آرزو

بیش از هر چیز برایت آرزومندم که به خوبی ها عشق بورزی

و نیکان و نیکویی ها نیز به تو روی بیاورند.

آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

برخی نادوست و برخی دوست­دار

که دست کم، یکی در جمعشان

مورد اعتمادت باشد.

چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش، بحق باشد،

تا زیاده به خودت غرّه نشوی.

هم چنین، برایت آرزومندم صبور باشی

نه باکسانی که اشتباهات کوچک می­کنند

که این کار ساده­ای است

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ می­کنند.

امیدوارم به پرنده­ای دانه بدهی و به آواز مرغ سحری گوش کنی

وقتی که آواز سحرگاهیش را سر می­دهد.

چرا که از این راه

احساسی زیبا خواهی یافت، به رایگان.

امیدوارم که دانه­ای هم بر خاک بیفشانی،

هرچندخُرد بوده باشد

و با روییدنش همراه شوی

تا دریابی چه  قدر زندگی در یک درخت جریان دارد.

آرزومندم اگر به پول و ثروتی رسیدی

آن را پیش رویت بگذاری و بگویی:

این دارایی من است.

فقط برای این که آشکار شود کدامتان اربابِ دیگری است!

آری، پول ارباب بدی است امّا خدمت­گزار خوبی است.

و در پایان برایت ای مهربان، آرزومندم

همواره دوستی خوب و یک­دل داشته باشی

تا اگر فردا آزرده شدی یا پس فردا شادمان گشتی،

با هم از عشق سخن بگویید و دوباره شکوفا شوید.                                             «ویکتور هوگو» با اندکی تغییر