منابع :
Maslow's Hierarchy of Needs
BY : C. George Boeree
Toward a Psychology of Being
By: Abraham Harold Maslow
ابراهام هارولد مازلو 1 آپريل 1908 در نيويورك بدنيا مي آيد اما اصيلتش روس است
در سال 1934 از دانشگاه ويسكونسين مدرك دكتري در رشته روانشناسي مي گيرد.
كه البته همه اينهايي كه گفتم هيچ كدوم به ما مربوط نمي شه
چيزي كه به ما مربوط مي شود تئوري هستش كه انگيزه هاي انساني رو مطرح مي كنه كه شايد شما قبلا تحت عنوان هرم مازلو شنيده باشيد .
قصه از اونجا شروع مي شه كه مازلو در حال تحقيق بر روي تعدادي ميمون بوده كه مي بينه بعضي از نياز هاي آنها به بعضي هاي ديگه مي چربه ، مثلا اگر يك ميمون هم گرسنه باشه هم تشنه اول نياز تشنگي خود رو برطرف مي كنه بعد ميره سراغ سبد غذا.
اين در حاليه كه نياز به تنفس نسبت به هر دوي اين نياز ها در ارجحيت است .
مازلو وقتي به درك اين مسئله مي رسد تصميم مي گيرد كه براي ادامه تحقيق از نمونه هاي انساني كمك بگيرد كه تست هاشو با نمونه سوال هايي كه من خدمت شما دادم شروع مي كنه .
در اثر تحقيقاتي كه مازلو انجام ميده 5 مر تبه از پيشرفت رو براي انسان مشخص مي كنه و نشون ميده كه چرا تعداد انسان هايي كه از زندگي احساس رضايت ندارند نسبت به انسان هايي كه احساس رضايت مي كنند بيشتر است .
مازلو ثابت مي كند كه هرگاه شما از كسي سوال بكنيد كه بدون معطلي بگويد بزرگترين مشكلش چيست جواب وي ايشان را در يكي از اين 5 مر تبه طبقه بندي مي كند .
حالا بنگريم اين پنج طبقه چي هستند .
طبقه اول
نياز هاي فيزيولوژيك
نيازهايي مثل تنفس O2 آشاميدن - نياز به قند – نمك – پروتئين – كلسيم – و ديگر مواد معدني – و بالانس ph مواد ورودي به بدن ( چون همه مي دونيم كه اسيد غليظ يا باز غليظ هر دو ممكن است مارو بكشه درست مثل دماي 98 درجه يا نزديك به آن)
نياز به خواب و استراحت - بازدم Co2 و نياز به .... كه اينجا جاش نيست بگم همه در كلكسيوني قرار مي گيرند كه مازلو اون ها رو تحت عنوان پله اول يا نيازهاي فيزيولوژيك مطرح مي كنه .
دانشمنداني كه بعد از ايشان آمدند و تحقيقات ايشان را ادامه دادند مي گويند خواسته هاي بانوان باردار مثلا براي نوشيدن آب پرتقال همانا كمبود يكي از موارد ذكر شده است كه در اينجا كمبود ويتامين c مي باشد .
در پله اول همونطور كه ملاحظه مي كنيد انسان با حيوان هيچ تفاوتي ندارد .
اما طبقه دوم
نياز به امنيت و آسايش
زماني كه انسان توانست به تمام يا بخش اعظمي از نيازهاي پله اول دست پيدا كنه پا به پله دوم مي گذاره كه پله دوم از نظر مازلو اينطور معني ميشه:
نياز به پشتيباني و حمايت ، نياز به داشتن موقعيتي پايدار
اين دو نياز شامل داشتن سرپناه ( در جامعه مترقي خانه ) داشتن شغل كه تعداد زيادي از جوابهايي كه به من داديد نگراني هايي در مورد پيدا كردن شغل بود – نياز به بيمه و بازنشستگي و ...
خوب متاسفانه فكر مي كنم خيلي ها تا حالا تو پله دوم گير كرديم اما نگران نباشيد !
بريم سراغ طبقه سوم
عشق و احساس تعلق داشتن
بعد پله هاي اول و دوم در پله سوم اين مسئله مطرح مي شه كه انسان احتياج داره كه رفيق داشته باشه ( حالا پسر يا دخترش رو نگفته مازلو ما رو تو بلا تكليفي گذاشته )
نياز به داشتن يك عزيز داريم – نياز به داشتن فرزند = به طور عمومي نياز به روابط احساسي و دوستانه يا حداقل اينكه اجتماعات اقليت ما رو بپذيرند .
