دكتر جان هگلين

متخصص فيزيك كوانتوم و سيست گذاري عمومي

جسم ما  واقعا محصول انديشه هاي ماست . ما در علم پزشكي فهميده ايم كه تا چه اندازه طبيعت انديشه ها و عواطف ما تعيين كننده ي جوهر و ساختار و كاركرد بدن هاي ما هستند .

 

دكتر بن جانسون

پزشك ، نويسنده ، رهبر انرژي شفابخش

ما هزاران تشخيص از بيماريهاي متفاوت ارائه داده ايم . همواره يك حلقه ي ضعيف هست . همه ي آنها نتيجه يك چيز هستند : استرس . اگر شما فشار يا استرس زيادي به زنجيري وارد كنيد يا فشار زيادي به سيستمي وارد كنيد يكي از حلقه ها مي شكند .

همه ي فشارها و استرس ها با يك انديشه ي منفي آغاز مي شوند . انديشه اي كه بدون بررسي عبور مي كند و آن وقت انديشه هاي بسيار ديگري معلول است و علت آن انديشه هاي منفي است و همه ي اين ها با يك انديشه ي منفي كوچك آغاز مي شود . مهم نيست به چه چيزي اجازه ظهور داده ايد ، مي توانيد عوضش كنيد ... با يك انديشه ي كوچك مثبت و بعد يكي ديگر .

 

 

دكتر جان دمارتيني

بدن ما بيماري را مي آفريند تا به ما آگاهي بدهد ، تا بدانيم  كه تعادل به هم خورده است ، يا اين كه با محبت و شكرگزار نيستيم . پس علائم و نشانه هاي جسماني چيز وحشتناكي نيستند .

دكتر دمارتيني بهما مي گويد كه عشق و سپاس همه ي نگرشهاي منفي ما را پاك مي كنند مهم نيست چه شكلي در زندگي ما گرفته باشند . عشق و سپاس مي توانند درياها را بشكافند ، كوهها را جابجا كنند و معجزه بيافرينند . و عشق و سپاس مي توانند هر مرضي را از بين ببرند .

  

خنده بهترين داروست

كتي گودمن ، داستان شخصي

براي من تشخيص سرطان سينه داده بودند ، من حقيقتا در قلبم با ايماني قوي باور داشتم كه هم اكنون شفا يافته ام . هر روز مي گفتم " براي شفاي خودم متشكرم . " بارها و بارها تكرار مي كردم براي شفاي خودم شكرگزارم . در قلبم باور داشتم كه شفا يافته ام . خودم را طوري مي ديدم كه انگار هرگز سرطان نداشته ام .

يكي از كارهايي كه براي شفا يافتن انجام دادم اين بود كه فيلم هاي خنده دار ببينم . تنها كاري كه مي كردم خنديدن ، خنديدن و خنديدن بود . نمي وانستم هيچ استرسي را در زندگي ام راه دهم زيرا مي دانستم كه در زمان شفا دادن خويش بدترين كار داشتن استرس است .

اززماني كه بيماري را تشخيص دادند تا موقعي كه شفا يافتم حدودا سه ماه طول كشيد . و اين بدون پرتودرماني و شيمي درماني اتفاق افتاد .

داستان زيبا و الهام بخش كتي گودمن نشان دهنده ي حضور سه قدرت چشمگير در روند شفاست : قدرت شكرگزاري براي شفا ، قدرت ايمان براي دريافت ، قدرت خنده و شادي براي از بين بردن بيماري در بدن .

كتي ترغيب شده بود كه خنده را به عنوان بخشي از فرايند شفا به كار گيرد زماني كه داستان شفاي نورمن كازنيز را شنيده بود .

نورمن يك بيماري غير قابل علاج داشت و پزشكان به او گفته بودند فقط چند ماه از زندگي اش باقي مانده است . نورمن تصميم گرفت خود را شفا دهد . به مدت سه ماه تمام كاري كه كرد تماشاي فيلم هاي كمدي و خنديدن و خنديدن و خنديدن بود . بيماري بدن او را ترك كرد و دكترها اعلام كردند كه بهبودي او يك معجزه بوده است . نورمن وقتي مي خنديد ، منفي ها را رها مي كرد و بيماري را رها مي كرد . خنده واقعا بر هر درد بي درماني دواست .

