو و اخبار روزانه است.

و بالاخره نکته چهارم اينکه آقاي مشاور در خط مقدم ذهن و رفتارش، مسئوليت‌پذيرانه عمل کرد. کليد موفقيت او در نقش يک پزشک رايانه، قابل اعتمادبودن بود. او مي‌گويد «مردم به اين دليل به من مراجعه مي‌کنند، که نه فقط مي‌توانم رايانه‌هايشان را درست کنم، بلکه به اين خاطر که من از آن آدم‌هايي هستم که اگر يک وقت با خانواده‌شان در منزل تنها بمانم، نگران نيستند».

مثال بالا، نمونه‌اي از خلق يک شغل از هيچ است. آنچه وجود داشت فقط يک «تقاضاي پنهان» بود که تنها يک چشم تيزبين مي‌توانست آن را ببيند. البته راه ديگري هم براي ابداع شغل جديد وجود دارد: شغل فعلي‌تان را اصلاح کنيد.

تبديل يک شغل موجود به يک ابرشغل؛ چگونه
دهها ميليون ابرشغل قابل ابداع است، چرا که هر شغلي را مي‌توان به يک ابرشغل تبديل کرد. فرايند آن بسيار ساده، و متشکل از دو گام است:
گام اول: شغل فعلي را تا جايي که مي‌توانيد «خودکار» کنيد. با استفاده از کاغذ، اصلاح رويه‌ها يا هر ابتکار ديگري که مي‌توانيد به خرج دهيد، بخشي از شغل را به رايانه بسپاريد. تنها در اين صورت مي‌توانيد از شر انجام دادن اين همه کار خلاص شويد. در واقع، داريد به يک روبات مي‌گوييد که بيايد و شغل شما را تصاحب کند: «تو استخدام شده‌اي و کاري که از تو مي‌خواهم انجام دهي اين است». 
گام دوم: جنبه‌هاي ابرانساني شغل خود را توسعه دهيد. فهرست پنج مهارت اصلي و سه مهارت کمکي را مرور کنيد. ببينيد در کدام جنبه از شغل خود مي‌توانيد خلاقيت بيشتري به کار بگيريد، يا کشف کنيد كه چرا بعضي چيزها درست عمل نمي‌کنند، يا تاثيرگذاريتان را از طريق ارتباطات موثرتر بهبود بخشيد. تصور کنيد که مسئوليت‌پذيرتر شده‌ايد، يا کيفيت مسئوليت‌هايتان را با دادن قولهاي شرافتمندانه‌تر بالاتر برده‌ايد.
همه ما نمي‌توانيم و قرار هم نيست که پژوهشگر نانو بشويم. جهاني که ما مي‌خواهيم و مي‌سازيم، براي همه‌ي خُلق‌وخوها و سليقه‌ها اتاقي دارد: کساني که دوست دارند بيش از آنکه از مغزشان کار بکشند، با دست‌هايشان کار کنند يا آنهايي که از کار کردن با آدمهاي جديد، بيش از سروکله زدن با ايده‌هاي جديد لذت مي‌برند. ابرشغلهاي آينده، همه اين تفاوتها را در بر مي‌گيرد. تمام مهارتهاي ابرانساني ـ حتي آنهايي که با اشيا سرو كار دارند ـ از خطر ماشيني‌شدن در امانند؛ به شرطي که با خودآگاهي دنبال شوند. 
حتي اگر شغلي کاملاً ماشيني شود، متصدي آن در صورتي که بخواهد مي‌تواند با استفاده از رويکرد دو گامي زير، آن را از نو احيا کند و اين بار به صورت يک ابرشغل. اين وضعيت براي بسياري از کساني که در مشاغل اداري و مالي و پشتيباني کار مي‌کنند، پيش‌ مي‌آيد که اگر هوشمندانه عمل نکنند، ممکن است شغل خود را کاملاً از دست بدهند. در گام اول، متصدي شغل بايد هماهنگ با جريان خودکارسازي پيش‌ برود و راههايي بيابد که با آن بتوان کار را با زمان و تلاش کمتري انجام داد. او از اين طريق به مديريت سازمان در خودکارسازي شغلي و بهره‌گيري از فناوريهاي پيشرفته کمک مي‌کند. سپس متصدي (در صورتي که هنوز شغلش را از دست نداده باشد) بايد از وقتهاي خالي خود براي تقويت مهارتهاي ابرانساني‌اش استفاده کند. او بايد صميميت و سودمندي‌اش را براي مشتريان شرکت تقويت كند، و از مديرش بخواهد که وظيفه‌ها و مسئوليتهاي بيشتري را به او بسپارد. از قدرت اکتشاف و خلاقيتش براي حل مسائل مشکل‌زا در کسب‌وکار ياري بگيرد و تلاش کند تا راه‌حلهاي تازه‌اي ارائه دهد. 
همه مشاغل فعلي ـ از صندوق‌دار گرفته تا مديرعامل و از حسابدار گرفته تا جانورشناس ـ مي‌توانند روي نردبان ابرشغل بالاتر بروند. نوآوريها بيشتر سراغ کساني مي‌روند که اشتياق بيشتري به دگرگوني دارند: خودِ صاحبان مشاغل.

ابرشغلها سر بر مي‌آورند
ابرشغلهاي آينده ممکن است کاملاً نو يا نسخه بهبوديافته شغلهاي کنوني باشند و به احتمال زياد از نظر کيفي با شغلهاي امروزي کاملاً متفاوتند و روي مهارتهاي ابرانساني تمرکز بيشتري دارند.

برنامه‌ريزي ابرشغلي
براي کساني که مي‌خواهند يک ابرشغل شايسته و ثروت‌آفرين را هدف بگيرند، پيروي از پنج گام زير پيشنهاد مي‌شود:
1. تصميم بگيريد کداميک از مهارتهاي ابرانساني ـ اکتشاف، خلاقيت، پياده‌سازي، تاثيرگذاري، و فعاليت‌هاي بدني ـ بيشتر با شما تناسب دارند. کارآموزي و خلق شغلتان را حول همين محور برنامه‌ريزي کنيد، نه روي يک تخصص سنتي مثل مهندسي شيمي يا ادبيات انگليسي. دانش تخصصي، گرچه هنوز مهم است، اما در مقابل مهارتهاي ابرانساني که پايا و غير قابل ماشيني‌شدن هستند، کم مي‌آورد. 
2. تعيين کنيد بر چه ماموريتي و در چه حوزه‌اي مي‌خواهيد تمرکز کنيد. تصميم بگيريد مي‌خواهيد با کدام حوزه‌ مشکل‌خيز و پر از مسائل حياتي گلاويز شويد: انرژي، دستکاري مواد، يا احياي انسان. بايد حوزه‌اي را بيابيد که هم با علائق شما سازگار باشد و هم گره‌اي از مشکلات مشترک بشر بگشايد. آنچه اهميت دارد اين است که شما بهترين و بيشترين سعي ممکن را به عمل آوريد تا استعدادهاي خود را در مسير درست به کار اندازيد. 
3. دستمزد مناسب را در نظر بگيريد. اگر پول و درآمد براي شما مسئله است، احتمالاً مجبور خواهيد شد بيشتر جست‌وجو و مذاکره کنيد، اما پول نبايد شما را از ماموريت اصلي‌تان ـ مشارکت در حل مشکلات مشترک بشريت ـ منحرف کند. تقريباً همه شغلها، حتي پيش پا افتاده‌ترين آنها، مي‌توانند با تزريق انرژي ابرانساني به حرفه‌اي ارضاکننده و ارزشمند تبديل شوند. اگر مي‌توانيد، هم‌زمان بر دو يا سه شغل متمرکز شويد. از قالبهاي نامتعارف همکاري و مشارکت استفاده کنيد. 
4. با داشتن چند شغل، انعطاف‌پذيرتر شويد. فرايند دو گامي پيش‌گفته را در نظر داشته باشيد: خودتان را از هر فعاليتي که مي‌تواند ماشيني‌ شود خلاص کنيد. سپس روي تقويت مهارتهاي ابرانساني‌تان تمرکز کنيد. ابرشغلها سريعتر از شغلهاي امروزي رايج مي‌شوند و از رونق مي‌افتند. بهتر اين است که مثل آچار فرانسه در همه‌چيز استاد شويد و آن‌ را خودکار کنيد، سپس سراغ پيگيري هدف کلي‌تان برويد. 
5. در تغييرات اجتماعي در سطوح ملي و بين‌المللي مشارکت کنيد. اقدامهاي فردي، هرچند حياتي باشند، در خلاء جواب نمي‌دهند. موفقيت شخصي و رفاه، ما را از فروپاشي اجتماعي نجات نخواهد داد.

نقش بازی در رشد کودکان

نقش بازی در رشد کودکان

درباره فواید بازی و نقش آن در پرورش جسم و روح آنها ، پژوهش های زیادی انجام شده است و کارشناسان و پژوهشگران به این نتیجه روشن رسیده اند که بازی ، نیاز اولیه و ضروری کودکان است و هر چه امکان پرداختن آنها به بازیهای سالم و سازنده بیشتر باشد ،فکر و ذهن و جسم آنها بهتر پرورش می یابد و خصوصیت های اجتماعی آنها بهبود می یابد.

هیچ زمانی جز سالهای اولیه زندگی، بازی تأثیر خود را نشان نمی دهد. پس توجه به سالهای کودکی و تأثیر بازی، ضرورت بسیاری دارد. کودک هنگام بازی می تواند کشف کند چه کسی است و چه توانایی هایی دارد، دنیا چیست و چگونه خود را باید با محیط هماهنگ کند. بازی می تواند به کودک اعتماد به نفس دهد، بازی کردن بچه ها راهی است به سوی شکل گیــری شخصیتـی سالم و مفید. در نتیجه برای این که کودک در آینــده، زندگی خوب و بالنده ای داشته باشد، فرایند بازی بسیار ضروری است.

تعریف بازی

به هر گونه فعالیت جسمی یا ذهنی هدفداری که به صورت گروهی یا فردی انجام پذیرد و موجب کسب لذت و اقناع نیازهای کودک شود بازی گویند.

نقش بازی در رشد اجتماعی کودک

1. موجب ارتباط کودک با محیط بیرون می شود و دنیای اجتماعی او را گسترس می دهد.
2. موجب شکوفایی استعدادهای نهفته و بروز خلاقیت می شود.
3. همکاری،همیاری و مشارکت کودک توسعه می یابد.
4. با رعایت اصول و مقررات آشنا می شود.
5. همانند سازی با بزرگسالان را می آموزد.
6. با مفهوم سلسله مراتب آشنا شده و آن را رعایت می کند.
7. رقابت را می آموزد و شکست را بطور واقعی تجربه می کند.
8. قدرت ابراز وجود پیدا می کند و از ترس،کمرویی و خجالت بیهوده رها می شود.
9. حمایت از افراد ضعیف را می آموزد

نقش بازی در رشد عاطفی

1. نیاز به برتری جویی را ارضا می کند.
2. موجب ابراز احساسات،عواطف، ترس ها و تردیدها،مهر و محبت،خشم و کینه و نگرانی ها می شود.
3. تمایل به جنگجویی و ستیزه گری را کم می کند.
4. برون نگری کودک را افزایش می دهد.

نقش بازی در رشد جسمی کودک

1. موجب رشد هماهنگ دستگاهها و اعضای مختلف بدن می شود.
2. باعث تقویت حواس کودک می شود.
3. نیرو و انرژی بدن را به بهترین شکل مصرف می کند.
4. کودک به توانمندیهای فکری و و بدنی خود آگاهی پیدا می کند.

نقش بازی در رشد ذهنی کودک

1. در یادگیری زبان نقش بسزایی دارد.
2. در رشد هوشی بسیار مهم تأثیر دارد.
3. با مفاهیم ساخت،فضا،شکل آشنا می شود.
4. رفتارهای هوشمندانه کودک تقویت می شود.
5. موقعیت استفاده از قوه ی تخیل در کودک به وجود می آید.
6. زمینه ی بهتر برای تفکر فراهم می آورد.

انواع بازیها

کودکان روحیات متفاوتی دارند و با توجه به ویژگی های خود،بازی های مختلفی را تجربه می کنند. عواملی که در انتخاب نوع بازی کودکان دخالت داردعبارتند از:

1) تفاوت های فردی

2) میزان سلامتی

3) سطح رشد جسمی و حرکتی

4)بهره ی هوشی

5) جنسیت

6) خلاقیت

7) فرهنگ خانواده

8) موقعیت جغرافیایی

بر همین اساس بازی به انواع گوناگون تقسیم می شود:

بازی های جسمی

از قدیمی ترین بازیهاست به ابزار مخصوص نیازمند است، هم به صورت انفرادی و هم به صورت گروهی انجام می شود، برای مصرف انرژی اضافی بدن و نجات یافتن از خستگی و کسالت بسیار مفید است و رفتارهای نا آرام و پرخاشگری توأم با عصبانیت کودک را کاهش می دهد.

باز ی های تقلیدی

کودک به تقلید نقش هایی می پردازد که آن ها را باور کرده است معمولاً بهترین شخصیتها برای شروع ایفای نقش،والدین برادران و خواهران و دوستان هستند کودک از ایفای نقش آنان لذت برده و تجربه کسب می کند در دوره ی دبستان بیشتر نقش معلمان را تقلید می کند در حالی که در دوره ی نوجوانی از تقلید رفتار بزرگسالان دوری می کند و به تقلید رفتار همسالان می پردازد که این خود آغازی است برای هماهنگی و همسو شدن با گروههای اجتماعی و ایفای نقش های زندگی.

بازی نمایشی

کودک در تقلید از بزرگترها از لباس و عینک و وسایل مخصوص آن ها استفاده می کند مانند پسر کوچکی که کت پدر را به تن کرده و یا دختر بچه ای که کفش پاشنه دار مادر را پوشیده و به زحمت راه می رود.

بازی های نمادی

زمانی که کودک دستیابی به ابزار و وسایل مورد نیاز خود را غیر ممکن می بیند نیازها و آرزوهای خود را با استفاده از وسایل نمادی و از طریق بازی بیان می کند برای مثال بر تکه ای از چوب سوار شده این طرف و آن طرف می رود مانند این که سوار بر اسبی شده و آن را هدایت می کند .این نوع بازی یکی از بهترین شیوه های بازی درمانی محسوب می شود.

بازی های آموزشی

مهمترین وسیله آموزش کودک،استفاده از وسایل بازی مناسب است،مانند مکعب های چوبی که کودک با جور کردن و دسته بندی کردن آن ها می تواند با مسائل اساسی اما ساده و آسان ریاضی آشنا شود. از خانه های کوچک اسباب بازی برای آشنا کردن کودک با واقعیتهای موجود زندگی می توان استفاده کرد بازی های آموزشی موجب تقویت حواس و رشد قوای ذهنی و اجتماعی کودک می شوند به شرط آن که سعی کنیم کنترل اصلی بازی در اختیار کودک باشد و جهت و مسیر آن را تعیین کند.

بازی خلاقیتی

کودک از طریق به وجود آوردن چیزی،عقاید و احساساتش را اظهار می کند مانند نقاشی،موسیقی،خمیر بازی،شن بازی و یا استفاده از لغات که او را قادر می سازد تا در آینده داستان،شعر و نمایشنامه بنویسد.

بازیهای گروهی

این بازی ها هدف مشترکی دارند که افراد شرکت کننده برای نیل به آن ناگزیرند تلاشها و فعالیت های خود را با یکدیگر هماهنگ کنند. از این رو بازی ، عامل مهمی در ایجاد مراوده و ارتباط متقابل میان کودکان است ، چرا که لزوم همکاری برای رسیدن به هدفی واحد موجب اتحاد آنها می شود . بنابراین کودکان با انتخاب نوع بازی و تعیین شرایط بازی و مقید کردن خود به اطاعت از اصول و قوانین بازی ، در حقیقت نوع خاصی از زندگی اجتماعی را تجربه می کنند و در سازمان دادن به این زندگی اجتماعی ، این باور را در خود پرورش می دهند که به منظور پذیرش در گروه بازشناسی از سوی همبازی ها ، باید به توعی دیگر ، همبازی ها را در زندگی خود شرکت دهند . کودک بدون بازی و بویژه بازیهای گروهی ، خودخواه و فاقد توانایی لازم برای ایجاد ارتباط موفق و سالم با دیگران بار می آید ، حال آنکه از طریق بازی ،شیوه همکاری و نفوذ در گروه همسالان ، جلب توجه دیگران ، رعایت حقوق دیگران ، زندگی گروهی وبسیاری از امور اجتماعی دیگر را یاد می گیرد.

تقسیم دیگر

بازی های طبیعی

آنچه مشهود است اینکه این بازیها نه تنها منجر به رشد کودک چه از نظر جسمانی و روانی می شود بلکه بلوغ و پختگی شخصیت را همراه دارند . مثلاً اکثراً بازیهای طبیعی توام با حرکات و تقلاهای سخت است و همین عاملی است که کودک بتواند شیوه های گوناگون موجهه با محدودیت های موجود در زندگی آتی خود و عالم هستی و پرش از این محدودیت ها را تمرین کند.

بازی های شهری

به دلیل زندگی محدود در آپارتمانها ، جلوگیری از مزاحمت برای همسایگان، عدم امنیت در خیابانها و کوچه ها به هنگام بازی و امثالهم ، کودکان شهر نشین نه تنها از انجام بازی های طبیعی محرومند بلکه مجال نفس کشیدن ، با صدای بلند آواز خواندن و …. را هم ندارند . ورزشهای دسته جمعی در خیابانها و پر شدن کوچه ها و معابر عمومی توسط کودکان ، نوجوانان و حتی جوانان در روزهای تعطیل یا ساعت بعد از تعطیل شدن مدارس نمونه بارزی از عطش درونی و طبیعی آنان به چنین فعالیت و اشتغالی است .

متأسفانه آنچه زندگی شهری با خود به ارمغان آورده است محدودیت های غیر طبیعی است. محدودیت هائی که منجر به هیچگونه حرکت فعالانه و طبیعی نمی شود. زندگی شهری به تبع ویژگیهایی خاصی که ما لحظه به لحظه با آن روبرو هستیم ناگزیر از استحکام و تثبیت چنین محدودیت هائی است و نتیجه آن اینست که فرزندان ما امکان بکار انداختن قوای گوناگون هستی خود را ندارند.

اگر پدران ما با همکلاسی های خود پیاده فاصله خانه تا مدرسه را طی می کردند و در این اثنا ، همدلی ، همراهی ، همکاری و .. را تجربه می کردند ، فرزندان ما عادت کرده اند که صبح با چشمان خسته از تماشای تلویزیون و برنامه های شب گذشته و برای صرفه جوئی در وقت با تاکسی ، سرویس یا وسیله شخصی خانواده به مدرسه برود . یعنی فقط چاردیواری « چاردیواری خانه ، اطاق، ماشین ، مدرسه ، تلویزیون ، رادیو ، اسباب بازی و … ».

اسباب بازی

انتخاب «بهترین اسباب بازی» برای کودک ، کاری تقریباً ناممکن است. بهترین اسباب بازی آن است که کودک را مجذوب خود می کند و او دوباره به سراغ آن می رود و تحریک و لذت بیشتری از آن کسب می کند.