راه هايي كه معمولا بشر اين نيازخودشو تامين مي كنه عبارتند از
- ازدواج و تشكيل خانواده
- عضويت در انجمن ها ي مختلف مثل بسيج
- يا حتي عضويت در گروه هاي خلاف كار ( گنگ ها )
- يا عضويت در باشگاه هاي مختلف
حالا مي رسيم به طبقه چهارم
نياز به اعتبار - شهرت
( مثه اينها كه دار و ندارشون رو مي فروشن تا يك ويدئو كليپ توي pmc ازشون پخش شه حالا كاست وcd هاشون هم اگه نفروخت مهم نيست حداقل شهرت رو كسب كردن )
مازلو اين طبقه رو به دو دسته تقسيم كرده
دسته بالا و دسته پايين
دسته پائين شامل كساني هستند كه نياز به احترام ديگران دارند – نياز به شهرت دارند – نياز به مقام دارند – نياز به تصديق دارند ( كه اين تصديق با گواهينامه رانندگي فرق مي كنه اينجا منظور از تصديق به رسميت شناخته شدن يا تاييد منظور است ) يا نياز به توجه و قدرداني
و اما در مقابل دسته بالا شامل افرادي مي شود كه روح رقابت دارند – اعتماد به نفس دارند –سلطه جو هستند البته نه بمعناي منفي آن در خاور – استقلال طلب – و آزادي خواه مي باشند.
حالا چرا فردي كه به جاي نياز به احترام ديگران داراي اعتماد به نفس مي باشد در دسته بالا قرار مي گيرد به اين علت است كه از دست دادن احترام ديگران بسيار آسان تر است از دست دادن اعتماد به نفس است – به عبارت ديگر بدست آوردن هر يك از موارد بالا دستي به مراتب دشوار تر از موارد پايين دستي است
مازلو به تمامي چهار طبقه آمده نام نيازهاي كمبود(Deficit Needs)
مي گذارد .
براي توضيح اين امر مازلو مي گويد اگر به بخشي از نيازهاي D برسيد شما همچنان احساس كمبود و نياز را در خود داريد اما اگر به تمام آن چه كه تحت عنوان نيازهاي D مطرح شد برسيد هيچ احساس خاصي نداريد به عبارت ديگر شما هرگز دلتان براي آب تنگ نمي شود مگر اينكه چاهتان خشك شده باشد .
مازلو در رابطه با اين طبقه برحسب تعادل حياتي مي گويد(homeostasis ) تعادل حياتي در بدن مانند ترموستات براي آبگرمكن است كه هرگاه بيش از اندازه آب گرم شود به صورت خودكار آبگرمكن خاموش مي شود و هرگاه كه آب بيش از حد سرد شود به صورت خودكار آبگرمكن هم روشن مي شود.
مازلو تمام چهار طبقه را جز نيازهاي حياتي مي داند حتي نياز به عشق و اعتبار وجود و يا عدمشان در سلامتي ما نقش دارند وي اعتقاد دارد كه اين نياز ها به صورت غريزي با ما بدنيا مي آيند ( برخلاف فرويد كه مي گه انسان تنها با 2 غريزه و نياز بدنيا مي آيد 1- نياز به زندگي 2- نياز به مرگ)
مازلو مي گويد نيازهاي انساني اگرچه پله رشد مي كنند اما ممكن است در شرايط بحراني از پله اي به پله پايين تر سقوط كند .
اين امر در مورد جامعه هم اتفاق مي افتد ، وقتي جامعه اي رهبري رو از دست مي دهد جامعه بدنبال رهبري ديگر مي گردد تا اوضاع روبراه شود .در زمان بمباران همه بدنبال پناهگاه مي گردند . يا مثال ساده تر بعد از يك عمر زندگي خوب و خوشبخت وقتي كه شما با مشكل مالي روبرو بشويد به چيزي به چز پول نمي توانيد فكر كنيد .
حالا دليل سوال اول من
مازلو مي گويد : از مردم بپرسيد كه بزرگترين چيزي كه فكر شما را مشفول كرده چيست ، جوابشان آنها را در يكي از اين طبقات مي گنجاند .
طبقه پنجم
خود شكوفايي
نياز به خودشكوفايي نيازي است كه با برطرف شدن آن افزايش مي يابد يا به عبارت ديگر سيري ناپذير است .
از نظر مازلو مادامي كه شما نتوانسته ايد نيازهاي كمبود D را به طور كامل يا حداقل تا مرز قانع كننده اي برطرف كنيد هرگز نمي توانيد به اين مرحله برسيد ، و هرگز نمي توانيد شماي كامل باشيد .
اين اصلا تعجب آور نيست كه تعداد انسان هايي كه به اين مرحله مي رسند بسيار كم است مازلو در زمان خودش مي گويد تنها در حدود2% از انسان ها به اين مرحله رسيده اند.
براي اينكه به تعريفي از اين قبيل افراد برسيم مازلو روشي را پيش رو مي گيرد كه آن را آناليز زيستي مي نامد .