 

باب پراكتور

اگر بيماري داريد و بر آنن تمركز مي كنيد و با ديگران راجع به آن حرف مي زنيد ، سلول هاي بيمار بيشتر توليد خواهيد كرد . خود را در بدني كاملا سالم ببينيد و بگذاريد پزشك از بيماري شما مراقبت كند .

يكي از كارهايي كه مردم اكثرا در موقع بيماري انجام مي دهند اينست كه درباره آن تمام مدت حرف مي زنند . چون تمتم مدت به آن فكر مي كنند و فقط انديشه هايشان را به كلام مي آورند . وقتي كمي احساس ناخوشي مي كنيد ، درباره ي آن حرف نزنيد مگر اين كه ناخوشي بيشتري بخواهيد . بدانيد كه انديشه هاي شما مسئول آن بوده است و تا جايي كه مي توانيد اين جمله را تكرار كنيد احساس فوق العاده اي دارم . احساس خيلي خوبي دارم . و واقعا آن را احساس كنيد . اگر احساس عالي نداريد و كسي از شما مي پرسد چه احساسي داريد ، سپاس گزار باشيد كه آن شخص به شما يادآوري كرده انديشه ها و احساس خوبي داشته باشيد . فقط درباره ي آنچه مي خواهيد حرف بزنيد .

شما نمي توانيد چيزي را به چنگ آوريد مگر اين كه فكر كنيد مي توانيد و فكر توانستن ، آن را به سوي شما فرا مي خواند . وقتي شما به حرف هاي ديگران درباره ي بيماريشان گوش مي دهيد داريد بيماري را به سوي خود فرا مي خوانيد . زماني كه گوش مي كنيد همه ي توجه و انديشه تان بر بيماري متمركز است ، و وقتي همه ي فكرتان پيش چيزي باشد ، آن را مي خواهيد . بي شك از اين راه شما به آنها كمك نمي كنيد ، شما داريد به بيماري آنها انرژي مي دهيد . اگر مي خواهيد واقعا به شخص بيمار كمك كنيد صحبت را به سوي چيزهاي خوب سوق دهيد ، به شيوه ي خودتان اين كار را بكنيد و وقتي او را ترك كرديد انديشه هاي قدرتمند و احساسات خود را از سالم ديدن دوباره ي او برايش بفرستيد و بعد هم رهايش كنيد .

 

باب دايل

زماني كه كسي كاملا بر بيماري و نشانه هاي آن تمركز مي كند ، آنها تداوم مي يابند . شفا اتفاق نمي افتد مگر اين كه شخص توجه خود را از مريض بودن به سالم بودن معطوف كند . اين قانون جاذبه است .

 

دكتر جان هگلين

انديشه هاي شادتر به بيوشيمي شادمانه تر مي انجامد و به يك بدن سالمتر و شادتر . انديشه هاي منفي و استرس همان طور كه نشان داده شده است بدن و عملكرد مغز را فاسد مي كنند ، زيرا اين انديشه ها و عواطف ما هستند كه بطور مداوم در حال دوباره شكل دادن ، دوباره سازمان دادن و خلق مجدد بدن ما هستند .

مهم نيست كه شما امروز نسبت به بدنتان چه كرده ايد ، شما مي توانيد شيوه ي خود را تغيير دهيد ، چه در درون و چه در بيرون . شادي يك احساس است يك وضعيت وجوديست . انگشتتان را روي دكمه " احساس شادي " بگذاريد . آن را فشار دهيد همين حالا و محكم به فشار دادن ادامه دهيد ، مهم نيست در اطراف شما چه ميگذرد .

 هيچ چيز علاج ناپذير نيست

 

دكتر جان دمارتيني

من همواره مي گويم كه علاج ناپذير يعني " قابل علاج در درون . "

من ميدانم و باور دارم كه هيچ چيز علاج ناپذير نيست . در لحظه اي از زمان هر بيماري اصطلاحا غير قابل علاجي ، درمان شده است . در ذهن من ، و در جهاني كه مي آفرينم " علاج ناپذير " وجود ندارد . در اين جهان فرصت هاي زيادي براي شما هست ، پس بياييد به من و همه ي كساني كه اينجا هستند بپيونديد . اينجا جهانيست كه " معجزات " هر روز واقع مي شوند . دنيائيست سرشار از فراواني كامل ، جايي كه همه ي چيزهاي خوب هم اكنون وجود دارند ، در درون شما . مثل بهشت مي ماند ، اينطور نيست ؟ چرا هست .