این اسباب بازی ممکن است خیلی گران یا خیلی ارزان تمام شود ولی نهایتاً همان اسباب بازی است که کودک از آن لذت می برد و بیشترین امکانات یادگیری را برای وی فراهم می آورد. برخلاف آنچه والدین انتظار دارند، هر قدر اسباب بازی دارای شکل غیر اختصاصی تر و بنیادی تر باشد، قوه تخیل کودک را بیشتر تحریک می کند. مثلاً شاید یک تکه چوب که می توان از آن به عنوان شمشیر یا عصا استفاده کرد بیشتر از یک عروسک با لباس های گران قیمت که فقط می توان یک شخصیت داشته باشد به خلاقیت کودک شما کمک کند.

اما یکی از نکات بسیار مهم که والدین باید آن را مورد توجه قرار دهند انتخاب اسباب بازی برحسب سن کودک است . یعنی یک اسباب بازی که کودکی دو ماهه را سرگرم می کند نمی تواند یک کودک دو ساله را سرگرم کند و بالعکس. کودکان همگام با رشد خود به محرک های متفاوتی نیاز دارند و انتخاب اسباب بازی بایستی براساس نیازهای متغیر آنها باشد. تناسب داشتن اسباب بازی انتخاب شده با سن کودک بسیار مهم است. اگر اسباب بازی خیلی پیشرفته باشد کودک نمی داند چگونه با آن بازی کند و لذت زیادی از آن نمی برد ، اگر هم بسیار ابتدایی باشد حوصله کودک زود سر می رود. کودک خردسال به اسباب بازی هایی نیاز دارد که حواس پنجگانه او را تحریک کند.

زیر یک سال

اسباب بازی های مناسب آنهایی هستند که رنگ ها، حالات مختلف سطح ( نرمی ، زبری) مواد، شکل های جالب و متنوع را به کودک می نمایانند. اسباب بازی هایی که صدا در می آورند و نسبت به عملی که با آنها انجام می شود واکنش نشان می دهند مثل جغجغه که به کودک احساس تسلط و کنترل می دهند و رشد مهارت های دستی و هماهنگی او را تسریع می کنند.

کودکان نوپا

از بازی های « داخل گذاشتن – بیرون آوردن» لذت می برند ؛ لذا مکعب هایی با اندازه ها و شکل های مختلف، فنجان های پلاستیکی، قاشق، اسباب بازی های داخل حمام، پیاله، هرم های اسباب بازی، همگی از اسباب بازی های مورد علاقه آنها هستند.

دو سالگی

کودکان در این سن مهارت چرخشی مچ را کسب می کنند که آنها را قادر می سازد چیزهای مختلف را بپیچانند و درها را باز کنند. اسباب بازی هایی که درپوش پیچی دارند، مکعب هایی که داخل هم چفت می شوند، مجموعه اشکال پیشرفته تر با قطعاتی به شکل های مختلف که هر یک فقط در داخل یک سوراخ جا می گیرد ، تابلو شکل و میز نجاری ، همگی اسباب بازی های مناسبی برای رشد کودکان در این مرحله سنی به شمار می روند.

دبستانی

همچنان از بازی با مکعب ها، وسایل نقاشی و رنگ آمیزی و هر چیزی که محرک بازی های تخیلی باشد لذت می برد. او می تواند شروع به انجام بازی های ساده با کارت های بازی یا دومینوهای تصویری کند.

تمام بچه ها بازی کردن را دوست دارند و این برای کودکان مفید است زیرا سبب دوراندیشی و توانایی پیش بینی عواقب یک کار می شود.به یاد داشته باشید که اگر شما هم در بازی ها شرکت کنید جنبه آموزشی بازی برای کودکانتان بیشتر می شود..

چگونه می توان از وسایل خانه برای ساختن اسباب بازی استفاده کرد؟

با نگاهی به گوشه و کنار آشپزخانه منزل و کمی قوه تخیل از جانب خودتان و کودکتان می توانید ساعاتی سرشار از سرگرمی های جذاب برای کودک خود فراهم آورید. ظرف های پلاستیکی غذا، سطل ماست، ظرف بستنی، لیوان های پلاستیکی، بطری های پلاستیکی، قوطی های محکم، شاید ساده ترین و چند منظوره ترین اسباب بازی های خانگی باشند.

می توان از جعبه های پلاستیکی با اندازه های مختلف برای ساعت ها بازی داخل گذاشتن و بیرون آوردن ، برداشتن و ریختن آب در حمام ، پر و خالی کردن ماسه، یا بازی با گِل در باغچه استفاده کرد.

با ریختن چند تکه خمیر نان یا نخود فرنگی خشک شده در یک ظرف و محکم کردن در آن می توانید یک جغجغه یا ابزار موسیقی بسازید. می توانید عکس ها را ببرید و برای کودک خود در جعبه ای جدا بریزید و با کودکانتان بازی کنید بدین صورت که گاهی اوقات کارت ها (عکس های بریده شده) را بچینید و اسامی آنها را برای کودکتان با صدای بلند و رسا بگویید و از کودک خود بخواهید تکرار کند که این روش به صحیح صحبت کردن فرزندانتان کمک می کند و یا دفتری برای کودکتان در نظر بگیرید و این عکس ها و کارت های رنگی را به کمک فرزندتان در آن دفتر بچسبانید.

استفاده از رایانه‌

در اینجا صحبتی از بازی های رایانه ای نسیت چرا که یک موضوع مستقلی است و عوارض خاص خود را بهمراه دارد.

رایانه‌ وسیله مفیدی است که محروم کردن کودکان از آن با هیچ معیار عقلانی جور در نمی آید. در واقع دانش آموزی که کار با رایانه‌ را بلد باشد، چند قدم از همسن و سالانش جلوتر است. تنها چیزی که باید به آن توجه کرد این است که باید با برنامه‌ریزی مشخص از کودکان خواست تا مدت استفاده از رایانه‌ را محدود کنند تا از عوارض ناشی از آن مصون بمانند.

رایانه به‌دلیل اینکه غالباً با تفکر و یا سرعت عمل کودک در ارتباط است، می‌تواند به عنوان روش خوبی برای استفاده از اوقات فراغت تلقی شود، در عین حال این وسیله نیز مثل بسیاری از دستاوردهای فناوری جدید در کنار منافع، عارضه‌هایی نیز دارد.استفاده مداوم کودکان از رایانه‌ از جنبه های مختلفی می تواند باعث نگرانی پدر و مادر شود.

عوارض منفی رایانه

تشنج

یکی از عوارض استفاده بدون برنامه از رایانه‌ این است که بعلت اینکه معمولاً باید کودک نگاه دقیق برتصاویری داشته باشد که دارای حرکات سریع توأم با پرش نور است، در بچه‌هایی که دارای زمینه صرع هستند، می تواند منجر به حملات تشنجی شود.

کم خوابی

با توجه به اینکه کار با رایانه به علت جاذبه زیاد منجر به کم خوابی یا تأخیر زیاد در خواب شبانه کاربر می‌شود.

اضطراب

کار با رایانه به علت نیازمند بودن به دقت فراوان و یا عوامل دیگر، در صورت طولانی بودن معمولاً منجر به اضطراب، تنش عصبی و تحریک پذیری می‌شود. این پیامدها می‌توانند خود سرمنشاء ناهنجاری‌های دیگری شود، به عنوان مثال در بچه‌هایی که زمینه تیک‌های عصبی دارند، استفاده طولانی، معمولاً منجر به تشدید عارضه تیک در آنها می‌شود.

ساختار بدن

کار مداوم با رایانه‌ علاوه بر عوارض عصبی، به طور غیرمستقیم بر ساختار کل بدن هم تاثیر می‌گذارد. استفاده طولانی از رایانه به جهت وضعیت معمولاً نامناسب نشستن ، زمینه را برای بروز آرتروز کمر و گردن در سنین بالاتر فراهم می کند.

البته مدت زمان استفاده از رایانه در افراد مختلف با استعداد به بیماری‌های زمینه‌ای گوناگون و در سنین مختلف و همچنین نوع کاربری، متفاوت است و نمی‌توان یک قانون کلی برای همه افراد در نظر گرفت اما بهتر است از خود کودک خواست که با اندکی احساس خستگی در مثلاً عضلات اطراف چشم از ادامه بازی و استفاده از رایانه خودداری کند.

برای همه کودکان بهتر است در حین استفاده از رایانه مقاطعی از زمان را برای استراحت خود در نظر بگیرند. در مجموع به نظر نمی‌رسد استفاده از رایانه‌ در بیشتر از 1 یا 2 بخش ۳۰ دقیقه‌ای کار صحیحی باشد و استفاده طولانی‌تر می‌تواند منجر به عوارض مختلف از جمله در سیستم عصبی شود.

توصیه هایی برای والدین

1.به بازی کودکان اهمیت دهیم زیرا زندگی آن ها در بازی شکل واقعی به خود می گیرد.

2.تلاش کنیم تا بازی های کودکان متناسب با فرهنگ و ارزش های خانواده باشد.

3.با دقت در تفکرات خلاق و پویایی کودکان در حال بازی می توانیم با چگونگی شخصیت آن ها بیشتر آشنا شویم.

4.در بازی کودکان دخالت نکینم اما راهنما و کمک دهنده ی خوبی باشیم.

5.با همبازی شدن با کودکان راه دوستی ها را باز کنیم و راه پنهان کاری های دوره ی جوانی را ببندیم.

6.کاری کنیم که بازی به صورت تجربه ای لذت بخش در ذهن بچه باقی بماند.

7.برای متوقف کردن بازی از امر و نهی بپرهیزیم.

8.با توجه به روحیه ی کنجکاو کودک به گونه ای او را راهنمایی کنیم که به تفکر مثبت و اندیشه خلاق و سازنده دست یابد.

9.مراقب باشیم که محیط بازی موجب آسیب جسمی ،فکری و یا روانی نشود.

10.در انتخاب نوع بازی به سن و جنس و توانایی های فرزندمان توجه کنیم.

11.نوع و مدت زمان بازی فرزندمان را کنترل کنیم که از فشارهای هیجانی و روحی بیش از حد دور باشد.

12.برای انتخاب الگوهای صحیح زمینه ی مناسبی را برای بازی های تقلیدی کودکانمان فراهم کنیم.

13.از محدود کردن کودک در هنگام بازی بپرهیزیم.

14.وسایل بازی را مناسب سن و رشد جسمی و ذهنی کودک تهیه کنیم.

15.آداب اجتماعی و چگونگی رفتار با دیگران را ضمن همبازی شدن با کودکان می توانیم به صورت غیر مستقیم به آن ها بیاموزیم.

16.به مطالب و نحوه ی بیان کودکان در بازی به خوبی توجه کنیم زیرا احساسات و مشکلات زندگی واقعی آن ها در بازی منعکس می شود.

17.برای انتخاب همبازی ها ی خوب فرزندمان را غیر مستقیم راهنمایی کنیم. زیرا رفتاهای یک همبازی خوب تأثیر بسیار مثبتی در آینده ی او خواهد داشت.

18.اگر در حضور فرزندمان با وسایل موجود در خانه برای او اسباب بازی بسازیم ارتباط عاطفی میان ما و کودکمان تقویت خواهد داشت.

19.برای تقویت حس همکاری و مسئولیت پذیری فرزندمان با او توافق کنیم که پس از بازی اسباب بازی های خود را جمع کرده و گرنه دفعه بعد اجازه استفاده از آنها را نخواهد داشت.

20.از فرزندمان بخواهیم که اجازه دهد تا همبازی هایش از اسباب بازی های او استفاده کند.زیرا موجب تقویت حس نوع دوستی و تسهیل در ارتباط با دیگران می شود.

21.اسباب بازی های گران قیمت ممکن است وسیله بازی مفید نباشد هنگام خرید توجه داشته باشیم که اسباب بازی باید بتواند قدرت خلاقیت و سازندگی فرزندمان را رشد دهد.

22.وسایل بازی جورکردنی،پازل ها،خمیر بازی اسباب بازی های مناسبی به شمار می روند.

23.در محیط های بازی گروهی مثل زمین بازی کودکان در پارک ها اجازه دهیم بچه ها با هم دوست شوند و بازی کنند از وارد شدن به محیط بازی کودکان بپرهیزیم.

24.از همبازی شدن کودکان با افراد بزرگتر به ویژه نوجوانان و جوانان اکیداً جلوگیری کنیم.

25.کودکان همواره نیازمند بازی هستند پس اسباب بازی های مناسب هر مکان را همراه خود داشته باشیم.

کودکان لازم است به مجموعه ای از بازی های جسمی،اجتماعی ،عاطفی و ذهنی بپردازند. هنگامی که فقط یکی از بازی های را انجام می دهند«بازی های ذهنی» ، از رشد اجتماعی،جسمی و عاطفی محروم شده و احتمال بروز عصبانیت و پرخاشگری در آن ها افزایش می یابد.


لایه اوزون

خواص وویژگی های گاز اوزون :

اوزون گازی است با رنگ آبی روشن وبوی خاص كه هر ملكول آن از 3 اتم اكسيژن تشكيل شده است.

چگالی آن 5/1 برابر گاز اکسیژن است ونقطه جوش نرمال آن 112- درجه سانتی گراد و نقطه ذوب عادی

 آن 193- درجه می باشد . انحلال پذیری گاز اوزون کمی بیشتر از گاز O2 است

از نظر واکنش پذیری اوزون بسیاز فعال تر از اکسیژن بوده ودر دمای 300 درجه سانتی گراد و یا در مجاورت

 کاتالیز گرها واکنش آن انفجاری است

 

لایه اوزون :

لایه اوزون ناحیه ای از فضااست که به عنوان محافظ طبیعی زمین در برابر نور خورشید قلمداد می شود

 زیرا این لایه پرتو فرابنفش مضر نور خورشید را پیش از این که پرتو به سطح زمین برسد و به انسانها

وسایر موجودات صدمه بزند صاف میکند

مقدار کل اوزون بالای سر ما ودر هرمکانی برحست یکای دابسون بیان میشود . یک یکای دوبسون معادل

 با صخامت ۰۱/۰میلی متر  اوزون خالص با توجه به چگالی آن در فشار سطح زمین atm 1 اختیار

میشود . ضخامت اوزون در نقاط مختلف اطراف کره زمین متفاوت است . مقدار عادی اوزون در بالای سرما

 در عرض های جغرافیایی معتدله در حدود 350Du است . به علت باد های استراتوسفری اوزون از مناطق

 گرمسیری به سمت مناطق قطبی منتقل میشود بنابراین هراندازه به خط استوا نزدیک تر باشبد مقدار

 اوزونی که شما را درمقابل اشعه فرابنفش محافظت میکند کمتر است .غلظت اوزون در مناطق تزدیک به

خط استوا 250Du ودر مناطق قطبی 450Du  است البته به جز هنگامی که در مناطق قطبی حفره لایه

اوزون مشاهده میشود

 

اثرات ناشی از ازبین رفتن لایه اوزون  :

از آنجايي كه لايه اوزون دراستراتوسفر, قسمت اعظم تابش هاي ماوراي بنفش را كه براي حيات انسان

زيانبار است را مي گيرد، بنابراين، دراثر كاهش ضخامت لايه اوزون ميزان تابش اشعه UV به سطح زمين

افزايش مي يابد و موجب تاثيرات نامطلوب زيست محيطي ميشود.

از اثرات منفی ناشی از نازک شدن لایه اوزون میتوان به موارد زیر اشاره کرد :

1) آفتاب سوختگی والتهاب و ایجادخشکی در  پوست و ودرنوع شدید آن ایجادسرطان پوست

2) ایجاد عقیم شدگی در پرندگان

3) کاهش باردهی درگیاهان بخصوص در محصولاتی مانند برنج ،گندم و جو

4)ایجاد تغییرات درسیستم ایمنی بدن انسانها و حیوانات

5) ایجادعفونت های چشمی مانند آب مروارید در انسانها و برخی از حیوانات

6) افزايش آلودگي هوا و افزايش واكنشهای  فتو شيميايي

7) ايجاد باران هاي اسيدي

8) گرم شدن دمای کره زمین ومتعاقب آن ایجاد خشکسالی ، شیوع بیماری ، جاری شدن سیلهای

شدید در اثر ذوب شدن یخچالهای قطبی

 

اثر محافظتی گاز اوزون :

هرمولکول اوزون موجود در استراتسفر بر اثر رویاروئی با تابش فرابنفش خورشید شکسته میشود وبه یک

 مولکول O2  ویک اتم O   تبدیل میشود باید توجه داشت که گاز اوزون با نور UV  طول موج های کوتاهتر از

 320nm  تخریب میشود


O*  اتم اکسیژن را در حالت برانگیخته نشان میدهد که نسبت به اتم معمولی O که در سطح پایه قرار

دارد ،مقداری انرژی اضافی دارد ودر صورتی که اتم یا مولکول برانگیخته با سرعت با اتم یا مولکول دیگری

 وارد واکنش نشود این انرژی اضافی معمولا تلف میشود

چون در استراتوسفر غلظت O2  نسبتا زیاد است وغلظت O   اتمی خیلی کم است محتمل ترین

سرنوشتی که برای اتم های O   وجود دارد این است که با مولکولهای دو اتمی اکسیژن برخورد کنند به

 این ترتیب اوزون حاصل میشود

در واقع این واکنش منبع تمام اوزون موجود در استراتوسفراست . به هنگام روز اوزون به طور پیوسته

بوسیله این فرایند در حال تشکیل است و سرعت تشکیل آن به مقدار نور UV  و غلظت اکسیژن در یک

ارتفاع معین بستگی دارد . درپائین استراتوسفر فراوانی O2  خیلی بیشتر از فراوانی آن در دمای بالای

 استراتوسفر است زیرا چگالی هوا با نزدیک شدن به سطح زمین به طور چشمگیری افزایش می یابد اما

 در این سطح بدلیل اینکه تقریبا تمام UV پر انرژی ، پیش از رسیدن به سطح زمین حذف شده است

تعداد کمی اوزون تشکیل می شود لذا گسترش اوزون در بخش های پائینی استراتوسفر چندان اتفاق

نمی افتد برعکس در بالای اوزون شدت uv زیاد است واتم های اکسیژن به جای برخورد با مولکولهای O2

  که غلظت کمی دارند با یکدیگر برخورد میکنند از این رو شانس تشکیل O3   کم است

فرایند های تولید وتخریب اوزون را می توان درچرخه زیر نمایش داد

 

   

تخریب اوزون بوسیله کلر اتمی :

اتم های کلر طبق واکنش زیر موجب تخریب لایه اوزون میشوند :

 

 

.هر اتم کلر می تواند بطور کاتالیزی هزار ها مولکول اوزون را نابود کند . این واکنش ها را میتوان بصورت

 چرخه ای نشان داد که چرخه نابودی اوزون بوسیله اتم های کلر نام دارد

 

منابع کلر :

کلر موجود در استراتوسفر از طریق منابع زیر تامین می شود:

الف ) کلر ناشی از کلرومتان :کلر در نتیجه مهاجرت کند گاز کلرومتان یا متیل کلرید (CH3Cl ) به سمت

 بالا ، همواره در استراتوسفر وجود داشته است . کلرومتان در سطح زمین وبه طور عمده در اقیانوس ها

در نتیجه ی برهم کنش یون کلرید با گیاهان در حال فساد به وجود می آید . این گار در ترو پوسفر به طور

 جرئی تخریب می شود ، اما وقتی مولکولهای دست نخورده متیل کلراید به استراتوسفر می رسند ، این

 مولکولها به طور فتوشیمیایی بوسیله اشعه فرابنفش یا حمله بوسیله رادیکال های OH  تجزیه

 میشوند . در پایان رادیکال کلر ( .Cl )  حاصل می شود .