مازلو سعي كرد كساني را مورد بررسي قرار دهد كه نيازهاي D را برطرف كرده بودند
از آن دسته افراد توماس جفرسون- آبراهام لينكولن – آلبرت انيشتين - الينور روزولت به علاوه 17 نفر ديگه كه تماما كساني بودند كه با استانداردهاي مازلو تمام نيازهاي D آنهابرطرف شده بودند.
با نگاه بر ليست اسامي كه آمد شما مي بينيد كه از نظر مازلو فرد خودشكوفا چه كساني مي توانند باشند
مازلو تمام نوشته هاي اين افراد – تصميمات- برخوردها و به طور كلي زندگي آن ها را بررسي كرد و توصيفات زير براي طبقه پنجم رسيد .
افراد خودشكوفا كساني هستند كه :
واقع گرا هستند – تميز و اصلي را از فرع و كذب تشخيص مي دهند
مشكل گشا هستند – به مشكلات مانند متقاضيان جواب مي نگرند نه مشكلات شخصي كه با آن محاصره شوند.
داراي دركي متفاوت نسبت به معنا و پايان هستند. آنها اعتقاد دارند پايان معني ندارد – اما معاني مي توانند پايان باشند ( سفر مهم تر از پايان سفر است )
فروغ فرخزاد مي گويد پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردني است
آنها به گونه اي ديگر با اجتماع اجين مي شوند ترجيح مي دهند ابتدا خود را در تنهايي بفهند سپس دوستاني محدود مي گيرند و تعداد دوستانشان زياد نيست.
خود پيرو هستند و هرگز نمي بينيد كه عرف اجتماعي يا فرهنگي در تصميمات آنها تاثير بگذارد .
داراي تواضع و فروتني هستند و به ديگران احترام مي گذارند
مي توانند چيزهاي بسيار ساده و پيش پا افتاده را خارق العاده ببينند و هميشه شاكر هستند.
همراه با اين خصوصيتشان قدرت خلاقيت دارند و مخترع هستند .
به طور معمول نسبت به ديگر انسانها روزهاي پرمخاطره بيشتري را پشت سر
گذاشته اند .
با همه اين ها مازلو اعتقاد ندارد كه اين دسته از افراد انسان هاي كاملي هستند .
چرا كه در آنها رنج و احساس گناه ديده مي شود.
رنجي كه آنها حس مي كنند حتي از انسان هاي روان رنجور نيز بيشتر است .
اغلب پريشان خيال ، حواس پرت و بيش از اندازه مهربان هستند .
با ابن همه بعضي روزهايي داشته اند كه بسيار بي رحمانه تصميم گرفته اند .
ممكن است دچار از دست دادن شوخ طبعي شوند .
با اين همه ارزشهاي اين انسانها طبيعي و برگرفته از شخصيتشان مي باشد گاهي بيانگر چيزي مي شوند كه ممكن است به سختي بتوان آن را پذيرفت مانند شباهت روح و جسم – زن و مرد و يا- خودخواه و غيرخودخواه
در نهايت مي گويد اين دسته
صداقت را به دروغ ترجيح مي دهند
خداپسندانه را به شيطاني ترجيح مي دهند
زيبايي را به زشتي
زندگي را به مرگ
سادگي را به پيچيدگي
تفريح را به سختي
خودبسندگي را به وابستگي
پرمعنايي را به بي معنايي
در نگاه اول همه مي گوييم كه ما جز اين دسته هستيم اما آيا اگر ما دچار بحران شديد مالي باشيم و يا در شرايط جنگ باشيم درون يك زاغه آيا به هيچ يك از اين مفاهيم اهميتي مي دهيم ؟ يا به اين اهميت مي دهيم كه غذاي كافي براي خوردن پيدا كنيم ؟
مازلو معتقد است درصد كمي از مردم دنيا به اين موارد فكر مي كنند نه چون انسان هاي بدي هستند بلكه چون نيازهاي اوليه شان هنور برطرف نشده است.
طبق طبقه بندي مازلو فقط يك نفر در كلاس هست كه پاسخ ايشان به سوال بنده ايشان را در طبقه پنجم قرار مي دهد.
به هر حال قرض از همه اين حرفهايك چيز است و اين همون مسئله اي است كه تنها همون يك نفر مطرح كرده است ، مشكلات فرهنگي جهان سوم .... شما خودتون نگاه بكنيد حتي در جامعه تحصيل كرده كه نمونه اش ميشه همين كلاس چند نفر به اين موضوع اشاره كردند فقط يك نفر ، حالا با توجه به تعاريف مازلو و در نظر گرفتن تمام شرايط آمده واقعا حتي اگر اين يك نفر بخواهد مي تواند ما بقي جامعه رو بيدار كنه تا از پله هاي پايين نيازهاي انساني كمي به بالاتر نگاه كنند اصلا آيا ممكن است؟!