 

مايكل برنارد بك ويث

شما مي توانيد زندگيتان را  عوض كنيد و مي توانيد خود را شفا دهيد .

 

موريس گودمن

نويسنده و سخنران بين المللي

داستان من در روز دهم مارس 1981 آغاز مي شود . آن روز واقعا همه ي زندگي مرا عوض كرد . روزي بود كه هرگز فراموش نمي كنم . من با هواپيما سقوط كردم . كاملا فلج در بيمارستان بستري شدم . نخام له شده بود ، مهره ي اول و دوم گردنم شكسته بود ، توان جويدنم نابود شده بود . نه مي توانستم بخورم و نه بنوشم ، ديافراگم من صدمه ديده بود و نمي توانستم نفس بكشم . تنها كاري كه مي توانستم بكنم اين بود كه چشمهايم را باز و بسته كنم . البته پزشكان گفتند كه من براي بقيه عمرم يك زندگي گياهي خواهم داشت . تنها كاري كه مي توانستم بكنم پلك به هم زدن بود . اين تصويري بود كه آنها از من مي ديدند ولي مهم نبود كه آنها چه فكر مي كنند . فكر عمده آن بود كه من كردم . من خودم را به صورت يك شخص طبيعي مجسم كردم كه دارد با پاي خود از بيمارستان بيرون مي رود .

تنها چيزي كه بايد در بيمارستان رويش كار مي كردم ذهنم بود و وقتي ذهنتان را داريد مي توانيد دوباره همه چيز را از نو كنار هم بچينيد .

من به يك دستگاه تنفس مصنوعي متصل بودم و آنها مي گفتند من هرگز نخواهم توانست خودم نفس بكشم چون ديافراگم من نابود شده بود . اما يك صداي كوچك دائم به من مي گفت " عميقا نفس بكش ، نفس عميق بكش . " و بالاخره مرا از آن دستگاه جدا كردند . آنها هيچ توضيحي براي اين مطلب نداشتند . نمي توانستم اجازه دهم كه هيچ چيزي به ذهن من نفوذ كند كه مرا از هدفم يا شهودي كه داشتم منصرف كند .

هدف من بيرون رفتن با پاي خودم از بيمارستان براي عيد كريسمس بود . و اين كار را كردم . من با پاي خودم از بيمارستان بيرون رفتم . آنها گفتند كه اين كار نمي توانست انجام شود . من هرگز آن روز را فراموش نمي كنم .

براي كساني كه هم اكنون اين مطلب را مي خوانند و صدمه ديده اند ، اگر بخواهم زندگيم را جمع بندي كنم و آنچه را كه آنان مي توانند در زندگي انجام دهند جمع بندي كنم مطلب را اين طور خلاصه مي كنم : " انسان تبديل به آن چيزي مي شود كه به آن مي انديشد . "

موريس گودمن بهعنوان مرد معجزه مشهور است . داستان او براي راز انتخاب شد  چون نشان دهنده ي قدرت اسرارآميز و امكانات نهفته ي بي پايان ذهن آدمي است . موريس قدرت دروني خويش را براي تحقيق انديشه ي منتخب خويش مي شناخت . همه چيز ممكن است . داستان موريس گودمن به هزاران نفر الهام بخشيد تا بيانديشند ، احساس كنند و راه بازگشت خويش به سلامتي را تجسم كنند او بزرگترين چالش زندگي اش را به بزرگترين هديه بدل كرد .

از زماني كه فيلم راز پخش شده است ، ما داستانهاي بسياري از معجزه و شفاي هر نوع بيماري كه پس از ديدن فيلم اتفاق افتاده است ، دريافت كرديم . همه چيز ممكن است اگر به آن باور داشته باشيد .

همه چيز در جهان هستي فركانسي دارد و تنها كاري كه شما بايد بكنيد اينست كه فركانسي را عوض كنيد يا فركانس مخالفي بيافرينيد . آنقدر آسان است تغيير هر چيزي در دنيا ، چه بيماري باشد و چه مشكل عاطفي يا هر چه كه باشد . ماجراي عظيمي است . اين بزرگترين چيزيست كه ما تا كنون كشف و فاش كرده ايم .