 

 

ب )کلر ناشی از CFC   : افزایش غلظت گاز کلر در استراتوسفر به طور عمده به مصرف کلرو فلوئورو

 کربن ها و رها شدن آنها در فضا مربوط میشود . این ترکیب ها فقط کلر ، فلوئور وکربن دارند وبه طور

 معمول آنها را CFC  می نامند .

 غلظت کلر در حال حاضر ، در استراتوسفر در حدود ppb  5/3 است که دو برابر این مقدار در دهه 1970 و

شش برابر حد مجاز ppb    6/0 می باشد . مطالعات دانشمندان نشان داده که این افزایش به موازات

رشد CFC ها صورت گرفته است . در دهه 1980 سالیانه حدود یک میلیون تن CFC   در فضا رها شده

 است . این ترکیب ها عیر سمی ، غیر قابل اشتعال و غیر فعال هستند ولی اثرات تخریبی چشمگیری در

 لایه اوزون دارند

کلر غیر فعال :

بیشتر کلر موجود در لایه استرانوسفر به طور معمول به صورت .Cl   و یا  .ClO   وجود ندارد ، بلکه به شکل

 غیر رادیکالی است و به عنوان بک کاتالیزگر ، برای تخریب اوزون غیر فعال است . دو مولکول اصلی غیر

 فعال کلر در  استراتوسفر گازهای  هیدروزن کلرید (HCl)   و کلرونیترات (ClONO2)   می باشد

کلرونیترات بر اثر برهمکنش کلرو مونواکسید ونیتروژن دی اکسید تشکیل می شود . پس از یک دوره ، یک

 مولکول   ClONO2   ، به طور فتو شیمیایی دوباره به اجزای سازنده خود تجزیه میشود . از این رو .ClO

  که از لحاظ کاتالیزی فعال است دوباره تشکیل میشود

.                                                                                      

   HCl که از نظر کاتالیزی ، غیر فعال است نیز ، از واکنش کلر اتمی با متان در استراتوسفر حاصل

 میشود :

این واکنش تنها به مقدار کمی گرماگیر است ، از این رو به طور آهسته پیش می رود ، اما پیشرفت قابل

توجهی دارد  . هر مولکول HCl از طریق واکنش با رادیکال هیدروکسیل می تواند به شکل فعال ، یعنی

 رادیکال کلر برگردد  :

 

تعیین مقدار تجربی .ClO   و  O3   ورسم مقادیر این دو ماده بر حسب عرض جغرافیایی روند های متضادی

 را به نمایش میگذاردبه هنگام بهار در فواصل با اندازه کافی دور از قطب جنوب ، غلظت اوزون به نسبت

زیاد است ولی غلظت .ClO  کم است ، زیرا کلر به طور عمده به شکل های غیر فعال ، درگیر شده است .

اما وقتی به سمت قطب نزدیک میشویم غلظت O3   به سرعت تنزل پیدا میکند که نشان میدهد ،

بیشتر کلر به صورت غیر فعال در آمده است ودر نتیجه آن بیشتر اوزون ، تخریب شده است در آن عرض

جغرافیایی که غلظت های هردو به طور ناگهانی تغییر میکند ، نقطه شروع ایجاد حفره اوزون را مشخص

 میکند که تاقطب جنوب ادامه می یابد

حفره اوزون :

دانشمندان در سال 1985 کشف کردند که در چندین ماه از سال در بالای قطب جنوب غلظت گاز اوزون

استراتوسفری در حدود 50 در صد کاهش می یابد .وقتی این اتفاق می افتد در اصطلاح گفته میشود ، در

 لایه اوزون حفره ایجاد شده است.

 وقتی شکل های غیر فعال کلر یعنی HCl  ، ClONO2  به طور موقت به شکل های فعال.Cl   و یا    .ClO

 تبدیل می شوند در نتیجه غلظت بالای آنها واثرات تخریب این گازها بر گاز اوزون غلظت اوزون بشدت

کاهش می یابد ودر لایه اوزون حفره ایجاد میشود

حفره اوزون به طور معمول در قطب جنوب ودر فصل بهار اتفاق می افتد علت تشکیل حفره اوزون در قطب

 جنوب در ماه های خاصی از سال را می توان چنین توضیح داد :

تبدیل کلر غیر فعال به کلر فعال در سطح بلورهای تشکیل شده بوسیله از محلول آب ونیتریک اسید

 صورت میگیرد . نیتریک اسید نیز از ترکیب گازهای .OH   و  .NO2  تشکیل میشود

در شرایط عادی تراکم گازها وتبدیل آنها به قطره های مایع یا بلور های جامد صورت نمی گیرد اما در

استراتوسفر بالای قطب جنوب در ماه های بدون خورشید ، دما تاحد 80- در جه سانتی گراد کاهش

 می یابد بنابراین تراکم گازها نیز صورت میگیرد ودر سطح بلورهای تشکیل شده تبدیل کلر غیر فعال به

 کلر فعال ممکن میشود

از طرفی دیگر درتاریکی کامل در فصل زمستان استراتوسفر قطبی بسیار سرد میشود . کاهش دمای هوا

 سبب کاهش فشار میگردد زیرا طبق قانون گازهای ایده ال فشار با دمای کلوین متناسب است .کاهش

 فشار همراه باچرخش زمین موجب ایجاد یک توده چرخان هوا یا همان گرداب میگردد . از آنجا که سرعت

باد در این شرایط از km  300در ساعت تجاوز میکند هیچ ماده ای نمی تواند به درون آن نفوذ یابد به

همین دلیل هوای داخل آن مجزا شده وبرای چندین ماه سرد باقی می ماند در قطب جنوب این گرداب به

 طور کامل تا فصل بهار ادامه می یابد

بلور های تولید شده بوسیله تراکم گازها در درون گرداب ، ابر های قطبی استراتوسفر یا psc ها را

تشکیل میدهند . در این شرایط مولکولهای غیر فعال HCl  به سطح ذره های یخ می چسبند و به صورت

بخشی از جامد در می آیند وقتی مولکولهای گازی کلرو نیترات (ClONO2) با این مولکولهای HCl برخورد

 میکنند مولکولهای کلر گازی تشکیل میشوند

 

بنابراین در طول ماه های تاریک زمستان ، گازکلر مولکولی جمع میشود ودر فصل بهار هنگامی که مقدار

کمی نور خورشید در قطب جنوب ظهور میکند Cl2  بوسیله جزء uv  نور خورشید به رادیکال کلر تجزیه

 می شود

                                        

علاوه براین آب هم میتواند در تولید رادیکال کلر سهیم باشد آب در واکنش با مولکولهای  ClONO2   تولید

 HOCl  میکند که این ماده تحت تابش uv  به رادیکالهای  .Cl   و  .OH  می شکند . واین چنین کلر غیر

 فعال به کلر اتمی ورادیکالی تبدیل میشود  

تنها زمانی که ابرهای فطبی استراتوسفر و گرداب از بین رفته اند آن موقع  است که کلر به طور عمده به

شکل های غیر فعال برمیگردد . رها شدن نیتریک اسید از بلورها به فاز گاز ، سبب میشود که براثر

نورخورشید به .NO2  تبدیل شود

 

افزون براین با ازهم پاشیدن گرداب در اواخر بهار ، هوای دارای .NO2   با هوای قطبی مخلوط میشود .

نیتروژن دی اکسید به سرعت با کلر مونواکسید ترکیب شده ، کلر نیترات تشکیل میشود که غیر فعال

 است .درنتیجه کار چرخه های تخریب کاتالیزگری متوقف میشود وغلظت اوزون افزایش مییابد . آنگاه

 درعرض چند هفته پس از ناپدید شدن ابرهای قطبی استراتوسفر وتوقف گرداب ، به سطح عادی آن

 می رسد . به این ترتیب حفره اوزون برای سال دیگر بسته می شود .

تخریب لایه اوزون در قظب شمال

با آنکه لایه اوزون در قطب شمال نیز در معرض تخریب قرار دارد ولی تخريب لايه اوزون بيشتر در قطب

جنوب صورت مي‌گيرد ، چونكه در سمت قطب جنوب به نسبت قطب شمال خشكيهاي بيشتري وجود

 دارد به عنوان مثال در عرض جفرافيايي 90 درجه شمال اقيانوس منجمد شمالي واقع است ، درحاليكه

در همين عرض جغرافيايي جنوب استراليا وجود دارد كه از نظر صنعتي خيلي هم فعال و آلوده كننده هم

هست . تخريب لايه اوزون در سالهاي اخير به علت آنكه كشورهاي صنعتي تدابير خاصي براي جلوگيري از

 ورود آلاينده‌ها به جو داشته‌اند ، روند رو به بهبودي داشته است . اما در تابستانها كه جلبكها رشد و نمو

بيشتري دارند ( همانطور كه مي‌دانید مقداري C FC طبيعي از تجزيه جلبكها حاصل مي‌شود. ) يا هوا

جريان بيشتري دارد و آلاينده‌ها بيشتر وارد جو مي‌شود( در زمستان ممكن است به علت بارشهايي كه

وجود دارد مقادير زيادي از آلاينده‌ها وارد زمين شوند كه البته آن هم اثرات سوء خودش را دارد ممكن

است اين تخريب بيشتر صورت گيرد ) 

 

جـغرافیـای کشور مستـقلی بنام قـلـب


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

قلب کشور بزرگ مستقلی است در طرف چپ قارّه سینه انسان !

قلب، محدود است از طرف شمال به دریای محبّت و از طرف جنوب به کشور غم، از طرف مشرق به دریاچه دوستی و از طرف مغرب به صحرای عاطفه !

پایتخت قلب، "عشق آباد" است که شهری است بزرگ، پرجمعیت و آباد !

ایالات عمده آن چهار است: محبّت، نفرت، احساس و امیال !

شهرهای بزرگ و مهمّ قلب عبارتند از : مودّت، خصومت، یأس، هوس، بغض و حسد !

دماغه امید در دریای محبت، پیشرفتگی خاص پیدا کرده است !

جزایر شوخی و جفا از متعلّقات این کشور است !

رودهای بزرگ و پرآبی چون شادی و اندوه، بیشتر سرزمینهای این کشور پهناور را مشروب میسازند !

از کوههای مهم آن می توان: معرفت، نیکی، بدی و احسان را نام برد. قله مرتفع: گذشت و ایثار از تمام نقاط کشور قابل رؤیت است. در جای جای این کوههای سر به فلک کشیده، غارهایی به نام اسرار وجود دارد که تاکنون پای کسی به عمق و انتهای آن نرسیده است !

نظام اقتصادی این کشور از تبادل و تهاتر عهد و پیمان و درستی و نادرستی تأمین می گردد !

قسمت عمده سرزمینهای شمال و شرق این کشور را جنگلهای انبوه تزویر و شک و تردید پوشانیده است !

میزان بارندگی در شهرهای جنوبی و غربی به ویژه در دشتهای اندوه و درد بیشتر از سایر نقاط است !

بیشتر ساکنان این شهرها اغلب درخت دوستی می کارند و میوه آرزو برداشت می کنند !

مردم این سرزمین معمولا از راه کیفر و پاداش امرار معاش میکنند !

تفرجگاههای بسیاری تحت عنوان صفا و وفا در نقاط مختلف بیشتر شهرهای قلب ساخته شده که در واقع سرمایه معنوی و جاذبه های توریستی آن را تشکیل می دهند !

نقاط ناشناخته و مجهول بسیاری در گوشه و کنار این کشور پهناور و کهنسال وجود دارد که تاکنون نامکشوف و غیر قابل دسترس باقی مانده و دانشمندان قلب شناس، شب و روز سرگرم مطالعه در مورد این موضوع می باشند !

این کشور کاملا در منطقه زلزله خیز واقع شده و گسل های بزرگ و وحشتناکی در سراسر این کشور موجب تکانها و لرزشهای سهمگین می شوند که هستی مردم را هر آن تهدید می کند !

می توان گفت که سرزمین قلب دائماً در حال تکان خوردن و حرکت است و در شبانه روز لحظه ای آرام و قرار ندارد. البته وجود چندین کوه آتشفشان فعّال به نامهای: احساسات و عواطف و کینه و انتقام، ترس و هراس سکنه شهرهای این کشور زلزله خیز را چند برابر کرده است و آتش و دود و خاکستر پیوسته از آنها متصاعد است !

چنانکه گذشته، قلب کشور ناشناخته و نامکشوفی است که بیشتر نقاط آن بکر و دست نیافتنی باقی مانده است. امید می رود که بشر روزی بتواند به اعماق جنگلهای متراکم و غارهای تاریک و گوشه و کنارهای مجهول آن دست پیدا کند !


به امید آن روز !

با انجام این تست مغز شما هنگ خواهد کرد!!!

 

www.parsnaz.ir
 - با انجام این تست مغز شما هنگ
 خواهد کرد!!!

یک جراح استخوان می گوید: به نظر من یک سری اعمال و حرکات وجود دارد که مغز انسان قادر به انجام نیست و یا اینکه برای آنها برنامه ریزی نشده است. تست زیر این نکته را ثابت‌می‌کند. تست زیر نمونه‌ی از حرکاتی است که با انجام آن مغز درگیر و گیج می‌شود. حتی اگر بارها و بارها این عمل را انجام دهید، مغز با سردر گمی زیاد همان نتیجه را نشان خواهد داد و‌ هیچ تغییری بوجود نخواهد آمد. یعنی شما نمی‌توانید، با سعی و تمرین مداوم پای تان را با هوش کنید. چرا که مغز شما از قبل برنامه ریزی شده است. این تست بسیار هیجان انگیز تنها چند ثانیه طول می‌کشد. باور کردنی نیست، ولی کاملا صحت دارد.
همین حالا آن را امتحان کنید. در حالیکه مقابل مانیتورتان نشستید (هر جای دیگر مانند؛ صندلی، مبل...) پای راستتان را کمی بالا آورید و در جهت عقربه‌های ساعت بچرخانید. در همین حال با دست راست شماره ۶ را در هوا بنویسید(عدد ۶ را از بالایش شروع کنید یعنی حرکتی در خلاف عقربه های ساعت) مسیر چرخش پای شما تغییر کرد نه؟!! یعنی پای شما خلاف عقربه‌هایساعت شروع به چرخیدن کرد. درسته؟ هنوز دانشمندان علتی برای این عکس العمل مغزپیدا نکرده‌اند. در نتیجه هیچ‌کاری برای تغییر آن نمی‌توان انجام داد. جالب بود نه؟!!.... شما می‌توانید بارها و بارها این آزمایش را انجام دهید و بارها و بارها همان نتیجه را مشاهده کنید .

درس ریاضی را چگونه مطالعه کنیم؟

درس ریاضی را چگونه مطالعه کنیم؟

 

روش مطالعه پسختام :

روش مطالعه ی پسختام از معروف ترين روش هاى بهسازى حافظه و از جمله روش هایی است که امروزه به بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان در سراسر دنیا توصیه می شود. مراحل این روش به شرح زیر است:

 

1-    پیش خوانی :

 

یعنی درسی را که قرار است فردا در کلاس تدریس شود، امشب بخوانیم.

سؤال : روزنامه وار بخوانیم یا امتحان وار؟

-         هیچ کدام. آن مطلب را بخوانید. درست مثل موقعی که کاتالوگ یک وسیله ی برقی جدید را می خوانید تا از نحوه ی کار با آن سر در بیاورید.

مزیت پیش خوانی :

حتما برای شما اتفاق افتاده است که پاسخ های برگه ی امتحانی را چند بار مرور کرده اید سپس آن را تحویل داده اید ولی بعد مشاهده می کنید که در برخی قسمت های ساده نظیر علامت + یا – و ... بی دقتی کرده اید. دلیل چنین اتفاقاتی این است که ما به مطالب آشنا چندان توجه و دقت نمی کنیم. ولی در پیشخوانی عکس این موضوع اتفاق می افتد یعنی به دلیل نا آشنا بودن مطلب دقت و توجه ما افزایش      می یابد.

 

2-    سؤال کردن :

 

پس از پیش خوانی لازم است دو نوع سؤال برای خود طرح کنیم:

الف) سؤالاتی که پاسخ آن ها را می دانم

ب) سؤالاتی که پاسخ آن ها را نمی دانم. 

مثلاً در درس مورد نظر نوشته شده است : « ... طرفین رابطه را در x ضرب                                                             

می کنیم.( ) ...»

در اینجا شما متوجه نمی شوید چرا ( ) است. بنابراین پاسخ این سؤال مبهم است و در دسته ی سؤالاتی که پاسخ آن را نمی دانید قرار می گیرد.

فردا که به مدرسه می روید هنگام تدریس دبیرتان توجه شما بیشتر معطوف درس است چون              می خواهید جواب سؤالاتی را که در ذهن تان است بگیرید.و پس از اتمام درس می توانید بقیه ی سؤالات مربوط به این مطلب را در همین جلسه بپرسید واشکالاتتان را برطرف نمایید.

نکته ی قابل توجه این است که اشتباهات ما بیش تر در ذهن و حافظه مان می ماند ( مانند اشتباهاتی که در برگه ی امتحانی ما رخ داده است و تا مدت ها در ذهن ما باقی است). از این رو اشتباهات ادراکی و سؤالات و ابهاماتی که در پیش خوانی داشته ایم به ثبت مفاهیم در ذهن و حافظه ی ما کمک شایانی         می نماید.

همچنین پیش خوانی و طرح سؤال باعث می شود ما در کلاس کم تر صحبت کرده، تمرکز بیش تری داشته باشیم.

 

3-    خواندن :

 

4-    تفکر :

 

حتی اگر دو مرحله ی قبل را به خوبی اجرا نکردید.بهترین کار حل نمونه سؤالات کتاب درسی است. اگر پاسخ تمرینات کتاب درسی تان را به خوبی می دانید به سراغ نمونه سؤالات امتحانی کتب دیگر بروید.

این روش آماده

سازی تدریجی برای امتحان است و شما را به خودآموزی سوق می دهد.

5-    از بر گفتن :

بعد از خواندن، مطلب به حافظه ی کوتاه مدت شما می رود.می بایست 2 ساعت بعد از خواندن، یک روز بعد، یک هفته یا 10 روز بعد دوباره مطلب را از بر بگوییم تا پس از حدود یک ماه آن مطلب به حافظه ی بلندمدت ما برود.

برای نظم بخشیدن به این کار می توانید از جعبه ی « لایتنر» یا جعبه ی « بهیاد» استفاده کنید. البته این جعبه ها به درد دانش آموزان منظم و اهل برنامه ریزی دقیق می خورد.

6- مرور


چرا باید ریاضیات بخوانیم؟

چرا باید ریاضیات بخوانیم؟

چرا باید ریاضیات بخوانیم؟راجر بیکن فیلسوف انگلیسی در سال 1267 میلادی پاسخ این سوال را چنین داده است:((کسی این کار را نکند نمیتواند چیزی از بقیه علوم و هر آنچه دراین جهان است بفهمد...چیزی که بدتر است این است که کسانی که ریاضیات نمیدانند به جهالت خودشان پی نمی برند ودر نتیجه در پی چاره جویی بر نمی آیند.))

می توانم همین جا سخنرانیم را پایان دهم اما ممکن است بعضیها فکر کنند که شاید خیلی چیزها در هفت قرن گذشته تغییر کرده باشد....

شاهدی تازه تر می آورم پال دیراک از خالقان مکانیک کوانتومی معتقد است که وقتی تئوری فیزیکی ای را پایه ریزی می کنید نبایدبه هیچ شهود فیزیکی ای اعتماد کنید.پس به چه چیزی اعتماد کنید؟به گفته ی این فیزیکدان مشهور فقط به برنامه ای متکی بر ریاضیات _ولو اینکه در نگاه اول ربطی به فیزیک نداشته باشد.

در حقیقت در فیزیک تمامی ایده های صرفا فیزیکی رایج در ابتدای این قرن را کنار گذاشته اند در حالی که الگوهای ریاضی ای که به زرادخانه فیزیکدان ها راه یافته اند به تدریج معنای فیزیکی یافته اند.در اینجاست که قابل اعتماد بودن ریاضیات به روشنی رخ می نمایاند.

بنابراین الگوسازی ریاضی روشی پربار برای شناخت در علوم طبیعی است.اکنون می خواهیم الگوهای ریاضی را از نگاهی دیگر یعنی مسئله ی آموزش ریاضی بررسی کنیم.

 سه روش آموزش ریاضیات

در اموزش ریاضیات روسی (هم در دبیرستان و هم در مقاطع بالاتر) ما پیرو نظام اموزشی اروپایی هستیم که بر اساس ((بورباکی ای سازی))ریاضیات بنا شده است (نیکلاس بورباکی نام مستعار گروهی از ریاضیدانان فرانسوی است که ازسال  1939  به انتشار مجموعه ای از کتابها دست زده اندکه در انها شاخه های اصلی ریاضیات جدید به طور اصولی یعنی به روش اصل موضوعی براساس نظریه ی مجموعه ها شرح داده شده است.)

اصولی کردن ریاضیات به نوعی تصنعی کردن آموزش آن منجر  می شود واین زیانی است که بورباکی  سازی به آموزش ریاضیات وارد کرده است.نمونه ای شگرف مثال زیر است:

  از دانش آموز سال_دومی مدرسه ای در فرانسه پرسیده اند:"دو بعلاوه ی سه چقدر میشود؟" پاسخ چنین بود:" چون جمع تعویض پذیر است می شود سه بعلاوه ی دو."

پاسخی واقعا قابل تامل! کاملا درست است اما دانش آموزان حتی به جمع کردن ساده ی این دو عدد هم فکر نکرده اند زیرا در تعلیم انها تکیه بر ویژگی های عملها بوده است. در اروپا معلمان متوجه نارساییهای این روش شده اند و بورباکی سازی را کنار گذاشته اند.

طی چند سال گذشته آموزش ریاضیات روسی دستخوش تغییراتی به سبک آمریکایی شده است.اساس این سبک این اصل است: آنچه را که برای کاربردهای عملی لازم است آموزش بدهید.در نتیجه کسی که فکر می کند به ریاضیات احتیاجی نخواهد داشت اصلآ لازم نیست ان را بخواند.ریاضیات درسی اختیاری در دوره ی راهنمایی و دبیرستان است_مثلآ یک سوم دانش آموزان دبیرستانی جبر نمی خوانند.نتیجه ی این امر را در مثال زیر روشن کرده ایم:

در آزمونی برای دانش آموزان چهارده ساله ی آمریکایی از آنها خواسته شده بود که برآورد کنند (نه اینکه حساب کنند بلکه برآورد کنند) که اگر 80 درصد از عدد 120 رابرداریم این عدد چه تغییری می کند.سه نوع پاسخ را می توانستند انتخاب کنند: زیاد میشود،تغییری نمیکند،کمتر میشود.تقریبآ 30 درصد دانش آموزان سوال شونده پاسخ درست را برگزیده بودند.یعنی اینکه پاسخها را تصادفی انتخاب کرده بودند.نتیجه: هیچ کس هیچ چیز نمی داند.دومین ویژگی شاخص روش آموزش ریاضی آمریکایی،کامپیوتری کردن آن است.

جذابییت کار با کامپیوتر به خودی خود به گسترش تواناییهای فکری کمکی نمی کند.مثالی دیگر از یکی از آزمونهای آمریکا میاوریم:

کلاسی 26 دانش آموز دارد.این دانش آموزان می خواهند با اتومبیل به مسافرت بروند.در هر اتومبیل یک نفر از اولیا و چهار دانش آموزجا می شوند.چند نفر از اولیا را میتوانیم دعوت کنیم؟

جوابی که همه داده بودند 65 نفر بود جواب کامپیوتر :

                                                                           

است،ودانش آموزان می دانستند که اگر جواب باید عددی صحیح باشد،می توان بلایی سر ممیز آورد_مثلآ می توان اصلآ آن را برداشت.

نمونه ی دیگری از یکی از آزمونهای رسمی دانش آموزی در سال 1992 می آوریم:

رابطه ی کدام زوج شباهت بیشتری به رابطه ی میان زاویه و درجه دارد:

الف) زمان وساعت

ب) شیر وکوارت ((واحد اندازه گیری مایعات برابر با 44/1 لیتر))

ج) مساحت و اینچ مربع

پاسخ،مساحت و اینچ مربع است،زیرا درجه ی کوچکترین واحد اندازه گیری زاویه و اینچ مربع کوچکترین واحد اندازه گیری مساحت است،اما ساعت را می توان به دقیقه هم تقسیم کرد.

طراح این مسئله مسلمآ مطابق نظام امریکایی می اندیشیده است.می ترسم که طولی نکشد که ما هم به چنین سطح نازلی برسیم.( جو برمن،استاد ریاضی در نیویورک توضیح داده که( از نظر او که آمریکایی است) ،پاسخ درست این مسئله کاملآ روشن است.او گفت که ((اصل مطلب این است که من می توانم میزان حماقت طراح این مسئله را دقیقآ تصور کنم.))_) مایه ی شگفتی است که تعداد زیادی ریاضیدان و فیزیکدان برجسته در ایالات متحده وجود دارد.

امروزه آموزش ریاضیات ما آرام آرام از نظام اروپایی به نظام آمریکایی تبدیل می شود.مطابق معمول ،باز هم عقبیم،حدود سی سال از اروپا عقبتریم و بنابراین سی سال بعد زمان آن فرا میرسد که اوضاع را سروسامان بدهیم و از چاهی که با ظناب نظام آموزشی آمریکایی به آن رفته ایم بیرون بیاییم.

سطح آموزش ریاضی سنتی ما بسیار بالا و بر اساس آموزش مسئله های حساب بوده است.حتی تا همین بیست سال پیش هم خانواده هایی بودند که نسخه هایی از کتابهای قدیمی مربوط به مسئله های ((سود و زیان)) را داشتند.در حال حاضر، همه ی اینها از بین رفته است.در آخرین اصلاحات آموزش ریاضی،جبری سازی، دانش آموزان را به روبات تبدیل کرده است.

مساله های حساب است که ((بی محتوایی)) ریاضیاتی را که تدریس می کنیم نشان می دهند مثلآ این مسئله را در نظر بگیرید:

1.سه تا سیب داریم.یکی را برمی داریم.چند تا باقی مانده است؟

2.چند برش با اره لازم است تا تکه ای هیزم را به سه بخش تقسیم کنیم؟

3.تعداد خواهران بوریس از تعداد برادرانش بیشتر است.در خانواده ی او تعداد دختران چند تا بیشتر از تعداد پسران است؟

از منظر حساب اینها مساله های متفاوتی هستند،زیرا محتوایشان فرق می کند.همچنین،تلاش فکری لازم برای حل کردن مسئله ها هم کاملآ متفاوت است،هر چند که الگوی جبری هر یک از آنها یکی است:  2=1-3  جالب توجه ترین نکته در ریاضیات،فراگیر بودن شگفت آور الگوها و کارایی نامحدود انها در مساله های علمی است.

به قول ولادیمیر مایاکوفسکی،شاعر بزرگ روس: ((کسی که اولین بار دو بعلاوه ی دو می شود چهار را، مطرح کرده است حتی اگر با جمع کردن دو تا ته سیگار با دو تا ته سیگار دیگر به این حقیقت رسیده باشد،ریاضیدان بزرگی بوده است.هر کس پس از او به این نتیجه رسیده باشد،حتی اگر چیزهای بسیار بزرگتری،مثل لوکوموتیوها را با هم جمع کرده باشد،ریاضیدان نیست)) لوکوموتیو شماری،روش آمریکایی آموزش ریاضیات است.چنین چیزی مصیبت بار است.طرز پیشرفت فیزیک در ابتدای سال اخیر نمونه ای است که نشان می دهد ریاضیات لوکوموتیوی به مراتب از ریاضیات ته سیگاری به درد نخورتر است:ریاضیات کاربردی نتوانسته همگام با فیزیک پیشترفت کند،در حالی که ریاضیات نظری هر آنچه را که فیزیکدانان برای بسط بیشتر دانش خودشان نیاز داشته اند برایشان فراهم کرده است.ریاضیات لوکوموتیوی از روال معمول عقب می ماند: تا حساب کردن با چرتکه را آموزش بدهیم،سر و کله ی کامپیوترها پیدا می شود .باید شیوه ی فکر کردن را آموزش بدهیم،نه طرز فشار دادن دکمه ها را.


20 تغییر ساده وموثر برای داشتن زندگی بهتر



۲۰ تغییر ساده وموثر برای داشتن زندگی بهتر

۱- روزانه پیاده روی کنید
نسل بشر برای دویدن و راه رفتن خلق شده است و ما برای نشستن به دنیا نیامده ایم. راه رفتن روزانه می تواند سلامت فیزیکی شما را تامین کند و از آن مهمتر می تواند به آرامش ذهنی شما نیز کمک کند. پیاده روی و دیدن انسان های دیگر به بهبود روحیه شما کمک خواهد کرد.



۲- سحرخیز باشید
یکی از مزایای اصلی سحرخیزی نبود سر و صدا در ساعات اولیه صبح است. شما می توانید در آن زمان کمی قدم بزنید، مدیتیشن انجام دهید و یا برخی امور روزانه خود را که نیاز به تمرکز دارند، انجام دهید. صبح زود بهترین ساعت برای خلق ایده های جدید است.



۳- کمتر بخورید
پرخوری نکنید. آهسته غذا بخورید و زمانی که سیر شدید از غذا دست بکشید. مطمئنا پس از غذا لحظات بهتری را خواهید داشت.



۴- تنها نظاره گر نباشید، دست به کاری بزنید
به جای اینکه دیگران را تماشا کنید و رفتارهای آنها را زیر نظر بگیرید، بهتر است دست به کار شوید و در زندگی تان کار مثبتی را انجام دهید.



۵- با آرامش حرکت کنید
تندروی و عجله در امور زندگی تنها شادی و آرامش را از شما می گیرد. آنطور هم که فکر می کنید، نیازی به عجله نیست.
با آرامش و طمائنینه روند زندگیتان را پیش ببرید.


۶- دور و برتان را مرتب کنید
فکر و ذهنتان را از افکار بیهوده خالی کنید و سعی کنید آنها را مرتب نگه دارید. عادات بدتان را ترک کنید، فایلهای اضافی تان را پاک کنید و وسایل اضافه تان را دور بریزید. 
از این به بعد زمانی که می خواهید چیزی را اضافه کنید، از خودتان بپرسید که آیا این موردی ضروری است؟



۷- قوی تر باشید
سعی کنید خودتان را از لحاظ روحی و جسمی تقویت کنید، در مقابل مشکلات بایستید و عقب نکشید. این رفتار موجب می شود تا شما اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید و به مرور زمان قوی تر شوید.



۸- آب بنوشید
تا می توانید آب بنوشید و سعی کنید نوشابه را از رژیم غذایی خود حذف نمایید. نوشیدن آب به شما حس بهتری خواهد داد. آب را به همراه وعده ها غذایی و در طول روز بنوشید.



۹- مدیتیشن را فراموش نکنید
مزایای مدیتیشن بر کسی پوشیده نیست. ولی اکثر افراد آن را فرایندی پیچیده می دانند. ولی حقیقت این است که نیازی نیست شما سرتان را بتراشید و به حالت خاصی بر روی زمین بشینید.
ساده ترین راه برای مدیتیشن این است که شما بشینید و به آرامی نفس بکشید و بر روی تنفستان تمرکز کنید.



۱۰- به دور از انتظار رفتار کنید
سعی کنید انتظاراتی که از خود دارید را به کلی از یاد ببرید، زیرا اگر انتظارات خودتان را نتوانید برآورده کنید، از زندگی نامید خواهید شد. زندگی بدون انتظارات شما را نامید نخواهد کرد. شما به آرامی با جریان زندگی حرکت خواهید کرد و اوضاع را آنگونه که هست می پذیرید.



۱۱- در لحظه زندگی کنید
گذشته دیروز است و فردا هم آینده خواهد بود، به جای اینکه گذشته را تحلیل کنید و از آینده بترسید، بهتر است که در همین لحظه که هستید به بهترین شکل زندگی کنید.



۱۲- اهدافتان را فراموش کنید
اهداف بر روی کاغذ زیبا هستند. آنها ترتیب زندگی شما را مشخص می کنند. ولی به جای اینکه به نهایت یک هدف بنگرید، در همین لحظه تمرکز کنید و آن چه که دوست دارید را با نهایت دقت انجام دهید.



۱۳- بر روی نکات مهم تمرکز کنید
حواشی را در حاشیه نگه دارید و آنچه که مهم است را در نقطه تمرکز خود قرار دهید. مهم بودن آنها به شما بستگی دارد، این موضوع می تواند خانواده، کار و یا بازی فوتبال شما باشد.



۱۴- تغییر ایجاد کنید
کار و روند روتین شما را فرسوده می کند و شما کم کم از حالت یک انسان خارج می شوید. از تغییر نترسید و سعی کنید در کوچکترین کارهای روزانه خود تغییر ایجاد کنید. تغییرات شما را شگفت زده خواهند کرد.



۱۵- قبل از خرید اندکی تامل کنید
اغلب مواقع ما بر این باوریم که به کالایی نیازمندیم، اما پس از مدتی آن کالا در انباری خاک خواهد خورد. از این پس هر زمان که احساس کردید به کالایی نیازمندید، یک ماه صبر کنید و پس از آن اگر باز هم به آن نیاز داشتید، کالای مورد نظرتان را بخرید.



۱۶- قضاوت نکنید
قضاوت در مورد افراد دیگر به نظر کار ساده ای به نظر می رسد. در عین حال این عمل احمقانه ایست. زیرا درک کامل شرایط افراد برای شما غیر ممکن است. شما نمی دانید هر فرد در زندگی اش چه مراحلی را پشت سر گذاشته است.
پس چرا قضاوت می کنید؟ این عمل مخل آرامش خودتان و دیگران است.


۱۷- میان حرف افراد نپرید
بگذارید افراد حرفشان را کامل بزنند. شما آنچنان عجله ای ندارید که حرفشان را قطع کنید. ممکن است از آنها چیزی یاد بگیرید



۱۸- خلق کنید
هر شخص می تواند چیزی را به دنیا اضافه کند؛ چیزی که می توانند خلق کنند. وقتتان را برای خلق کردن اثری از خودتان بگذارید. شما توانایی خلق پدیده هایی دگرگون کننده را دارید.



۱۹- تک وظیفه ای باشید
چند کار را با هم انجام ندهید. مغز شما تنها می تواند بین دو کار سوییچ کند. انجام دادن یک کار می تواند بهره وری شما را افزایش داده و باعث کاهش میزان استرس تان شود.
به جای اینکه چند کار را با هم انجام دهید، بر روی یکی از کارها تمرکز کنید و پس از اتمام آن به سراغ کار دیگر بروید.



۲۰- بازی کنید
نیازی نیست خیلی جدی باشید، بگویید و بخندید و حتی همانند بچه ها بازی کنید. گاهی اوقات بزرگسالی را فراموش کنید؛ بازی کنید و از زندگی لذت ببرید.

آتلانتیس از دید علمی


نمیدانم چقدر با آتلانتیس آشنایی دارید. کشوری که ابتدا فقط درافسانه ها ازش یاد میشد. اما طی یک قرن گذشته اتلانتیس چیزی فرا تر از یک افسانه غیر واقعی مشخص شده... و ذهن صد ها دانشمند رو به خودش مشغول کرده... کشوری با تمدن فوق پیشرفته...چندین بار پیش رفته تراز تمدن حال حاظر جهان... مردمانی که وسیله نقلیه هوای داشتند. 
این مقاله با دلیل های مختلف و علمی موضوعات کشف شده از آتلانتیس رو معرفی میکنه. 
آتلانتیس چیست؟ 
قسمت اول 
آتلانتیس نام قاره‌ای است که بنا بر گفته‌ها 12000 سال پیش بر اثر حادثه یا جنگ یا چیزی شبیه به این به زیر آب فرو رفته است. مهمترین سند معتبر در مورد آتلانتیس نوشته‌های فیلسوف معروف یونانی افلاطون است که 3000 سال پیش اطلاعات مکتوب و جالبی را در مورد آتلانتیس از خود به جا گذاشته است. به گفته افلاطون این قاره مهد تمدنی بسیار عالی و پیشرفته بوده که نه تنها در زمینه تکنولوژی بلکه در تمام شاخه های علوم و هنر در حد عالی پیشرفته بوده است. افلاطون خصوصیات جالبی را در مورد مردم آتلانتیس و نحوه زندگی آنان بیان میکند. او می گوید که مردم آتلانتیس بسیار خوش خلق و مهربان بودند. آنها داری قد بلند، پوستی سفید و موهای روشن بودند. آنها افراد مومنی بودند و هیچ چیز پیش آنها از اخلاقیات و ارزشها مهمتر نبود. با مهربانی در کنار هم زندگی میکردند و در اقتصاد آنها پول وجود نداشت. ارتش آتلانتیس بالغ بر یک میلیون و دویست هزار نفر نیرو داشت که بر اساس آن می‌توان جمعیت آتلانتیس را در حدود چند میلیون نفر تخمین زد. آتلانتیس دارای کشتزارهای وسیعی بود که در دشت های وسیع آن سرزمین قرار داشتند و محصولات فراوانی تولید می‌کردند. اینها بخشی از مطالبی است که افلاطون در مورد آتلانتیس گفته است. 
تا یک قرن پیش آتلانتیس تنها یک افسانه بود اما در طی یک قرن گذشته به مدد ابزار پیشرفته مانند ابر کامپیوترها و ماهواره‌ها محققان و باستان‌شناسان و دیگر متخصصان توانستند با توجه شواهد به یقین پیدا کنند که آتلانتیس یک افسانه نبوده است. تصویری که همراه این نوشته است تصویری است از پستی بلندی‌های سطح زمین در 12000 سال پیش که با توجه به حرکات پوسته زمین توسط ابر کامپیوترها شبیه‌سازی شده است. 
این تصویر تائید کننده سخن افلاطون است که معتقد است آتلانتیس قاره ای است در میان اقیانوس اطلس. البته افلاطون در نوشته های خود بیان می کند که در مغرب آتلانتیس قاره‌ای بسیار وسیع تر قرار دارد. این مشخص میکند که افلاطون آتلانتیس را با قاره امریکا اشتباه نگرفته است.
بله آتلانتیس واقعیت دارد و امروزه تحقیقات گسترده و پیشرفته و حتی سری بر روی آن انجام می‌شود. اما چرا تحقیقات در مورد آتلانتیس تا این حد مهم است؟ در این مورد توضیحات کاملتری خواهم داد اما در اینجا به مهمترین دلیل آن اشاره می کنم. یکی از مهمترین دلایل تحقیقات در مورد آتلانتیس، میراث آتلانتیس است که به گنج آتلانتیس معروف است. اشتباه نکنید گنج آتلانتیس آن چیزی نیست که ما به عنوان گنج میشناسیم. میراث آتلانتیس منابع و کتاب‌هایی است که شامل تمام علوم آتلانتیس است که قبل از نابودی آتلانتیس توسط افرادی از آتلانتیس خارج شد و در مکان‌های امنی مخفی شده است. این افراد بازماندگان آتلانتیس محسوب میشوند. تحقیقات در مورد آتلانتیسبه سه بخش تقسیم می‌شود. دوران قبل از حادثه، دوران بعد از حادثه و تحقیقات در مورد حادثه ای که موجب نابودی آتلانتیس گردید. منابع تحقیقات در مورد دوران قبل از نابودی آتلانتیس بیشتر افسانه های مکتوب در پاپیروسها و کتیبه های سنگی و افسانه های اقوام قدیمی مانند مایا و آزتک در امریکای مرکزی و جنوبی است که تعداد آنها کم نیست. هنوز مشخص نیست که اقوام مایا از کجا به چنین علوم پیشرفته‌ای دست پیدا کرده اند.در حقیقت آثار تمدنهای بسیار پیشرفته فقط در امریکای جنوبی نیست بلکه در نقاط زیادی از دنیا این آثار وجود دارد مانند مصر و یا اروپا و آسیا که برای هیچ کدام از آنها جواب مشخصی وجود ندارد. 
اما آتلانتیس شناسان معتقدند که ریشه و مبداء تمام این تمدنها از آتلانتیس است. به همین دلیل در مورد ارتباط تمدن مایا و تمدن مصر با آتلانتیس توضیح میدهم که هم با مطالب قبلی ارتباط داشته باشد و هم در ادامه بحث باشد. مملکت مقتدری که در وسط اقیانوس اطلس واقع بوده به طور حتم مستعمراتی در اروپا ، افریقا و آمریکا داشته است. دلایلی که برای تایید این فرض موجود است کم نیست. 
مصر قدیم اهرام را با ابعاد فوق العاده عظیم ساخته است. بابل دارای برجهایی در یک صف و یک ردیف بوده بنام " زیگورات " که در آنها هم مطالعات نجومی و هم مراسم مذهبی انجام می شده. ساکنان قدیم امریکای مرکزی و جنوبی نیز اهرامی عظیم ساخته بودند که هم به عنوان معبد و هم به عنوان رصد خانه و هم برای مقبره به کار میرفته. راه بابل یا مصر تا مکزیک بسیار دور و دراز است ، ولی این رسم مشترک که در هر دو قسمت اقیانوس هرم می ساختند فقط با این فرض به آسانی توجیه می شود که قبول کنیم که مهد و مبداء ساختمان اهرام در آتلانتیس بوده است و از آنجا به شرق و غرب این قاره انتقال یافته. 
عقیده جاری بر این است که اهرام را فقط بدین جهت ساخته اند که می خواستند نشان دهند که احتیاج به کوههای مصنوعی دارند. این عقیده ممکن است در جلگه مصر و بین النهرین درست باشد، ولی با ایجاد اهرام در اراضی پر فراز و نشیب مکزیک و دشتهای پرو جور در نمی آید. پس مسلما علل دیگری سبب شده است که در دو طرف اقیانوس اطلس اهرامی مشابه همدیگر بسازند. روایتی که از آتلانتیس به ما رسیده شاید یکی از این علل باشد. 
یوسفوس فلاویوس مورخ یهودی قرن اول میلادی میگوید که برج بابل را نمرود ساخت تا در صورت وقوع طوفان دیگری به آنجا پناه ببرد. (به باور قدما آتلانتیس بر اثر طوفان مهیبی که کره رمین را بر هم ریخت و خرابیها و تلفات زیادی به بار آورد نابود شد – البته دسته ای عقیده دارند که بر اثر زلزله شدید یا سونامی ویران و از بین رفته است) 
مورخ مکزیکی ایکس تلیل خوشیتل نیز در مورد اهرامی که به عقیده وی توسط اقوام تولتک ساخته شده نظیر همین دلیل را می آورد. او می گوید : " چون عده نفوس بشر زیاد شد ، یک "زاکولی " بسیار مرتفع ساختند که امروزه برج بسیار بلندی است و قصدشان این بود که اگر جهان دوم نیز به نوبه خود فنا شود به آنجا پناه ببرند " 
برخی از دانشمندان نقاد مصرا مدعی هستند که اهرام آسیا و افریقا و امریکا مستقلا پیدایش یافته اند و به طوری که دانشمندان آتلانتیس شناس تایید می کنند مبداء و منشاء مشترک ندارند. اجازه بدهید سوال کنیم که اگر مبداء و منشاء مشترک نداشته‌اند، پس چرا مصرف آنها مشابه بوده است؟ " یوسفوس " و " ایکس تلیل خوشیتل " هر دو مصرف اهرام را یکسان تعریف می کنند و میگویند منظور از ساختمان آنها ایجاد پناهگاهی بوده که در صورت وقوع طوفان دوام اورده و بکار اید. 
ساکنان امریکای مرکزی در تمام ادوار ، منتظر پایان دنیا بوده اند و به همین جهت است که اقدام به قربانی کردن افراد بشر می نمایند تا بدین وسیله (به عقیده قوم آزتک) خشم خدایان را تسکین و نوع بشر را از سانحه مرگبار جدیدی نجات دهند. 
طوایف اولمک از اسلاف اقوام مایا و آزتک هستند ممکن است از اتباع کشور آتلانتیس بوده باشند. وقتی که باستان شناسان در تعین سن هرم "چیو کوئیل کو " واقع در مجاورت شهر مکزیکو دچار مشکل شدند از علمای زمین شناس مدد گرفتند زیرا که نیمی از قائده این هرم زیر پوششی از گدازه های آتشفشانی بود. دو کوه آتشفشان در مجاورت این هرم واقع است و طبعا این سوال پیش می آید که تاریخ فوران آتشفشان در چه سالی بوده است. جوابی که بدست آمد حیرت انگیز بود. فوران آتشفشان مربوط به 8 هزار سال پیش است. اگر این پاسخ صحیح باشد ، وجود تمدنی بسیار عالی در امریکای جنوبی در زمانی بسیار دور ثابت می گردد. 
همانطور که در امریکا هرمهایی کشف شده، ابولهول‌هایی هم در یوکاتان کشف گردیده است. سبک ساختمان این ابولهول ها به سبک مایا است. 
روحانیون آزتک خاطراط مقدسی را از " آزتلان " حفظ کرده و معتقد بودند که آزتلان کشوری در شرق بوده و " کواتزال کواتل " از آنجا به امریکا آمده و تمدن را به ارمغان آورده است. قبایل اینکا "ویراکوشا " را تقدیس می کردند و معتقد بودند که وی از کشور فجر آمده است. در مدارک و اسناد بسیار قدیمی مصر آمده است که " طاط " از یک کشور غربی آمده و مدنیت و دانش را در دره نیل مستقر ساخته است. 
یونانیان قدیم در وصف " بستانهای مینو سرشت " سرودهایی می خواندند و معتقد بودند که بستانهای مزبور در مغرب جزیره جزیره سعادتمندان واقع است. به عقیده آنان سرزمین مردگان یا " تارتار " زیر کوههای جزیره ای قرار داشت که در دریای مغرب واقع شده بود. 
یونانیان قدیم و مصریان قدیم این جزیره مرموز را در مغرب نشان میدادند. ساکنان قدیم امریکای مرکزی و جنوبی وقتی میخواستند محل کشور " کواتزال کواتل " یا " ویراکوشا " را نشان دهند اشاره به مشرق میکردند. این کشور که در غرب دریای مدیترانه و در شرق امریکا واقع بود جز سرزمین آتلانتیس که زیر آبهای اقیانوس غرق شده جای دیگری نمیتواند باشد. 
کریستوبال مولینا کشیش اسپانیولی مقیم کوزکو در پرو در قرن شانردهم نوشته که اینکاها تفصیل کامل طوفان بزرگ را از مانکوکوپاک دریافت کرده بودند. طبق این روایت ، کشوری قبل از طوفان وجود داشته که همه مردم آن به یک زبان سخن می گفتند این کشور مسلما سرزمین افسانه ای آتلانتیس است. اگر چه فاصله بین اسرائیل و بابل در اسیا تا مکزیک در امریکای مرکزی خیلی زیاد است با این وجود همین اعتقاد در کتب مذهبی بابل و اسرائیل عینا محفوظ است. 
در تورات حکایت از دوره ایست که در دنیا تنها یک نژاد و یک زبان وجود داشت. بعد از ساختن برج بابل زبانهای مختلف ظهور کرد و مردمان سخن یکدیگر را نفهمیدمد. 
بروزه مورخ بابلی اشاره به دورانی دارد که یک قوم قدیمی چنان به قدرت خود مغرور گردید که از خدا غافل ماند. در بابل برجی چنان مرتفع 
بنا کرد که سر به آسمان می سایید. ولی خداوند آن برج را به کمک باد سرنگون کرد و خرابه های آن به اسم بابل نامیده شد. آتلانتیس آن زمان مردم فقط به یک زبان سخن میگفتند. 
اگرچه عجیب است ولی باید گفت که در مکزیک در تواریخ اقوام تولتک نیز روایاتی نظیر قصه برج بابل ، در باره ساختن یک هرم مرتفع و ظهور زبانهای مختلف وجود دارد. 
رشته پیوند دیگری هست که مصر قدیم را به پروی قدیم از فراز اقیانوسها به هم ربط میدهد. تقویم هردو شامل 18 ماه بوده و هر ماه 20 روز داشته و در آخر هر سال 5 روز عید بوده است. آیا این مشابهت را باید صرفا تصادف دانست یا رسمی است کهن که از یکجا سرچشمه گرفته است؟ 
مطالبی از این دست که نشان میدهد تمدنهای پیشرفته قدیم همگی به نوعی با آتلانتیس در ارتباط بوده و مدعی هستند که علم و تمدن از آتلانتیس به آنها رسیده زیاد است و این خود دلیل واضح و روشنی است که منشاء و مبداء تمدنهای پیشرفته و آثار به جای مانده از آنها را مشخص می کند. همانطور که می بینید تمدنهای قدیم باهم چندان بی ارتباط هم نبوده اند. همیشه به یاد داشته باشید که حقیقت امروز، افسانه فردا است. در میان افسانه ها حقایق در خور توجهی وجود دارد که تنها با چشم افراد خوشفکر و جسور دیده میشوند.
نابودی اتلانتیس 
به دو طریق میتوان در مورد این موضوع بحث کرد. اول از نظر علمی و شواهد و مدارک موجود زمین شناسی که صرفا جنبه علمی خواهد داشت و بیشتر مورد نظر کسانی است که با شک و تردید به مسئله آتلانتیس می نگرند. دوم از نظر مدارک و شواهدی که در افسانه ها و اساطیر ملل مختلف وجود دارد و همچنین نوشته ها و مکتوباتی مثل نوشته های افلاطون و پاپیروسها و کتیبه ها و.... از نظر علمی قویترین احتمالی که در این مورد وجود دارد و دلایل و مدارک کافی در مورد وقوع آن موجود است برخورد یک شهاب سنگ با سطح کره زمین 
در محدوده دریای کارائیب و خلیج مکزیک است. محققان اندازه و زاویه برخورد این شهاب سنگ را مورد محاسبه قرار داده اند اثرات برخورد این شهاب سنگ با کره زمین را شبیه سازی کرده اند. تاریخ برخورد با تاریخ طوفان بزرگ مطابقت دارد. ورود شهاب سنگ به جو کره زمین باعث برهم ریختن جو و بروز طوفانها و رعدوبرق های قدرتمند می شود که میتواند روزها و هفته ها طول بکشد. بر اثر برخورد شهاب سنگ با زمین زلزله مهیبی رخ میدهد که همراه با حالت انفجار است. این زلزله در بخش بزرگی از کره زمین خرابی های بسیاری ایجاد می کند. بر اثر برخورد شهاب سنگ با سطح آب موج های بسیار عظیمی به وجود می آید که امروزه ما آن را با نام سونامی می شناسیم. 
البته این موجها بسیار بزرگتر و مخربتر از سونامی هایی است که ما اخیرا دیده ایمو کیلومترها در ساحل پیشروی می کند. به نظر شما اگر در زمان ما چنین اتفاقی رخ دهد از تمدن امروزی ما برای آیندگان چه باقی خواهد ماند؟ آیا آیندگان هم به ما همانند افسانه می نگرند؟ 
قاره آتلانتیس بر بستری از شن و ماسه قرار داشت که بر اثر برخورد شهاب سنگ با بستر اقیانوس اطلس و بر اثر زمین لرزه شدید زیر قاره آتلانتیس خالی شد و قاره به زیر آب فرو رفت. البته قبل از فرو رفتن سطح قاره بر اثر شعله های آتشی که از برخورد شهاب سنگ با جو به وجود آمده بود احتمالا سوخته بود و بر اثر زلزله کاملا تخریب شده بود و در نهایت به زیر آب فرو رفت. آتلانتیس قلب تپنده تمدن آن روز بود. 
به همراه آتلانتیس تمدن های بسیار دیگری که شعبات آتلانتیس بودند به یکباره از میان رفتند. دانشمندان جامعه شناس بر این باورند که نجات یافتگان از این حادثه تقریبا تمام تمدن و منابع علمی خود را از دست داده بودند و با مشکلات جدی برای ادامه حیات روبرو بودند. تمام وسایل و ابزار خود را از دست داده بودند و بسیاری از متخصصین در علوم و فنون مختلف از میان رفته بودند. به طور خلاصه بشر باید از صفر شروع میکرد. از ابتدا باید تمدنی جدید را پایه ریزی میکرد. تمدنی که تا امروز ادامه یافته است ; نابودی آتلانتیس و طوفان بزرگ در واقع پایان یک دوره طلایی از تمدن بشری بودکه بشر امروزی هرگز نتوانست حتی به قسمتی از آن دست یابد. 
در اینجا سوالهای مهمی مطرح می شود که دیگر تحقیقات صرفا علمی قادر به پاسخگویی آن نمی باشد. سوالاتی از قبیل اینکه چرا آتلانتیس با آن علوم پیشرفته نتوانست برخورد شهاب سنگ را پیش بینی کند و از برخورد آن جلوگیری کند؟ چرا چنین تمدن عالی و پیشرفته ای باید چنین قافلگیر کننده و بیرحمانه نابود شود طوری که تمام آثار آن از میان برود؟ و سوالاتی از این قبیل. 
پاس این سوالات در بخش دوم تحقیقاتپیدا میشود. آنجایی که افسانه ها و اساطیر بیان می کنند که آغاز این پایان از کجا شروع می شود. 
افلاطون اشاره به انحطاط اخلاقی مردم آتلانتیس می کند و می گوید:" این انحطاط موقعی پیش آمد که پستی و خودخواهی بر صفات خوب چیره شد. در آن زمان" زئوس "( خدای خدایان ) چون مشاهده کرد که یک قوم مشهور باستانی به وضعی اسف انگیز گرفتار شده و علیه تمام آسیا و اروپا قیام کرده تصمیم گرفت که عذاب مهیبی به مکافات عملشان بر آنها نازل کند. بنا بر گفته افلاطون مردانی که صاحب خوی جنگجویی بودند، در زمین فرو رفتند و جزیره آتلانتیس نیز به همان گونه از بین رفت، یعنی امواج آن را بلعید." 
افلاطون پیش بینی میکرده که خوانندگان کتابش در صحت این گفتار شک خواهند کرد لذا تاکیید می کند که این حکایت اگر چه عجیب به نظر می رسد ، ولی عین حقیقت است. امروزه این حکایت بیش از پیش بوسیله اطلاعات علمی تائید می شود. اساطیر و نوشته های باستانی می گویند که در آخرین روز آتلانتیس ، سانحه عظیمی بروز کرد. امواجی به ارتفاع کوه ها با کمک گرد باد ها و انفجارات آتشفشانی تمام کره زمین را زیرو رو کردند. تمدن متوقف گردید و بشریت به حال توحش در آمد. لوح های سومری مربوط به گیلگمش از " اوتناپیش تیم " نخستین جد بشر کنونی صحبت میدارد که به اتفاق خانواده اش تنها کسی بود که از طوفان بزرگ جان سالم به در برد. او کسان خویش 
و حیوانات و پرندگان را در یک کشتی پناه داد. گویا حکایت کشتی نوح که در تورات آمده ، روایتی مقتبس از این قصه است که مدتها پس از وقوع آن حکایت شده است." زند اوستای" ایرانیان روایت دیگری از قصه طوفان دارد. اهورا مزدا خدای ایرانیان به "ییما" پیر قوم ایرانی فرمان داد که خود را برای روز طوفان آماده سازد. لذا "ییما" غاری حفر کرد و در آن آنچه را که از حیوان و نبات برای بشر لازم بود از سیل و طوفان محفوظ ساخت. بدین طریق بعد از طوفان و خرابی های حاصله از آن تمدن بشری از نو شکوفا شد. در " مهابراتای " هندوان شرح داده شده که چگونه برهما به شکل ماهی بر " مانو " پدر بشر ظاهر گردید و خبر داد که عنقریب طوفان وقوع خواهد یافت. به وی دستور داد که کشتی بسازد و عقلای هفتگانه را که در زبان هندی " ریشی " نامیده می شدند و کلیه بذرهایمختلفی را که برهمنان شرح داده بود در کشتی نهاده و بادقت مراقبت و حفظ نماید. " مانو " امر برهما را اجرا کرد و کشتی او را به اتفاق عقلای هفت گانه و بذرهای مخصوص تغذیه بازماندگان طوفان روی امواج خروشان سیر و حرکت داد.پس از چند سال در جبال هیمالیا فرود آمد و به خشکی نشست. 
شباهت میان قصه نوح و مانو را نمیتوان تصادف صرف تلقی کرد. در هرجا که صحبت از طوفان کبیر است می بینیمکه شخصیت هایی برگزیده ، قبلا از وقوع این سانحه جهانی با خبر بوده اند. آتلانتیس هم از این قائده مستثنی نبوده است. در یک تفسیر قدیمی در کتاب " 
دزیان " که قریب به صد سال پیش در یکی از صومعه های هیمالیا به دست " هلن بلاواتسکی" رسیده آمده است که " نخستین امواج آب فرارسیدند ، هفت جزیره بزرگ را فرا گرفتند ، آنچه مقدس بود نجات یافت و آنچه پلید بود نابود گشت ". در تفسیر دیگر از این کتاب وضع مهاجرت ار آتلانتیس با وضوح کامل تشریح گردیده است. " شاه بزرگ ، که با سیمای درخشان فرمانروای مردان نورانی آتلانتیس بود ، چون وقوع سانحه ای اجتناب ناپذیر را پیش بینی کرد ، کشتی های هوایی خود را نزد برادران خویش که فرماندهان کشورش بودند ، فرستاد و به آنان چنین پیام داد : ای مردان نیکو سیر ، آماده شوید ، عروج کنید و تا هنوز زمین خشک است از آن عبور کنید." گویا اجرای این نقشه را از از روسای بد سرشت مقتدر کشور مخفی نگاه داشتند. آنگاه در یک شب تیره و تار ، در حالی که " مردان نیکوسیر " از خطر سیل برکنار بودند ، شاه بزرگ امرای خود را جمع کرد ، سیمای درخشان خود را پوشانید و گریست. چون ساعت مقرر فرا رسید ، شاهزادگان روی " ویما " ( کشتیهای پرنده ) سوار شدند و به دنبال قبایل خود به سمت شمال و شرق ( یعنی اروپا و افریقا) رهسپار شدند. در همان اوان سنگهای آسمانی توده توده بر کشور آتلانتیس فرو بارید ، در حالیکه بدسرشتان آن کشور هنوز در خواب بودند. 
مطالب گفته شده در بالا بسیار مفصل تر از آن است که در اینجا آورده شده و برای اینکه مطلب در یک قسمت بگنجد خلاصه شده است. 
اما از همین مطالب گفته شده میتوان نتایج مهمی را بدست آورد و به مسائل مهمی اشاره کرد که می تواند موضوع قسمتهای بعدی باشد. اولین نتیجه مهمی که از این گفته ها بدست می آید این است که به احتمال بسیار زیاد¦ طوفان نوح همان طوفان بزرگ بوده که موجب نابودی آتلانتیس شده است و این دو اتفاق در یک زمان رخ داده است. دومین نتیجه مهم در مورد ابعاد اعتقادی این اتفاق است. ما تا به حال داستانهای قرآنی در مورد اقوامی مانند قوم لوط و قوم عاد و ثمود را به کرات شنیده ایم اینکه چطور از پیامبر خود نافرمانی کردند وجامعه آنها رو به انحراف گذاشت. رذایل اخلاقی و شرک و بت پرستی میان آنان رواج یافت. در نهایت خداوند به پیامبر آن قوم دستور داد که خانواده و یاران خود را¦nbsp; قبل از اینکه عذاب الهی بر آن قوم نازل شود از آنجا دور سازد و در آخر هم نزول عذاب الهی آنچه که در گفته های افلاطون و افسانه ها موجود است بسیار با آنچه که ما از داستانهای قرآنی شنیده ایم هماهنگی و شباهت دارد. دست کم از نتیجه اول بدست آمده میتوانیم بگوییم که قطعا آنچه بر سر قوم نوح آمده عذاب الهی بوده پس طوفان بزرگ عذابی الهی در سطح جهانی بوده. پس در آن دوران انحطاط اخلاقی مختص آتلانتیس و قوم نوح نبوده بلکه در سراسر جهان گسترش یافته بوده ( مثل زمان ما ! ). با این تفاصیر خداوند با طوفان زمین را پاک کرد و در اختیار افراد صالح قرار داد تا از نو تمدنی پاکیزه را بنا کنند. به نظر شما حالا که این تمدن ما هم به جایی رسیده که مانند زمان قبل از طوفان ، فساد و انحطاط اخلاقی در سرتاسر آن پراکنده است این بار خداوند با این تمدن چه خواهد کرد؟ آیا داستان نابودی آتلانتیس تکرار خواهد شد؟آیا ما هم در آغاز یک پایان هستیم؟خداوند در قرآن که بعد از طوفان نازل شده وعده داده که زمین را بندگان صالح به ارث میبرند. نترسید این بار قرار نیست طوفان بیاید. خودتان بهتر میدانید که این اتفاق چگونه می افتد !. هدفم از این تفصیر این بود که نشان بدهم این یک روش و سنت الهی است که از ابتدای خلقت بشر بر روی زمین بر قرار بوده و ربطی به اعتقاد یامذهب خاصی ندارد. هر تمدنی از بشر که فاسد شود به نوعی از روی زمین پاک میشود و تمدنی جدید و پاک جای آن را می گیرد. و تا زمانی که این تمدن پاکی و اصول خود را حفظ کند به حیات خود ادامه می دهد و رشد می کند و زمانی که به درجه ای از فساد برسد از روی زمین پاک می شود. 
نکته ای که توجه شما را به آن جلب می کنم تا موضوع قسمت بعدی باشد این است که افرادی مثل نوح یا مانو مامور شدند که نسل انسان ، حیوان و گیاهان را برای تمدن بعدی حفظ کنند. اماکسانی که از آتلانتیس کمی قبل از طوفان هجرت کردند وظیفه دیگری داشتند. 
آنها مامور بودند که علومی را که آتلانتیس به آنها دست یافته را از آتلانتیس به مکان امنی انتقال دهند و آن علوم پیشرفته را برای نسلهای بعدی حفظ کنند. پس از طوفان وقتی که همراهان نوح و مانو از کشتیهای خود پیاده شدند این بازماندگان آتلانتیس بودند که به کمک آنها رفتند و برای آنها ابزار و وسایل مورد نیاز زندگی را تهیه کردند. به طور کلی وظیفه آنها بعد از طوفان این بود که علوم را دوباره در اختیار بشر قرار دهند تا به توحش و نابودی دچار نشود.
قسمت دوم 
همه چیز بیشتر به یک فیلم علمی ـ تخیلی می ماند. داستانی عجیب، مثل این که در قبرس زلزله بیاید و امواج عظیم سونامی در آن راه بیفتد. آن وقت در وسط این فاجعه، ناگهان از دل دریا جزیره ای سربرآورد که دانشمندان و باستان شناسان، خوشحال از این ماجرا به اکتشاف آن بروند؛ همان شهر گم شده آتلانتیس. 
این‌ها قصه است، اما جالب این جا است که کسانی هستند که واقعا دارند در به در دنبال همان آتلانتیس می گردند. همه چیز هم زیر سر افلاطون است. فیلسوف یونانی آن قدر با آب و تاب داستان نابودی تمدنی پیشرفته در آتلانتیس را شرح داده بود که همه باورشان شد حتما جایی شبیه آن وجود داشته است. بماند که قصه نابودی تمدن های قدیمی، مثل تمدن های بین النهرین و مصر، همیشه برای مردم جالب بوده است. 
اما آتلانتیس چیز دیگری است. وقتی افلاطون ادعا می کند آرمان شهری که در فلسفه اش توصیف کرده در آتلانتیس تحقق داشته است، دیگر آرزوی یافتن آن شهر باستانی خیلی ها را راحت نمی گذارد. شهری که ادعا می کنند آمریکا را بر اساس آن ساخته اند و نام خود را به اقیانوس آتلانتیک یا همان اطلس داده است.اهرام مصر نماد تمدن پیشرفته مصر باستان 
فاجعه، ناگهانی و وحشتناک بود. زلزله عظیمی اتفاق افتاد، و به دنبال آن با یک سونامی عظیم، تمام جزیره را آب فرا گرفت. آن هایی که از حادثه جان به در بردند تنها فرصت یافتند تا شاهد فاجعه ای عظیم تر باشند. جزیره در مقابل هجوم نیروهای طبیعی تاب نیاورد، قطعه قطعه شد و به زیر آب فرو رفت. 
این سرنوشت جزیره افسانه ای آتلانتیس بود. روایتی که از فیلسوف یونانی، افلاطون، به جا مانده است. حتی امروز، حدود 2400 سال پس از افسانه سرایی افلاطون، ماجرای آتلانتیس، جذابیت های داستانی خود را از دست نداده است. اما تنها در سال های اخیر است که دانشگاهیان، آن را چیزی بیش از یک افسانه می دانند. امروزه شواهد جدید و حیرت انگیز، چیزهایی را در پشت داستان افلاطون آشکار کرده اند. این یافته ها نشان داده اند که روزگاری واقعا جزیره ای در غرب تنگه جبل الطارق وجود داشته است؛ جایی که افلاطون آن را ستون های هرکول نامیده بود. این جزیره درست مثل ادعای افلاطون با زلزله و سونامی نابود شده است. 
دکتر" مارک آندره گاچر"، محقق موسسه اروپایی تحقیقات دریایی کسی است که در اکتشافات اخیر نقش داشته است. او می گوید انطباق واقعیت های زمین شناسی با یک افسانه کهن، شگفت انگیز است: روی دادن یک چنین زلزله هایی که منجر به سونامی می‌شوند در منطقه ای که افلاطون برای داستان خود انتخاب کرده بود، نشان می دهد که این انطباق، چیزی فراتر از یک اتفاق تصادفی بوده است. یافته های گاچر آخرین قطعه ای است که پازل را کامل می کند. 
حتی در زمان افلاطون هم داستان آتلانتیس، غیرقابل باور به نظر می رسید. شرح داستان او از دولت - شهری که در یک جزیره بنا شده بود و پایانی ناگهانی و اسفبار داشت از نظر بسیاری از مردم (از جمله شاگرد مشهورش ارسطو) داستانی خیالی بود. اما چیزهای دیگری هم در داستان او وجود داشت که به نظر می رسید ریشه در حقیقتی ژرف دارد. افلاطون صراحتا در گزارش خود می گوید مصریان که داستان آتلانتیس را به یونانی ها داده اند، خود نیز شاهدان دست اولی برای حادثه نداشتند. تنها آن را از متنی قدیمی تر با یک زبان ناشناخته، به زبان خودشان ترجمه کرده بودند. این ها سخنان" رابرت سرمست"، نویسنده کتاب "اکتشاف آتلانتیس "و یکی از افراد برجسته در جست وجوی شهر گمشده است. افلاطون تاریخ آن واقعه را 9000 سال قبل از زمان سولون می داند". سولون" یک دولتمرد یونانی بود که حدود سال 600 ق.م. می زیسته است. پس داستان نابودی آتلانتیس بنا به گفته افلاطون، به 11600 سال قبل بازمی‌گردد. اما توصیف افلاطون از یک تمدن پیشرفته که در یک متروپولیس با دیوارهایی از طلا زندگی می کردند، تردیدهای فراوانی را برانگیخته است. این خیال پردازی ها، اکثر پژوهشگران را به این نتیجه رسانده است که بعضی از عناصر گزارش افلاطون مانند مکان، تمدن پیشرفته و تاریخ تخریب شهر، احتمالا اشتباه است. 
کشف آتلانتیس
قرن ها، دیدگاه افلاطون درباره تمدن پیشرفته ای که به سرنوشتی وحشتناک دچار شد برای محققین آن قدر قانع کننده نبود که به جزئیات دقیق محل آن توجه کنند. مکان های پیشنهادی برای آتلانتیس که بر پایه دلایل متفاوتی قرار داشت، پای آتلانتیس را به همه جای کره زمین کشیده بود. در سال 1882 یک نویسنده و سیاستمدار آمریکایی به نام" ایگناتیوس دانلی "، تلاش های فراوانی کرد تا با حفظ قسمت های اصلی داستان، این جزیره افسانه ای را در وسط اقیانوس اطلس پیدا کند. او به دنبال مردمانی باهوش بود که همه چیز را از کشاورزی گرفته تا باروت، اختراع کرده بودند. چنین ادعاهایی برای مردم جذاب بود، اما این اطمینان را به دانشمندان می داد 
که کل ماجرا یک دروغ بزرگ است. اما بدگمانی ها در سال 1939 تغییر کرد. در آن سال، باستان شناس برجسته یونانی،" اسپیریدون ماریناتوس" نظریه‌ای ارائه داد که تا همین اواخر باورپذیرترین توضیح برای افسانه قدیمی به شمار می رفت. ماریناتوس ادعا کرد که منشا داستان آتلانتیس، یک واقعه تاریخی است: نابودی یک جزیره در یک فاجعه عظیم که قبل از زمان افلاطون اتفاق افتاده بود. او ترا را به عنوان محل واقعه پیشنهاد کرد. ترا جزیره ای واقعی در مدیترانه که از ستون های هرکول خیلی دور بوده است. پس از آن، یک واقعه آتشفشانی، درست در همان محل کشف کرد که زمانش حدودا 1500 سال قبل از میلاد بوده است. این زمان، بود تقریبا می شود 900 سال قبل از زمان سولون، نه 9000 سال قبل از سولون که افلاطون ادعا کرده بود. ماریناتوس همچنین ادعای افلاطون را قبول کرد که در آن جزیره، تمدنی پیشرفته وجود داشته و نابود شده است. استنادش هم به این بود که آتشفشان" ترا " تمدن "مینوسیان" را در نزدیکی کرت نابود کرده بود. 
راز مدیترانه 
نظریه ترا واکنش های متفاوتی را به دنبال داشت. بعضی باستان شناسان ادعا کردند که آن چه افلاطون به عنوان ویژگی های آتلانتیس توصیف کرده بود، با آن چه امروز به تمدن مینوسیان نسبت می دهند انطباق دارد. اما همچنان تلاش های آن ها برای توضیح اختلاف موجود بین زمانبندی افلاطون و نابودی ترا به نتایج خوبی نرسیده. با این حال، این تصور که آتلانتیس در مدیترانه بوده است، همچنان طرفداران خود را دارد. از دهه 1990، رابرت سرمست دلایلی را ذکر کرده که نشان می دهد آتلانتیس حدودا در 80 کیلومتری جنوب شرقی قبرس قرار داشته است؛ قبل از این که گودال مدیترانه در حدود 12هزار سال پیش، پر از آب شود. همچنین سرمست سال گذشته عکس هایی را منتشر کرد که ادعا می کند گروه اعزامی او از عمق 1500 متری گرفته اند. او با ذوق زدگی می گوید: این عکس ها قدیمی ترین سازه های ساخت بشر را نشان می دهد که تا کنون دیدهشده اند. اما سرمست اذعان می کند شکاف های زیادی در نظریه اش وجود دارد. زمین شناسان ثابت کرده اند که گودال مدیترانه حدود پنج میلیون سال پیش، پر از آب شده است، و آن سازه های ساخته بشر تماما ساختارهایی طبیعی هستند. با این حال، سرمست امیدوار است که بتواند مردم را با زیردریایی به آن اعماق ببرد تا بتوانند بقایای آتلانتیس را ببینند. درست همان موقعی که ادعاهای سرمست رسانه ها را جذب خود کرده است، توجه دانشمندان در جای دیگری متمرکز است. چیزی که حتی ممکن است اعتبار بیشتری به داستان افلاطون بدهد. در سال 2001، دکتر" ژاک کولینا-ژیرارد" از دانشگاه مدیترانه ای فرانسه، به واقعیتی توجه کرد که هر کس دیگری هم می توانست آن را بداند: این که واقعا جزیره ای درست جلوی ستون های هرکول حدود 12000 سال قبل وجود داشته است. این جزیره که اسپارتل نام دارد به دنبال بالارفتن آب دریاها پس از عصر یخبندان، کاملا به زیر آب رفته است. اسپارتل در جایی قرار دارد که به نظر می رسد زلزلهو سونامی های وحشتناکی در آن جا اتفاق می افتند. درست شبیه آن وقایعی که مطابق داستان، آتلانتیس را نابود کرده است. 
آیا داستان افلاطون می تواند واقعی باشد؟ طبق تحقیقات گروه" ژیرارد"، یک زلزله عظیم حدود 12000 سال پیش در کف اقیانوس اتفاق افتاد و به دنبال آن یک سونامی بزرگ با امواجی به ارتفاع حدودا 20 متر روی داد. پروفسور "مک کوی" زمین شناس می گوید نیاز به تجزیه سنگ های آن منطقه دارد تا مساله را حل کند. مک کوی به شوخی می گوید: توجه کنید گفتم سنگ. اگر آن جا هرنوع بقایایی از تمدن پیدا شد، شام مهمان من! !.هیچ کس انتظار ندارد که داستان افلاطون با توصیفآتش از لنگرگاههای وسیع، معابد و سرزمینی که تحت فرمان فرزندان" پوسایدون" بوده است، با تمام جزئیآتش قابل دفاع باشد. اما حالا حدس هایی مبتنی برواقعیت وجود دارد که داستان او توصیف یک فاجعه انسانی است که پیش از تاریخ اتفاق افتاده است. افسانه آتلانتیس می تواند هشداری باشد از پس هزاره ها، در مقابل بی توجهی ما نسبت به نیروهای طبیعت. ما هنوز هم نمی توانیم این نیروها را که 12000 سال پیش، آتلانتیس افسانه ای را نابود کرد، کنترل کنیم. 
تصویری که افلاطون از آتلانتیس می دهد. 
افلاطون شهر آتلانتیس را در کتاب جمهوریت به صورت حلقه هایی تصویر کرده بود که در میان آب قرار دارند و قصری در مرکز آن است. 
1. ترا - باستان شناسی یونانی، اسپیریدون ماریناتوس، کسی بود که احتمالا به خاطر عرق ملی اش، در 1939 این جزیره یونانی را یک آتلانتیس احتمالی دیگر خواند. 
2. نزدیک قبرس - از آغاز دهه 90، رابرت سرمست اصرار می کند که آتلانتیس در 80 کیلومتری جنوب شرقی قبرس واقع بوده است. 
3. اسپیتز برگن - ژان بیلی، ستاره شناس فرانسوی، جزیره اسپیتزبرگن در نزدیکی ساحل نروژ را هم به لیست کاندیداها اضافه کرد. 
4. اسپارتل - سال 2001، دکتر ژاک کولینا ژیرارد به این نکته اشاره کرد که 12 هزار سال پیش، جزیره اسپارتل، درست در غرب تنگه جبل الطارق قرار داشته است. جولای همین سال، مارک آندره گوشه با شواهد زمین شناسی ای که ارائه کرد، به حرف ژیرارد صحه گذاشت و نامزدی این جزیره برای آتلانتیس را محکم تر کرد. 
5. دریای ساراگوسا - ایگناتیوس دانلی، عضو کنگره آمریکا در قرن 19، اعلام کرد که آتلانتیس در بستر این دریا دفن شده است. 
6. قطب جنوب - در 1995، دو کانادایی به نام های رند و رز فلم آت جایی در قطب جنوب را محل احتمالی آتلانتیس دانستند تا کلکسیون نامزدها از هر جهت کامل شود.

7. بیمینی- - ادگار کیس، پیشگوی معروف، این جزیره واقع در باهاما را محل آتلانتیس معرفی کرد. 
آتلانتیس کجا است؟. 
در طول قرن ها، چند صد منطقه به عنوان نامزدهای مکان آتلانتیس معرفی شده اند. از جزیره اسپیتزبرگن که ستاره شناس فرانسوی" ژان بیلی" در 1778 معرفی اش کرد تا قطب جنوب که حرفش را رند و "رز فلم آت"، نویسنده های کانادایی در 1995 پیش کشیدند. اما ایگناتیوس دانلی، عضو کنگره آمریکا در قرن نوزدهم، دوباره ایده جایی وسط اقیانوس اطلس را به عنوان محل احتمالی آتلانتیس مطرح کرد. (افلاطون هم تقریبا همین نظر را داشت.) دلایلی که این آدم ها برای حرف هایشان می آوردند هم به اندازه همین پراکندگی جغرافیایی، تنوع دارد. دانلی برای حرفش به مهاجرت مارماهی ها به طرف دریای ساراگوسا استناد می کرد و فلم آت ها، حرف از جا به جایی شدید پوسته زمین می زدند. 
آتلانتیس میان تاریخ و جغرافیا 
آتلانتیس را قرن چهارم پیش از میلاد، افلاطون سر زبان ها انداخت و مشهور کرد. افسانه آتلانتیس، داستان جزیره ای با تمدن بسیار پیشرفته است که ناگهان با یک فاجعه، از صفحه تاریخ و جغرافیا محو شد. از زمان فلاطون، دانشمندان و صاحب نظران، پیوسته بر سر اعتبار این گفته ها بحث کرده اند. خیلی ها آن را یک افسانه کاملا تخیلی می دانند. بقیه هم به افلاطون رحم می کنند و می گویند حرف هایش احتمالا الهام گرفته از فوران آتشفشان عظیمی است که حدود هزار سال پیش از او، نواحی شرق مدیترانه را تحت تاثیر قرار داد. با این حال، به تازگی، بعضی از کارشناسان، ساختارهای پیدا شده بر بستر دریای مدیترانه، جایی نزدیک سواحل قبرس را باقیمانده یک شهر عظیم تصور می کنند. اما مخالفان، پیدایش این ساختارها را صرفا نتیجه فعالیت های طبیعی زمین شناسی می دانند.یک جای دیگر که کاندیدای آبرومندانه تری برای آتلانتیس به حساب می آید، جزیره ای در نزدیکی تنگه جبل الطارق است. همان جایی که ظاهرا داستان افلاطون اتفاق می افتد. 
شواهد زمین شناسی، نشان می دهد که این جزیره غرق شده ـ معروف به اسپارتل ـ تقریبا 12 هزار سال پیش ، قربانی یک زمین لرزه عظیم و سونامی حاصل از آن شده است. این تاریخ، زمانی است که به طرز غریبی با گفته های افلاطون، همخوانی دارد. 
ادگار کیس؛ یک مورد غریبی از عجیب‌ترین اپیزودهای داستان آتلانتیس در 1927 کلید خورد. یعنی زمانی که یک پیشگوی آمریکایی به نام "ادگار کیس" ادعا کرد جای شهر افسانه ای را می داند. سپس در جریان خلسه‌های هیپنوتیزمی‌اش خبر از تمدنی می داد که زمانی در نزدیکی جزیره بیمینی واقع در دریای کارائیب وجود داشته و قربانی یک فاجعه طبیعی شده است. در 1940، او همه شهرت حرفه ای اش را سر دست گرفت و یک پیشگویی عجیب کرد: بقایای آتلانتیس در اواخر دهه 60 دوباره پدیدار می شود. وقتی کیس در 1945 مرد، همه مطمئن شدند که او قبل از پیشگویی، با پزشک خانوادگی‌اش مشورت کرده است. اما در 1968 گزارش هایی مبنی بر وجود یک جاده منتشر شد. این جاده، از بلوک های دست ساز سنگ آهک ساخته شده بود و به طرف خارج بیمینی می رفت. البته شکاک ها و بدبین ها گفتند که این می تواند یک ساختار کاملا طبیعی باشد و اصلا سنگ آهک، گزینه خیلی ضعیف و ابلهانه ای برای ساخت جاده است. 
بررسی های بعدی، نشان داد که سنگ ها را یک سیستم پیچیده زبانه و حفره به هم متصل می کند و پایه های مرمرین هم در میانشان دیده می شود. در 1998، آزمایش هایی که متخصصان موسسه تحقیقات ساختمان انگلستان روی این سنگ ها انجام دادند، وجود زغال سنگ و کلینکر سیمان در آن ها را معلوم کرد. بررسی یکی از نمونه ها با میکروسکوپ الکترونی هم پرده از وجود یک ورقه کوچک طلا در آن برداشت. علائم روی این ورقه، نشان از کار یک صنعتگر باحوصله می داد. این شواهد عجیب می توانست روح کیس را شاد کند. اما شکاک ها گفتند که قطعات مرمری و بقیه چیزهای دست ساز، احتمالا به عنوان تجهیزات یک مزرعه کشت کتان به آمریکا برده می شده که با وقوع یک سانحه، کشتی حامل آن ها در بستر اقیانوس جا خوش کرده است. احتمالا این خیلی محتمل تر از وجود آتلانتیس و پیش بینی ظهور دوباره آن است. 
آیا فجایع طبیعی، بعضی از بزرگ ترین تمدن های تاریخ را نابود کردند؟ 
سقوط امپراتوری ها ویرانه های پمپی شهری که زیر خاکستر مدفون شد. نابودی تمدن اَکَّد در عراق مرکزی دور و بر 4 هزار سال پیش، مدت ها است تاریخ دانان را گیج کرده است. محو همزمان پادشاهی مصر بعد از ساخت اهرام بزرگ، و همین طور نابودی صدها شهر واقع در حوالی فلسطین، معماهایی از همین دست اند. در تصاویر ماهواره‌ای که سال 2001 از جنوب عراق گرفته شد، یک گودال 3 کیلومتری تقریبا جدید دیده می شود که با توجه به ابعاد و عمرش، می تواند نشان دهنده برخورد یک شهاب سنگ عظیم با قدرت تخریبی معادل صدها بمب هیدروژنی باشد. دور و بر 3600 سال پیش هم شهرها و شهرک های ساخته شده بر روی جزیره آتشفشانی ترا در دریای مدیترانه، با یک فوران آتشفشانی، یک شبه نابود شدند. عواقب این اتفاق، ـ که یک سونامی عظیم را هم شامل می شد ـ نابودی تدریجی تمدن مینوسیان در کرت را رقم زد. بسیاری از محققان معتقدند تمدن آتلانتیس، حدود 12 هزار سال پیش به پایان کار خودش رسید. این حرف اگر درست باشد، آتلانتیس را به معروف ترین فاجعه کل تاریخ پیوند می دهد: طوفان نوح. شواهد سیل بنیان کنی که همه دنیا را درنوردید، در اساطیر و مذاهب بسیاری از تمدن ها و فرهنگ های کهن ـ از مکزیک تا خاورمیانه و چین ـ وجود دارد. همه این نشانه ها می تواند روایتی از پایان آخرین عصر یخبندان، آب شدن ورقه ها و کوه های عظیم یخ و افزایش 100 متری سطح آب دریاها در 10 هزار سال پیش باشد. مطالعات زمین شناسی نشان می دهد که تحت تاثیر همین اتفاق، دریای مدیترانه به دریای سیاه متصل شد و بخش عظیمی از منطقه را زیر آب برد.


کاربردهای غیر نیروگاهی انرژی خورشیدی

کاربردهای غیرنیروگاهی انرژی حرارتی خورشید شامل موارد متعددی می باشد که اهم آنها عبارتند از : آبگرمکن و حمام خورشیدی، سرمایش و گرمایش خورشیدی، آب شیرین کن خورشیدی، خشک کن خورشیدی، اجاق خورشیدی، کوره های خورشیدی و خانه های خورشیدی.

الف) آبگرمکن خورشیدی و حمام خورشیدی

تولید آب گرم مصرفی ساختمان ها از اقتصادی ترین روش های استفاده از انرژی خورشیدی است. می توان از انرژی حرارتی خورشید جهت تهیه آب گرم بهداشتی در منازل و اماکن عمومی به خصوص در مکان هایی که مشکل سوخت رسانی وجود دارد استفاده کرد و چنانچه ظرفیت این سیستم ها افزایش یابد می توان از آنها در حمام های خورشیدی نیز استفاده نمود.

آبگرمکن خورشیدی

تاکنون با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران تعداد زیادی آبگرمکن خورشیدی و چندین دستگاه حمام خورشیدی در نقاط مختلف کشور از جمله استان های خراسان- سیستان و بلوچستان و یزد نصب و راه اندازی شده است.

ب ) گرمایش و سرمایش ساختمان و تهویه مطبوع خورشیدی

 گرمایش و سرمایش ساختمان‏ها با استفاده از انرژی خورشید، ایده تازه ای بود که در سالهای ۱۹۳۰ مطرح شد و در کمتر از یک دهه به پیشرفت های قابل توجهی رسید. با افزودن سیستمی معروف به سیستم تبرید جذبی به سیستم های خورشیدی می توان علاوه بر تهیه آب گرم مصرفی و گرمایش از این سیستم ها در فصول گرم برای سرمایش ساختمان نیز استفاده کرد.

ج ) آب شیرین کن خورشیدی

هنگامی که حرارت دریافت شده از خورشید با درجه حرارت کم روی آب شور اثر کند تنها آب تبخیر شده و املاح باقی می ماند.

آب شیرین کن خورشیدی

سپس با استفاده از روش های مختلف می توان آب تبخیر شده را تقطیر کرده و به این ترتیب آب شیرین تهیه کرد. با این روش می توان آب بهداشتی مورد نیاز در نقاطی که دسترسی به آب شیرین ندارد مانند جزایر را تامین کرد.

آب شیرین کن خورشیدی در دو اندازه خانگی و صنعتی ساخته می شوند. در نوع صنعتی با حجم بالا می توان برای استفاده شهرها آب شیرین تولید کرد.

د ) خشک کن خورشیدی

خشک کن خورشیدی

خشک کردن مواد غذایی برای نگهداری آنها از زمان های بسیار قدیم مرسوم بوده و انسان های نخستین خشک کردن را یک هنر می دانستند. خشک کردن عبارتست از گرفتن قسمتی از آب موجود در مواد غذایی و سایر محصولات، که هدف از خشک کردن، خارج نمودن آب از یک ماده و در نتیجه افزایش عمر انباری محصول و جلوگیری از رشد باکتری ها می باشد. در خشک کن های خورشیدی به طور مستقیم و یا غیر مستقیم از انرژی خورشیدی جهت خشک نمودن مواد استفاده می شود و هوا نیز به صورت طبیعی یا اجباری جریان یافته و باعث تسریع عمل خشک شدن محصول می گردد. خشک کن‏های خورشیدی در اندازه ها و طرح های مختلف و برای محصولات و مصارف گوناگون طراحی و ساخته می شوند.

ه) اجاق خورشیدی

اجاق خورشیدی

دستگاه های خوراک پز خورشیدی اولین بار به وسیله شخصی به نام نیکلاس ساخته شد. اجاق او شامل یک جعبه عایق بندی شده با صفحه سیاهرنگی بود که قطعات شیشه ای درپوش آن را تشکیل می دادند. اشعه خورشید با عبور از میان این شیشه ها وارد جعبه شده و بوسیله سطح سیاه جذب می شد سپس درجه حرارت داخل جعبه را به ۸۸ درجه افزایش می داد. اصول کار اجاق خورشیدی جمع آوری پرتوهای مستقیم خورشید در یک نقطه کانونی و افزایش دما در آن نقطه می باشد. امروزه طرح های متنوعی از این سیستم ها وجود دارد که این طرح ها در مکان های مختلفی از جمله آفریقای جنوبی آزمایش شده و به نتایج خوبی نیز رسیده اند استفاده از این اجاق ها به ویژه در مناطق شرقی کشور ایران که با مشکل کمبود سوخت مواجه می باشند بسیار مفید خواهد بود.

و) کوره خورشیدی

در قرن هجدهم نوتورا اولین کوره خورشیدی را در فرانسه ساخت و بوسیله آن یک تکه چوب را در فاصله ۶۰ متری آتش زد. بسمر پدر فولاد جهان نیز حرارت مورد نیاز کوره خود را از انرژی خورشیدی تامین می کرد. متداول ترین سیستم یک کوره خورشیدی متشکل از دو آینه یکی تخت و دیگری کروی می‏باشد. نور خورشید به آینه تخت رسیده و توسط این آینه به آینه کروی باز تابیده می شود. طبق قوانین اپتیک هر گاه دسته پرتوی موازی محور آینه با آن برخورد نماید در محل کانون متمرکز میشوند به این ترتیب انرژی حرارتی گسترده خورشید در یک نقطه جمع می شود که این نقطه به دماهای بالایی می رسد. امروزه پروژه های متعددی در زمینه کوره های خورشید در سراسر جهان در حال طراحی و اجرا می باشد.

ز ) خانه خورشیدی

ایرانیان باستان از انرژی خورشیدی برای کاهش مصرف چوب در گرم کردن خانه های خود در زمستان استفاده می کردند. آنان ساختمان ها را به ترتیبی بنا می کردند که در زمستان نور خورشید به داخل اتاقهای نشیمن می تابید ولی در روزهای گرم تابستان فضای اتاق در سایه قرار داشت.

در اغلب فرهنگ های دیگر دنیا نیز می توان نمونه هایی از این قبیل طرح ها را مشاهده نمود. در سال های بین دو جنگ جهانی در اروپا و ایالات متحده طرح های فراوانی در زمینه خانه‏های خورشیدی مطرح و آزمایش شد.

از آن زمان به بعد تحول خاصی در این زمینه صورت نگرفت. حدود چند سالی است که معماران به طور جدی ساخت خانه های خورشیدی را آغاز کرده اند و به دنبال تحول و پیشرفت این تکنولوژی به نتایج مفیدی و نیز دست یافته اند. مثلاً در ایالات متحده در سال ۱۸۹۰ به تنهایی حدود ۱۰ تا ۲۰ هزار خانه خورشیدی ساخته شده است.

در این گونه خانه ها سعی می شود از انرژی خورشید برای روشنایی، تهیه آب گرم بهداشتی، سرمایش و گرمایش ساختمان استفاده شود و با بکار بردن مصالح ساختمانی مفید از اتلاف گرما و انرژی جلوگیری شود.

در ایران نیز پروژه ساخت اولین ساختمان خورشیدی واقع در ضلع شمالی دانشگاه علم و صنعت و به منظور مطالعه و پژوهش در خصوص بهینه سازی مصرف انرژی و امکان بررسی روش های استفاده از انواع انرژی های تجدید پذیر به ویژه انرژی خورشیدی اجرا گردیده است.


جملات الهام بخش در زندگی

جملات الهام بخش در زندگی ( )

 

چگونه شانس بیاوریم


چگونه شانس بیاوریم
از: استیو کاوفمن (Steve Kaufmann)هنگامی که به ۴۵ سال گذشته برمیگردم، چنین به نظرم میرسد که بزرگترین عامل تمام موفقیتهای من به عنوان دانشجو، دیپلمات یا تاجر، خوش شانسی بوده و بس. هنگامی که از ناپلئون پرسیدند که آیا او ترجیح میدهد فرماندهان ارتش وی شجاع باشند یا زیرک، او پاسخ داد هیچکدام، من فرماندهان خوش شانس را ترجیح میدهم.
سوال اینجاست، چگونه شانس بیاوریم؟
در اینجا هفت عادتی را که برای من عامل خوش شانسی بوده اند، با شما در میان میگذارم:
 
۱٫ ماجراجو باشید اما سر دار و ندارتان شرط نبندید.
تمام موفقیتهای من به خاطر روحیه ریسک پذیرم بوده است. من آسایش تحصیل در دانشگاه شهر خود را رها رده و برای تحصیل به خارج رفتم. بر سر موضوعی که واقعا برایم اهمیت داشت در مقابل رئیسم ایستادم. از کار در شرکت استعفا داده و کار خودم را به وجود آوردم. به فروشنده ای در مقابل وثیقه اندک پول قرض دادم و موارد بیشماری از این قبیل. اینها، کارهایی بودند که بیشترین پاداش را به دنبال داشتند. اما، در تمام این موارد من میتوانستم از عهده پیامدهای شکست هم بربیایم. البته قرار هم نبود که در صورت شکست به جزیره الب تبعید شوم، اما باید همه جوانب کار را سنجید. هرچند که من همیشه هم نمینشینم و یک برنامه عریض و طویل بچینم، بیشتر اوقات تنها از حس درونی خود پیروی میکنم، اما در تمام شرایط، کاری را انجام میدهم که بدانم میتوانم از پس شکست آن برآیم.
 
۲٫ کار را با اعتماد به دیگران آغاز کنید:شما نمیتوانید تک و تنها به جای برسید و تنها با کمک دیگران میتوانید به اهداف خود دست یابید. این دیگران شامل دوستان، خانواده، همکاران، روئسا و کارکنان، فروشندگان و خریداران هستند. اگر شما ذاتا شکاک هستید یا دوست دارید تمام کارها را به تنهایی انجام دهید، امکان اینکه بخت به شما رو کند بسیار کم خواهد بود. زیرا معمولا شانس توسط دیگران بر سر راه شما قرار میگیرد.
 
۳٫ با مهره های قوی خود بازی کنید:
نقاط قوت خود را بشناسید و آنها را به کار گیرید. نقاط ضعف خود را نیز بشناسید و از اینکه مجبور به استفاده از آنها شوید، اجتناب کنید. از وانمود کردن به قدرتهایی که فاقد آن هستید خودداری کنید. شما میتوانید توان و قدرتمندی خود را افزایش داده و بر ضعفهای خود چیره شوید. اما قبل از هرچیز باید مهارتها، استعدادها، دانش و روابط خود را به خوبی بشناسید و در هر زمان که میتوانید، از آنها استفاده کنید. این کار احتمال خوش شانس بودن را افزایش میدهد.
 
۴٫ بیش از آنچه میگیرید، پس بدهید.
اگر میخواهید افراد خوش شانس را به برنامه خود وارد کنید، آماده بخشش باشید. شما باید بدون چشمداشت، برای دیگران قدمی بردارید. جربیات من، همواره نشان داده اند که این ضرب المثل قدیمی: “از هر دست بدهی، از همان دست میگیری” واقعیت دارد و مطمئن باشید که آنچه را بخشیده اید، چه مالی و چه معنوی، در غیر منتظره ترین موقعیت به شما باز میگردد و گره از کارتان میگشاید.
 
۵٫ متناسب و سلامت شوید و این حالت را حفظ کنید:
نظور از تناسب و سلامت تنها از نظر فیزیکی نیست. منظور من بهداشت و سلامن جسمی، فکری و روانی است. صحیح غذا بخورید و فعال باشید. در هر سن و موقعیت به مطالعه و آموختن بپردازید. مثبت اندیش باشید. بدانید که لزوما همواره همه چیز بر وفق مرادتان نیست. اما با اعتقاد بر امکان پذیر بودن موفقیت، حتی در موقعیتهای دشوار نیز پیروز خواهید شد. هرگز هنگام شب و زمانی که خسته هستید، به مشکلات عمده و سخت نیاندیشید. سلامت و انرژی شانس به همراه خواهند داشت و قدرت مقابله با شکست را در اختیارتان میگذارند.
 
۶٫ در برقرار کردن ارتباط و اطلاع رسانی مهارت یابید:شما باید بتوانید به خوبی به دیگران بگویید که هستید و چه میخواهید. بر روی مهارتهای کلامی خود کار کنید. منظور من شیوه استفاده از کلمات، روش واضح سخن گفتن و نوشتن و بیان منظور با کلامی ساده اما قدرتمند است. اگر فرصت دارید، زبان دیگری نیز بیاموزید. دانستن چند زبان مختلف، شانس بسیاری برای من به همراه داشت و امکانات کاری فراوانی در اختیارم قرار داد. به یاد داشته باشید که در دهکده جهانی، اهمیت زبان هرگز کم نخواهد شد.
 
۷٫ در کار و صنعت واقعی خود گام بردارید:
یک حسابدار میتواند به خوبی از برنامه های اقتصادی، جدولهای مختلف درآمد و سود و زیان و… مطلع باشد و کار خود را به خوبی انجام دهد، اما بعید است بتواند تغییر شغل داده و کفاش خوبی شود. هر راه اندازی، هر شرکت و هر معامله ای بر مبنای یک صنعت یا برپایه رشته علمی یا تجربی خاصی بنا شده است. به سوگند بقراطی رشته مورد نظر خود وفادار باقی بمانید. در اینصورت دیگران متوجه میشوند که شما واقعا در حرفه خود وارد و کارآمد هستید و بخت به شما رو خواهد کرد. با پرداختن به این عادات، به شانس فرصت بدهید به سراغتان بیاید. هر چه زودتر، بهتر
 

لطفاً با تفکر بخوانید.........


لطفاً با تفکر بخوانید.........

 

تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی  کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟

 تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟

 تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟ 
 درون خودت چی؟ تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها، خشم ها، ترس ها و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟

 دیگه نکن! تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی!
 باید جا باز کنی ... ، یه فضای خالی، تا اجازه بده چیزای تازه به زندگیت وارد بشه.

 باید خودتو از شر چیزای بی مصرفی که در تو و زندگیت هستن خلاص کنی تا کامیابی به زندگیت وارد بشه.

 قدرت این تهی بودن در اینه که هر چی که آرزوش رو داشتی ، جذب می کنه.

 تا وقتی که در جسم و روح خودت احساسات بی فایده رو نگهداری، نمی تونی جای خالی برای موقعیت های تازه بوجود بیاری.
 خوبیها باید در چرخش باشن ....

 کشوها، قفسه ها، اتاق کار و گاراژ رو تمیز کن.
 هر چیزی رو که دیگه لازم نداری بنداز دور ...

 میل به نگهداشتن چیزای بی مصرف، زندگی رو پر پیچ و تاب می کنه.
 این اشیاء نیستن که چرخ زندگی تو رو به حرکت در میارن ....
 به جای نگهداشتن ...

 وقتی انبار می کنیم، احتمال خواستن رو تصور می کنیم ، احتمال تنگدستی رو ....

 فکر می کنیم که فردا شاید لازم بشن و نمی تونیم دوباره اونا رو فراهم کنیم ...

 با این فکر تو دو تا پیغام به مغزت و زندگیت می فرستی :
 که به فردا اعتماد نداری ...
 و اینکه تو شایسته چیزای خوب و تازه نیستی 
 به همین دلیل با انبار کردن چیزای بی مصرف خودتو سر پا نگه می داری
 برقص
 چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند
 عشق بورز
 چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای
 بخوان
 چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود
 زندگی کن
 چنانکه گویی بهشت روی زمین است
 خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان
 بذار نور به زندگیت وارد بشود
 و خودت ...
 به همین دلیل بعد از خوندن این مطلب ... نگهش ندار ... به دیگران بده .....
 امید که صلح و کامیابی برايت به ارمغان بیاورد
 آمین

مدیریت زمان

یکی از مباحث مهم اقتصاد جامعه، بهره گیری از منابع محدود در کمترین زمان ممکن در تولید کالا و خدمات است.

چگونه می توانیم از زمان حداکثر استفاده را ببریم و در در حداقل زمان ممکن به اهداف خود نایل شویم.

اکثر کارشناسان و صاحبنظران رمز موفقیت در مدیریت زمان (با گرایش مطالعه برای دانشجویان) نکات ذیل را مطرح کرده اند. نظر شما چیست؟ آیا شما تجربه موفقی در این خصوص داشته اید؟ به مخاطبان وب سایت بگویید چگونه فکر می کنید و رمز موفقیت شما چیست؟


1. به ديگران قول 100% بدهيد كه كاري را تا تاريخ معيني به اتمام خواهيد رساند. قول دادن به ديگران در شما انگيزه ايجاد مي كند.

2. در مطالعه مجلات ، به منظور صرفه جويي در وقت ، مقالات مورد نياز خود را جدا كنيد و براي مطالعه بعدي بايگاني كنيد.

3. تندخواني را ياد بگيريد تا بتوانيد در مدت كوتاهتري مطالب بيشتري را مطالعه كنيد.

4. هر فعاليتي در جهت تقويت انضباط فردي براي استفاده بهتر از وقت و مديريت زمان باعث تقويت ساير اصول انضباطي نيز مي شود.

5. با حذف تمام كارهايي كه انجام آنها از اهميت ناچيزي برخوردار است ، مي توانيد كارهاي خود را با سرعت بسيار بيشتري به اتمام برسانيد.

6. پيش از آن كه يك كتاب را به طور كامل بخوانيد ، با ورق زدن و مرور سريع مطالب، سرعت خود را در خواندن كتاب بالا ببريد.

7. از خواندن مطالب غيرضروري خودداري كنيد. اشتراك خود را با مجله ها و روزنامه هايي كه به آنها نياز نداريد قطع كنيد.

8. هنگامي كه بسيار خسته ايد، به خانه آمدن و زود به رختخواب رفتن يكي از بهترين راه هاي استفاده از وقت است.

9. هر روز مقداري از وقتتان را به اين اختصاص دهيد كه در مورد هدف هاي اصلي و واقعي خود و راه هاي بهتري كه از طريق آنها مي توانيد روز به روز به هدف هاي خود نزديك تر شويد فكر و تأمل كنيد.

10 . رشد شخصيت ، عامل اصلي صرفه جويي در وقت است. هر قدر انسان برتري شويد با صرف وقت كمتري مي توانيد به هدف هاي خود برسيد.

11 . سعی كنید در تنظیم وقت ماهرانه عمل كنید.

12 . هميشه براي انجام كارهايتان جدول زمان بندي شده داشته باشيد و تمام كارها و قرار ملاقات ها را در آن بنويسيد.

13 . هر كاري كه انجام مي دهيد در واقع داريد وقتتان را مي فروشيد. آن را ارزان نفروشيد.

14 . راهكارهاي مديريت زمان ، قدرت قضاوت، پيش بيني ، اطمينان و انضباط فردي را افزايش مي دهد.

15 . مديريت زمان ( تنظیم وقت ) بيش از هر چيز نياز به انضباط فردي ، خويشتن داري و تسلط بر نفس دارد. 

شکاف زمان


شکاف زمان !!

einstein


استفان هاوکینگ طی مقاله‌ای سه نظریه جالب توجه و واقع‌گرایانه را برای سفر در زمان ارائه کرده است که به اعتقاد وی یکی از این نظریات عملی خواهد بود.

استفان هاوکینگ فیزیکدان مشهور انگلیسی که به تازگی در نشریات و برنامه‌های تلویزیونی در رابطه با عجایب علم فیزیک و سفر در زمان اظهار نظرهای قابل توجهی ارائه می‌کند به تازگی در قالب مقاله‌ای به بررسی شیوه‌های ممکن برای سفر در زمان پرداخته است که بخشی از آن در نشریه ان‌بی‌سی به این شکل منتشر شده است: 

بعد چهارم 

نظریه اول هاوکینگ بر این اساس مطرح شده است که باید زمان را در قالب یک بعد، مانند طول، عرض و یا ارتفاع در نظر گرفت. وی در مثالی می‌گوید: "در هنگام رانندگی به سوی جلو حرکت می‌کنید، این یک جهت است، به سمت راست یا چپ دور می‌زنید، این جهتی دیگر است، جهت سوم زمانی است که بر روی یک جاده کوهستانی حرکت می‌کنید و بعد چهارم در چنین سفری زمان است." 

هاوکینگ می گوید: "فیلم‌هایی با مضمون سفر در زمان

” برخی از دانشمندان معتقدند شاید امکان دستیابی به یک کرم‌چاله و راهی برای بزرگ کردن آن به اندازه‌ای که برای عبور انسان‌ها یا فضاپیماها کافی است وجود داشته باشد." “

معمولا ماشین‌های عظیم و پر مصرفی را نشان می‌دهند که مسیری را در میان بعد چهارم گشوده و تونلی را در دل زمان باز می‌کند. مسافر زمان نیز خود را برای تجربه‌ای ناشناخته آماده کرده و وارد این تونل شده و آنگاه در ناکجاآبادی ظاهر می‌شود. شاید مفهوم کلی چنین شیوه ای کاملا بعید و کاملا متفاوت از واقعیت به نظر آید اما ایده کلی آن چندان غیر عقلانی نیست. 

"در واقع قوانین فیزیک با ایده سفر در زمان از طریق درگاه هایی به نام "کرم چاله" انطباق دارند. این درگاه‌ها در اطراف ما پراکنده‌اند تنها به دلیل کوچک بودن امکان مشاهده آنها وجود ندارد. این حفره‌ها در گوشه‌های پنهان فضا و زمان خود را نمایان می‌کنند. هیچ چیز مسطح و جامد نیست، در صورتی که از فاصله‌ای بسیار نزدیک به هر جسمی نگاه کنید حفره‌ها و چین خوردگی‌هایی را می‌توان در آن مشاهده کرد. این یکی از اصول بنیادین فیزیک است که شامل حال زمان هم می‌شود." 

فوم کوانتومی و حفره های "کرم چاله" 

در بخشی دیگر از این مقاله آمده است: "در کوچکترین مقیاس ممکن، حتی در ابعادی کوچکتر از مولکول‌ها و اتم‌ها، به موقعیتی دست خواهیم یافت که فوم کوانتومی نام دارد. این جایی است که "کرم‌چاله"ها در آن قرار دارند. تونل‌های‌ریزی در میان زمان و فضا به صورت دائم در حال شکل گرفتن، ناپدید شدن و تغییر شکل دادن در این جهان کوانتمی هستند. حفره‌هایی که در واقع دو موقعیت و زمان جدا از هم را به یکدیگر اتصال می‌دهند." 

"متاسفانه این حفره ها به اندازه‌ای کوچک هستند که امکان عبور

” در هنگام رانندگی به سوی جلو حرکت می‌کنید، این یک جهت است، به سمت راست یا چپ دور می‌زنید، این جهتی دیگر است، جهت سوم زمانی است که بر روی یک جاده کوهستانی حرکت می‌کنید و بعد چهارم در چنین سفری زمان است. “

انسان از میان آن وجود ندارد اما برخی از دانشمندان معتقدند شاید امکان دستیابی به یک کرم‌چاله و راهی برای بزرگ کردن آن به اندازه‌ای که برای عبور انسان‌ها یا فضاپیماها کافی است وجود داشته باشد." 

"از نظر تئوری تونل زمان یا یک کرم چاله به جز کمک به سفر به دیگر سیارات می‌تواند فواید دیگری نیز در بر داشته باشد. در صورتی که دو سر این تونل در جایی یکسان قرار داشت که میان آنها زمان و نه فاصله فیزیکی جدایی ایجاد کرده بود، یک فضاپیما می توانست در گذشته و در فاصله ای نزدیک به زمین در آن رفت و آمد داشته باشد. در این صورت شاید دایناسورها می‌توانستند شاهد فرود این فضاپیما در جایی از زمان باشند." 

" در نهایت شاید دانشمندان تنها سفر به آینده را پدیده‌ای عملی بیابند زیرا قوانین طبیعت سفر به گذشته را غیر ممکن ساخته است از این رو است که رابطه علت و معلولی پا برجا است. برای مثال اگر می توانستید در زمان سفر کرده و به گذشته بازگردید و با انجام کاری از تولد خود در گذشته جلوگیری کنید، چگونه می توانستید در آینده حضور داشته باشید و در زمان سفر کنید؟" 

رودی جاری به نام زمان 

هاوکینگ بر این باور است بازخورد تابشی می تواند هر کرم چاله ای که دانشمندان تلاش دارند آن را برای قابل استفاده شدن بزرگتر سازند را نابود کرده و آنها را برای سفر واقعی بی‌مصرف کند. راه دیگر پیشنهادی وی از این قرار است: 

" زمان مانند یک رود در جریان است و اینگونه به نظر می رسد هر کدام از ما در میان این جریان در حرکتیم، اما از دیدگاهی دیگر می توان گفت زمان در مکانهای مختلف سرعت جریان متفاوتی دارد و این کلید اصلی سفر به آینده است. اینشتین برای اولین بار این ایده را که مکان‌هایی وجود دارند که در آنها سرعت زمان کاهش یا افزایش پیدا می‌کند،

” هیچ چیز مسطح و جامد نیست، در صورتی که از فاصله‌ای بسیار نزدیک به هر جسمی نگاه کنید حفره‌ها و چین خوردگی‌هایی را می‌توان در آن مشاهده کرد. این یکی از اصول بنیادین فیزیک است که شامل حال زمان هم می‌شود." “

در حدود صد سال پیش مطرح کرد، وی کاملا درست فکر می‌کرده است. اثبات آن نیز در سیستم ردیابی ماهواره ای زمین یا GPS است که آشکار می کند زمان در فضا از سرعت بالاتری برخوردار است و می توان از این اصل برای سفر به آینده استفاده کرد." 

سیاهچاله ها و سفر با سرعت نور 

هاوکینگ کلید اصلی سفر در زمان را سیاهچاله‌ها می داند. اجرامی به شدت جرمگین که حتی نور نیز نمی‌تواند از دام گرانشی آنها بگریزد. 

وی می گوید: "سیاهچاله تاثیر قابل توجهی بر روی زمان دارد و می‌تواند سرعت آن را بیشتر از هر چیز دیگری در کهکشان کاهش دهد. این همان ویژگی است که سیاهچاله‌ها را به ماشین‌های واقعی زمان تبدیل می‌کند. بر این اساس می‌توان تصور کرد که فضاپیمایی در مرکز کهک‌شان راه شیری در اطراف سیاهچاله ای بزرگ در فاصله ای برابر 26 هزار سال نوری در گردش باشد. از زمین این فضاپیما در هر 16 دقیقه یک دور را کامل خواهد کرد. اما برای سرنشینان این فضاپیما زمان به کندی در حرکت بوده و برای هر 16 دقیقه ای که بر روی زمین سپری می شود، این افراد تنها 8 دقیقه از زندگی خود را پشت سر می گذارند. به این شکل 10 سال زمینی سفر در این فضاپیما برای آنها در واقع 5 سال خواهد بود. 

این سناریو با اصل سفر در میان کرم چاله ها در تناقض نیست اما ایده ای کاملا غیر عملی است. اما از نظر هاوکینگ احتمالات عملی دیگری نیز وجود دارد: سفر با سرعت بسیار بالا. 

وی می‌گوید: "این امکان به یکی دیگر از حقایق جهان هستی بستگی دارد. محدودیت سرعت کیهانی که برابر 299 هزار و 337 کیلومتر بر ثانیه است یعنی سرعت نور. هیچ چیز توانایی شکستن این رکورد را ندارد و این محدودیت یکی از بهترین اصول به اثبات رسیده علمی است. اما چه باور داشته باشید چه نداشته باشید، سفر در سرعتی نزدیک به سرعت نور می‌تواند

” شاید دانشمندان تنها سفر به آینده را پدیده‌ای عملی بیابند زیرا قوانین طبیعت سفر به گذشته را غیر ممکن ساخته است از این رو است که رابطه علت و معلولی پا برجا است. “

شما را به آینده ببرد. زیرا سفر در این سرعت به معنی 7 بار چرخش کامل مدار زمین در ثانیه است. در این لحظه است که واقعه‌ای غیر عادی رخ داده و سرعت زمان برای مسافران این سفر سریع السیر نسبت به زمان بقیه جهان به شدت کاهش پیدا کرده و در واقع همه چیز برای این مسافران به کندی سپری خواهد شد." 

مقابله با سرعت نور 

"این رویداد باید به منظور محافظت از محدودیت سرعت کیهانی رخ دهد. تصور کنید کودکی در حال دویدن بر روی فضاپیمایی است که با سرعتی نزدیک به سرعت نور در حرکت است آیا این کودک با حرکت رو به جلوی خود به سادگی در حال شکستن محدودیت سرعت کیهانی نیست؟ پاسخ این سوال "نه" است زیرا قوانین طبیعت با آرام کردن سرعت مسافران این سفر از شکسته شدن قانون محدودیت سرعت جلوگیری خواهد کرد و به این شکل این کودک قادر نخواهد بود به اندازه‌ای سریع بدود تا بتواند محدودیت سرعت کیهانی را بشکند. زمان همیشه برای محافظت از محدودیت سرعت سرعت خود را کاهش خواهد داد." 

به گزارش مهر، هاوکینگ می گوید: "این ماهیت چگونگی ممکن بودن سفر به آینده است. تصور کنید فضاپیما ایستگاه خود را در اول ژانویه 2050 میلادی ترک کند و به مدت 10 سال در مدار زمین به حرکت سریع خود ادامه دهد و سرانجام در اول ژانویه سال 2150 متوقف شود. در این مدت زمانی مسافران این فضاپیما تنها یک هفته سفر کرده اند زیرا زمان درون فضاپیما به شدت به کندی سپری شده است و تصور کنید زمان بازگشت به زمین با چه جهان متفاوتی مواجه خواهند شد، در واقع در عرض یک هفته این افراد به 100 سال بعد سفر کرده‌اند." 

"در حال حاضر

” سیاهچاله تاثیر قابل توجهی بر روی زمان دارد و می‌تواند سرعت آن را بیشتر از هر چیز دیگری در کهکشان کاهش دهد. “

سریع‌ترین جنبش‌ها در تونل بزرگ شتاب‌دهنده ذره‌ای سرن صورت می‌گیرد. زمانی که این شتاب‌دهنده آغاز به کار می‌کند شتاب در کسری از ثانیه از صفر به 96 هزار و 560 کیلومتر بر ساعت می‌رسد و با افزایش نیرو سرعت ذرات نیز افزایش پیدا خواهد کرد تا زمانی که ذرات 11 هزار بار در ثانیه مسیر تونل را طی کرده و باز می گردند، سرعتی که نزدیک به سرعت نور است. در واقع این ذرات می‌توانند به 99.99 درصد از سرعت نور دست پیدا کنند که در این صورت سفر در زمان را آغاز خواهند کرد. ما این واقعیت را با کمک ذرات عجیبی به نام "پیمسون‌ها" دریافته ایم زیرا طول عمر این ذرات به شدت کوتاه و در حدود 25 بیلیونیوم از ثانیه است اما زمانی که شتاب و سرعت آنها به این حد دست پیدا می کند، طول عمر آنها نیز 30 بار بیشتر می‌شود. 

" برای اعمال چنین شتاب و سرعتی برای انسان باید در فضا بود. این در حالی است که سریعترین سفر فضایی انسانها سفر آپولو 10 با سرعت 40 هزار و 233 کیلومتر بر ساعت بوده است. برای سفر به زمان باید با سرعتی 10 برابر این سرعت در فضا حرکت کرد و برای عملی شدن آن به فضاپیمایی بسیار بزرگتر نیاز خواهد بود تا بتوان با کمک آن مقادیر زیادی سوخت برای تامین انرژی مورد نیاز چنین سرعتی حمل شود. ما در تئوری تنها می‌توانیم در طول عمر خود یکبار به سفری بسیار دوردست برویم، سفری کوتاه به مرز کهکشان راه شیری به تنهایی به 80 سال زمان نیاز خواهد داشت."